انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 1 از 22 12311 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 219

موضوع: داستان های بحارالانوار

Hybrid View

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    جدید داستان های بحارالانوار





    داستان های بحارالانوار
    جلد 1 تا 8
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان های بحارالانوار
    جلد 1


    1_گريه پيامبر صلي الله عليه و آله!

    رسول خدا صلي الله عليه و آله شبي در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكي مشغول دعا و گريه زاري شد.
    امّ سلمه كه جاي رسول خدا صلي الله عليه و آله را در رختخوابش خالي ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد. متوجه شد رسول اكرم صلي الله عليه و آله در گوشه خانه، جاي تاريكي ايستاده و دست به سوي آسمان بلند كرده اند. در حال گريه مي فرمود:
    _خدايا! آن نعمت هايي كه به من مرحمت نموده اي از من نگير!
    مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان!
    _خدايا! مرا به سوي آن بديها و مكروه هايي كه از آنها نجاتم داده اي برنگردان!
    _خدايا! مرا هيچ وقت و هيچ آني به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چيز و از هر گونه آفتي نگهدار!
    در اين هنگام، امّ سلمه در حالي كه به شدت مي گريست به جاي خود برگشت.
    پيامبر صلي الله عليه و آله كه صداي گريه ايشان را شنيدند به طرف وي رفتند و علت گريه را جويا شدند.
    امّ سلمه گفت:
    _يا رسول الله! گريه شما مرا گريان نموده است، چرا مي گرييد؟ وقتي شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داريد، اين گونه از خدا مي ترسيد و از خدا مي خواهيد لحظه اي حتي به اندازه يك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واي بر احوال ما!
    رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند:
    _چگونه نترسم و چطور گريه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالي كه حضرت يونس عليه السلام را خداوند لحظه اي به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمي بايست!
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    2_رعايت حجاب در نزد نابينا!

    امّ سلمه نقل مي كند:
    در محضر پيامبر صلي الله عليه و آله بودم. يكي از همسرانش به نام ميمونه نيز آنجا بود. در اين هنگام، ابن امّ مكتوم كه نابينا بود به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد. پيامبر صلي الله عليه و آله به من و ميمونه فرمود:
    _حجاب خود را در برابر ابن مكتوم رعايت كنيد!
    پرسيدم:
    _اي رسول خدا! آيا او نابينا نيست؟ بنابراين حجاب ما چه معني دارد؟
    پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
    _آيا شما نابينا هستيد؟ آيا شما او را نمي بينيد؟
    زنان نيز بايد چشمانشان را از نامحرم ببندند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    3_بد خلقي فشار قبر مي آورد!

    به رسول خدا صلي الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده. پيغمبر صلي الله عليه و آله با اصحابشان از جاي برخاسته، حركت كردند. با دستور حضرت در حالي كه خود نظارت مي فرمودند سعد را غسل دادند.
    پس از انجام مراسم غسل و كفن، او را در تابوت گذاشته و براي دفن حركت دادند.
    در تشييع جنازه او، پيغمبر صلي الله عليه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مي كرد. گاهي طرف چپ و گاهي طرف راست تابوت را مي گرفت، تا نزديكي قبر سعد رسيدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند! سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللي ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:
    _من مي دانم اين قبر به زودي كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كاري كه بنده اش انجام مي دهد محكم باشد.
    در اين هنگام، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت:
    _سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
    رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
    _مادر سعد! ساكت باش! با اين جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن! اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از اين امر آزرده مي باشد.
    آن گاه از قبرستان برگشتند.
    مردم كه همراه پيغمبر صلي الله عليه و آله بودند، عرض كردند:
    يا رسول الله! كارهايي كه براي سعد انجام داديد نسبت به هيچ كس ديگري تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاي برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد.
    رسول خدا فرمود:
    ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروي كردم.
    عرض كردند:
    گاهي طرف راست و گاهي طرف چپ تابوت را مي گرفتيد!
    حضرت فرمود:
    چون دستم در دست جبرئيل بود، هر طرف را او مي گرفت من هم مي گرفتم!
    عرض كردند:
    _يا رسول الله صلي الله عليه و آله بر جنازه سعد نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با دست خود درست كرديد، باز مي فرماييد سعد را فشار قبر گرفت؟
    حضرت فرمود:
    _آري، سعد در خانه بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همين است!
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    5_سفارش هايي از پيامبر صلي الله عليه و آله

