انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: چند خط اخلاق خودمانی

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.15
    نوشته ها
    625
    صلوات و تشکر
    297
    مورد صلوات
    1,565 در 587 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    جدید چند خط اخلاق خودمانی






    بشارت بهشتی


    « سعد بن عبدالله » از فرزندان عبدالعزیز ، پسر مروان بن حکم بود. دلی مالامال از محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام در سینه داشت و امام باقر علیه السلام به خاطر اعتقاد صحیحش ، او را سعد الخیر مى‏نامید اما خودش ، همیشه از نسبتی که با خاندان پلید بنی امیه داشت ناراحت بود و در دل ، احساس نگرانی می کرد که مبادا این رابطه خونی با امویان ، باعث ننگ ونکبت در آخرت شود . روزی به محضر امام باقر (ع) آمد، در حالی که به پهنای صورت اشک مى‏ریخت. امام فرمود : یا سعد! چرا گریه مى‏کنى؟! عرض کرد : چرا گریه نکنم ، من از خانواده بنى امیه هستم و خدا آنها را در قرآن شجره ملعونه نامیده است .امام باقر علیه السلام فرمود : تو از آنها نیستى، درست است که تو اموى هستى اما بدان که از ما اهل بیت محسوب می شوی . آیا قرآن را نشنیده‏اى که از ابراهیم (ع) نقل مى‏کند : « فَمَن تَبِعَنى فَاِنَّهُ مِنّى: هر کس از من پیروی کند ، محققاً از من است » . وقتی که از منزل امام بیرون آمد دیگر از آن نگرانی خبری نبود . حالا دل سعد ، دریایی بود از آرامش که ولایت اهل بیت علیهم السلام را چون گوهر درخشانی در خود داشت .




  2. کاربر زیر برای پست " مهدی " عزیز صلوات فرستاده:


  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.15
    نوشته ها
    625
    صلوات و تشکر
    297
    مورد صلوات
    1,565 در 587 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    مرد آخربین


    روزى وزیر هارون الرشید از کنار قبرستان رد مى شد. دید جناب بهلول، استخوان ها را در قبرستان جابجا مى کند و دنبال چیزى مى گردد، گفت: بهلول! اینجا چه مى کنى؟ بهلول گفت: امروز آمده ام اینها را از هم جدا کنم . فرق بگذارم بین وزیر، دبیر، سرهنگ، سرتیپ، تاجر، حمال و ... . مى خواهم ببینم داخل اینها کدامشان بالاتر بوده اند! هر چه نگاه مى کنم مى بینم تمام مثل هم هستند . اینها بیخود در دنیا بر سر هم مى زدند (مرد آخربین مبارک بنده اى است) معارفى از قرآن، آیت الله دستغیب، ص 325


  4. کاربر زیر برای پست " مهدی " عزیز صلوات فرستاده:


  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.15
    نوشته ها
    625
    صلوات و تشکر
    297
    مورد صلوات
    1,565 در 587 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    به جای سنگ


    بزرگی از کوچه‌ای می‌گذشت که از پشت بام خانه‌ای مقداری خاکروبه بر سرش ریختند. آن مرد، سر بلند کرد و گفت: «خداوندا! تو را سپاس که سر پرگناهم سزاوار سنگ و تو به جای سنگ، بر آن، خاک سرم ریختی». اخلاق اسلامی آیت‌الله شهید دستغیب




    تو محتاج تری یا من ؟


    یکی از مصاحبان سلطان، حکیمی را در صحرا دید که علف می‌خورد. به او گفت: «اگر خدمت ملوک می‌کردی محتاج به خوردن علف نمی‌گشتی!» حکیم گفت: «تو نیز اگر علف می‌خوردی محتاج به خدمت ملوک نمی‌شدی».


    وقت طلاست


    سقراط: در زیر خاک به اندازه کافی وقت خواب داریم. اگر وقت گران‌ترین چیزهاست، تبذیر آن بدترین کارهاست؛ چون وقتی که از دست رفت بر نخواهد گشت.




  6. کاربر زیر برای پست " مهدی " عزیز صلوات فرستاده:


  7. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.15
    نوشته ها
    625
    صلوات و تشکر
    297
    مورد صلوات
    1,565 در 587 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    درخت دردها


    هیچ چیز جز خود انسان قادر به ایجاد صلح و آرامش برای خود نیست...

    نجاری در تعمیرات منزل به من کمک می کرد. تازه دست از کار طاقت فرسای اولین روزکاریش کشیده بود. پنچری چرخ، یک ساعت از کارهای روزانه اش را به تعویق انداخته بود. اره برقیش از کار افتاده بود، و حالا وانت قراضه اش روشن نمی شد.وقتی داشتم با ماشینم او را به منزلش میرساندم، مثل سنگ ساکت و صامت نشسته بود. به در خانه اش رسیدیم و مرا برای صرف چای دعوت کرد. وارد حیاط که شدیم، لحظه ای کنار یک درخت کوچک ایستاد و نوک شاخه های آن را با دستهای خود مالید. وقتی که وارد منزل شد دگرگونی شگفت انگیزی در وجود او پیدا شد. صورت قهوه ای آفتاب سوخته اش، پر از چین و چروک خنده شد. او بچه های خود را در آغوش فشرد و آنها را بوسید. پس از صرف چای، مرا تا نزدیکی ماشینم بدرقه کرد. از کنار درخت که می گذشتیم کنجکاوی من به حد اعلای خود رسید برای ارضای کنجکاوی ام علت توقف او در مقابل درخت و مالیدن نوک شاخه های آن را از او پرسیدم. نجار پاسخ داد: آن درخت، درخت دردهای من است. خوب، می دانید که وجود درد و رنج در کار اجتناب ناپذیر است. اما چیزی که مسلم است این است که درد و رنج به خانه و زن و بچه های انسان تعلق ندارد. به همین خاطر، من هر شب هر یک از ناراحتی های خود را هنگام ورود به منزل به شاخه های این درخت آویزان می کنم و هر صبح روز بعد، موقع رفتن به سرکار، دوباره برمی دارمشان. او متبسم به حرفهایش ادامه داد: جالب اینجاست که هنگام برداشتن آنها در صبح روز بعد متوجه می شوم که تعداد آنها به همان اندازه ای که شب قبل آویزانشان کرده بودم، نیست و بعضی از آنها روی زمین افتاده اند و از بین رفته اند.

       
    گسترش اخلاق اسلامی


  8. 2 کاربر برای پست " مهدی " عزیز صلوات فرستاده.


  9. Top | #5

    تاریخ عضویت
    September_2013
    عنوان کاربر
    همکار قبلی انجمن
    میانگین پست در روز
    0.06
    محل سکونت
    مشهد مقدس
    نوشته ها
    244
    صلوات و تشکر
    150
    مورد صلوات
    669 در 237 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    بسم الله الرحمن الرحیم

    مطالب اخلاقی
    مذکور آموزنده ست ، ان شاءالله ادامه دهید.

    متشکریم .

    یا مهدی ادرکنی عجّل علی ظهورک

  10. 2 کاربر برای پست " سجادی " عزیز صلوات فرستاده.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 03:20 PM