همیشه از تنها بودن و تنهایی که صحبت میشود ذهنم میرسد به مادران شهدا، همان شهدایی که رفتند تا ما امروز پابرجا باشیم رفتند تا امروز پرچم سه رنگ ایران بر فراز آسمان بدرخشد اما فراموش کردیم تنهایی مادران شهدا را، فراموش کردیم که مادران شهدا سالهاست غم از دست دادن فرزندانشان را در سینه دارند ما فراموش کردیم مادرانی را که رفتند اما سنگ قبر فرزندانشان را در آغوش نکشیدند و سالها منتظر ماندند تا شاید روزی قاصدکی خبری از فرزند شهیدشان برایشان بیاورد.
همه میدانیم هیچ دردی بالاتر از تنهایی و از دست دادن عزیزان نیست اینکه هر روز برایت خبری از شهادت یکی از مردان خانه بیاورند کمر هر آدمی را خم میکند اینکه هر روز در انتظار باشی و خبری نشود سخت است اما در گوشه کنار کشورمان نظیر این افراد بسیارند اسوههایی از صبر و بردباری و امروز در گوشهای از شهر مشهد مقدس میهمان مادر شهیدی بودم که همانند دیگر مادران شهدای انقلاب و هشت سال دفاع مقدس مردان خود را که قرار بود سایه سرش باشند، قرار بود عصای دستش باشند را یکی پس از دیگری فدای اسلام و وطن کرده است.
آری، حاجیه خانم مریم کارگر عزیزی که این روزها به قول خودش حال خوبی ندارد و به مرور زمان دارد دچار فراموشی میشود یکی از همین مادران است زنی که جنگ تحمیلی تمام مردان زندگیش را یکی پس از دیگری از او گرفت و خم به ابرو نیاورد.
حاجیه خانم مریم کارگر عزیزی شاید یکی از تنها زنانی باشد که مادر، خواهر، فرزند و همسر شهید است، و با این وجود هر روز خدا را شکر میکند و به قول خودش سختیها و دردی که من کشیدهام هزاران بار کمتر از دردی است که بر حضرت زینب در کربلا گذشت.
وی میگوید: در تمام این سالها با تنهایی جنگیدم و فرزندانم را بزرگ کردم من با دستان خود پنج مرد و شهید زندگیم را به خاک سپردم و در تمام این سالها به برکت خون آنها توانستم به تنهایی 6 فرزندم را بزرگ کنم.