    شخصي محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شد و از ايشان درخواست نمود تا به او توصيه اي بنمايند.
    حضرت اين گونه توصيه فرمودند:
    _من به تو سفارش مي كنم براي خدا شريك قرار ندهي، اگر چه در آتش بسوزي و شكنجه ببيني!
    _پدر و مادرت را نيز اذيت مكن و به آنان نيكي كن، زنده باشند يا مرده. اگر دستور دهند كه از خانواده و زندگيت دست برداري چنين كن! و اين نشانه ايمان است.
    _آنچه كه اضافه داري در اختيار برادر ديني ات بگذار!
    _در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش!
    _به مردم اهانت مكن و باران رحمتت را بر آنان ببار!
    _هر كدام از مسلمانان را ديدار كردي سلام برسان!
    _مردم را به سوي اسلام دعوت كن!
    _بدان كه هر كارگشايي تو ثواب بنده آزاد كردن را دارد، بنده اي كه از فرزندان يعقوب است.
    _بدان كه شراب و تمام مست كننده ها حرام اند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  6. Top | #6

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    7_علي عليه السلام از عدالت مي گويد

    يكي از خصوصيات حضرت علي عليه السلام اين بود كه بيت المال را به طور مساوي ميان مردم تقسيم مي كرد و بين مسلمانان تبعيض قايل نمي شد؛ اين امر باعث شده بود، برخي از طرفداران تبعيض و انحصار طلب ها به معاويه بپيوندند.
    عده اي از دوستان علي عليه السلام به حضور حضرت رسيدند و گفتند:
    _چنانچه افراد سيّاس و انحصار طلبها را با پول راضي كني، براي پيشرفت امور شايسته تر است. امام علي عليه السلام از اين پيشنهاد خشمگين شد و فرمود:
    _آيا نظرتان اين است به كساني كه تحت حكومت من هستند ظلم كنم و حق آنان را به ديگران بدهم و با تضييع حقوق آنان ياراني دور خود جمع نمايم؟ به خدا سوگند! تا دنيا وجود دارد و تا آفتاب مي تابد و ستارگان در آسمان مي درخشند، اين كار را نخواهم كرد. اگر مال، از آن خودم بود آن را به طور مساوي تقسيم مي كردم، چه رسد به اينكه مال، مال خداست.
    سپس فرمود:
    _اي مردم! كسي كه كار نيك را در جاي نادرست انجام داد، چند روزي نزد افراد نااهل و تاريك دل مورد ستايش قرار مي گيرد و در دل ايشان محبت و دوستي مي آفريند؛ ولي اگر روزي حادثه بدي براي وي پيش بيايد و به ياريشان نيازمند شود، آنان بدترين و سرزنش كننده ترين دوستان خواهند شد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  7. Top | #7

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    9_علي عليه السلام و بيت المال

    زاذان نقل مي كند:
    من با قنبر غلام امام علي عليه السلام محضر امير المؤمنين وارد شديم قنبر گفت:
    يا امير المؤمنين چيزي براي شما ذخيره كرده ام! حضرت فرمود:
    _آن چيست؟
    عرض كرد: تعدادي ظرف طلا و نقره! چون ديدم تمام اموال غنائم را تقسيم كردي و از آنها براي خود بر نداشتي! من اين ظرف ها را براي شما ذخيره كرده ام.
    حضرت علي عليه السلام شمشير خود را كشيد و به قنبر فرمود:
    _واي بر تو! دوست داري كه به خانه ام آتش بياوري! خانه ام را بسوزاني! سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه كرد و نمايندگان قبايل را طلبيد، و آنها را به آنان داد، تا عادلانه بين مردم تقسيم كنند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  8. Top | #8

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    10_علي عليه السلام و يتيمان

    روزي حضرت علي عليه السلام مشاهده نمود زني مشك آبي به دوش گرفته و مي رود. مشك آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود.
    زن گفت:
    _علي بن ابي طالب همسرم را به ماموريت فرستاد و او كشته شد و حال چند كودك يتيم برايم مانده و قدرت اداره زندگي آنان را ندارم. احتياج وادارم كرده كه براي مردم خدمتكاري كنم.
    علي عليه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتي گذراند. صبح زنبيل طعامي با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بين راه، كساني از علي عليه السلام درخواست مي كردند زنبيل را بدهيد ما حمل كنيم.
    حضرت مي فرمود:
    _روز قيامت اعمال مرا چه كسي به دوش مي گيرد؟
    به خانه آن زن رسيد و در زد. زن پرسيد:
    _كيست؟
    حضرت جواب دادند:
    _كسي كه ديروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براي كودكانت طعامي آورده، در را باز كن!
    زن در را باز كرد و گفت:
    _خداوند از تو راضي شود و بين من و علي بن ابي طالب خودش حكم كند.
    حضرت وارد شد، به زن فرمود:
    _نان مي پزي يا از كودكانت نگهداري مي كني؟
    زن گفت:
    _من در پختن نان تواناترم، شما كودكان مرا نگهدار!
    زن آرد را خمير نمود. علي عليه السلام گوشتي را كه همراه آورده بود كباب مي كرد و با خرما به دهان بچه ها مي گذاشت.
    با مهر و محبت پدرانه اي لقمه بر دهان كودكان مي گذاشت و هر بار مي فرمود:
    فرزندم! علي را حلال كن! اگر در كار شما كوتاهي كرده است.
    خمير كه حاضر شد، علي عليه السلام تنور را روشن كرد. در اين حال، صورت خويش را به آتش تنور نزديك مي كرد و مي فرمود:
    _اي علي! بچش طعم آتش را! اين جزاي آن كسي است كه از وضع يتيم ها و بيوه زنان بي خبر باشد.
    اتفاقا زني كه علي عليه السلام را مي شناخت به آن منزل وارد شد.
    به محض اينكه حضرت را ديد، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت:
    واي بر تو! اين پيشواي مسلمين و زمامدار كشور، علي بن ابي طالب عليه السلام است.
    زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگي گفت:
    _يا امير المؤمنين! از شما خجالت مي كشم، مرا ببخش!
    حضرت فرمود:
    _از اينكه در كار تو و كودكانت كوتاهي شده است، من از تو شرمنده ام!
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  9. Top | #9

