ابن حمزه آورده است:
محمد بن قتیبه که مؤدب [1] امام جواد علیه السلام بود روایت کرده که گفت: روزی امام جواد علیه السلام پیش من بود و نوشته ای را که در دست داشت، قرائت می کرد، ناگهان نوشته را از دست مبارکش افکند و پریشان برخاست، در حالی که می فرمود: (انا لله و انا الیه راجعون) [2] «همه ما از آن خدائیم و به سوی او باز می گردیم.» به خدا سوگند! او در گذشت! پدرم بدرود زندگی گفت عرض کردم: چگونه دانستید؟

حضرت فرمود: مطلب بی سابقه ای از عظمت و بزرگی خدای متعال به من روی آورد.
عرض کردم: شهادتش قطعی است؟
فرمود: از این سخن در گذر، بگذار داخل اتاق شوم و پیش تو باز گردم، سپس اگر خواستی آیاتی از قرآن کریم برایم بخوان تا برایت تفسیر کنم و به خاطر سپاری (امام جواد علیه السلام اینجا است که بعد از شهادت پدرش اظهار علم امامت می کند)، آنگاه داخل اتاق شد، من نیز برخاستم و از سر ارادت، به جستجویش پرداختم و از احوالش سؤال کردم؟ گفتند: داخل این اتاق شده و در را بر خود بسته و فرموده است، به کسی اجازه ورود به این اتاق ندهید تا به نزد شما بازگردم، (مدتی سپری شد) و حضرت با حال دگرگون، بیرون آمد و می فرمود: (انا لله و انا الیه راجعون) «ما از آن خدائیم و بسوی او باز می گردیم.» به خدا سوگند! پدرم در گذشت!

عرض کردم: فدایت شوم، شهادتش قطعی است؟

فرمود: آری، خود عهده دار غسل و کفنش بودم که این کار، از دیگری ساخته نیست،

سپس افزود از این سخن بگذر و اگر دوست داری، آیاتی از قرآن کریم عرضه کن تا برایت تفسیر کنم و آنها را بخاطر بسپاری، عرض کردم: اعراف، پس به خدای متعال از شیطان رجیم پناه برد، آنگاه قرائت فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم (و اذا نتقنا الجبل فوقهم کأنه ظله و ظنوا أنه واقع بهم) [3] بنام خداوند بخشنده مهربان (و نیز بیاد بیاور) هنگامی که کوه را بر فراز آنها بلند کردیم، آنچنان که گمان کردند بر آنان فرود می آید... عرض کردم: منظورم «المص» [4] است حضرت فرمود: این آغاز سوره است و بعد آن حضرت مواردی از آیات ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام و مواردی که نویسندگان دچار اشتباه شده اند،ا بر مردم مشتبه گردیده است را بیان فرمودند.

نویسنده می گوید: البته باید توجه داشت که حضرت، در مدینه بود و پدرش، در خراسان. [5] .

   


[1] مؤدبی در زمان بنی العباس شغل بود و رسم مردم این بود که برای فرزندان خود مؤدب می گرفتند و او به فرزندان آداب و علم می آموخت کما اینکه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم برای فرزندان دایه می گرفتند و او هم شیر می داد و هم ادب می آموخت.
[2] بقره 2: 156.
[3] اعراف: 7، 171.
[4] اعراف: 1.
[5] الثاقب فی المناقب: 509 ح 435.