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    11_وقتي عمر از علي عليه السلام مي گويد!

    ابووائل نقل مي كند، روزي همراه عمربن خطاب بودم، عمر برگشت ترسناك به عقب نگاه كرد.
    گفتم: چرا ترسيدي؟
    _گفت: واي بر تو! مگر شير درنده، انسان بخشنده، شكافنده صفوف شجاعان و كوبنده طغيان گران و ستم پيشگان را نمي بيني؟
    گفتم:
    _او علي بن ابي طالب است.
    گفت:
    _شما او را به خوبي نشناخته اي! نزديك بيا از شجاعت و قهرماني علي براي تو بگويم، نزديك رفتم، گفت:
    _در جنگ احد، با پيامبر پيمان بستيم كه فرار نكنيم و هر كس از ما فرار كند، او گمراه است و هر كدام از ما كشته شود، او شهيد است و پيامبر صلي الله عليه و آله سرپرست اوست. هنگامي كه آتش جنگ، شعله ور شد، هر دو لشكر به يكديگر هجوم بردند ناگهان! صد فرمانده دلاور، كه هر كدام صد نفر جنگجو در اختيار داشتند، دسته دسته به ما حمله كردند، به طوري كه توان جنگي را از دست داديم و با كمال آشفتگي از ميدان فرار كرديم. در ميان جنگ تنها ايشان ماند. ناگاه! علي را ديدم، كه مانند شير پنجه افكن، راه را بر ما بست، مقداري ماسه از زمين بر داشت به صورت ما پاشيد، چشمان همه ما از ماسه صدمه ديد، خشمگينانه فرياد زد! زشت و سياه باد، روي شما به كجا فرار مي كنيد؟ آيا به سوي جهنم مي گريزيد؟
    ما به ميدان برنگشتيم. بار ديگر بر ما حمله كرد و اين بار در دستش اسلحه بود كه از آن خون مي چكيد! فرياد زد:
    _شما بيعت كرديد و بيعت را شكستيد، سوگند به خدا! شما سزاوارتر از كافران به كشته شدن هستيد.
    به چشم هايش نگاه كردم، گويي مانند دو مشعل زيتون بودند كه آتش از آن شعله مي كشيد و يا شبيه، دو پياله پر از خون. يقين كردم به طرف ما مي آيد و همه ما را مي كشد! من از همه اصحاب زودتر به سويش شتافتم و گفتم:
    _اي ابوالحسن! خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهي فرار مي كنند و گاهي حمله مي آورند، و حمله جديد، خسارت فرار را جبران مي كند.
    گويا خود را كنترل كرد و چهره اش را از من برگردانيد. از آن وقت تاكنون همواره آن وحشتي كه آن روز از هيبت علي عليه السلام بر دلم نشسته، هرگز فراموش نكرده ام!
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  10. Top | #10

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    12_الجار ثم الدار!

    امام حسن عليه السلام مي فرمايد:
    مادرم زهرا عليهاالسلام را در شب جمعه ديدم تا سپيده صبح مشغول عبادت و ركوع و سجود بود و مؤمنين را يك يك نام مي برد و دعا مي كرد، اما براي خودش دعا نكرد عرض كردم:
    _مادر جان چرا براي خودتان دعا نمي كنيد؟
    فرمودند:
    _فرزندم اول همسايه، بعد خويشتن! (الجار ثم الدار!)
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

صفحه 1 از 22 12311 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ویژه استاد دارستانی : خدايا ممنونم
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_10_02, 04:31 PM
  2. استاد دارستانی وصیت نامه شهید باغانی ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2016_10_02, 04:00 PM
  3. علی ابن ابیطالب - استاد دارستانی ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_04_11, 05:50 PM
  4. غوغای استاد دارستانی و سید مهدی میرداماد -ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_01_16, 10:12 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 10:26 PM