ازدواج موقت يا طرحى ديگر براى حفظ عفت عمومى
به باور گروهى واژه «استمتاع» به مفهوم آميزش و كاميابى جنسى و لذّت خواهى است. با اين بيان معناى اين فراز از ديدگاه اين گروه اين است كه: زنانى را كه با انگيزه پاكدامنى به وسيله دارايىتان از آنان بهره ور شديد، مهرشان را بدهيد. اما به باور گروهى از بزرگان صدر اسلام از جمله «ابن عباس» و نيز دانشمندان شيعه، منظور اين است كه: زنانى را كه با عنوان ازدواج موقّت ، با انگيزه پاكدامنى و لذتخواهى به همسرى خويش بر مى گزينيد، مهريه آنان را بدهيد. با اين بيان، خود عقد موقّت، موجب مهريه مى گردد، نه كاميابى جنسى.
گروهى از ياران پيامبر از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود» آورده اند كه: آنان اين آيه شريفه را اين گونه تفسير كردند: فما استمتعتم به منهنّ فآتوهنّ اجورهنّ فريضة، كه در اين صورت به ازدواج موقّت تصريح شده است. و «ثعلبى» نيز در تفسير خويش از «حبيب بن ابى ثابت» آورده است كه «ابن عباس» قرآنى به من داد و گفت اين نسخه بر اساس قرائت پدرم مى باشد و در آن جا آيه شريفه «الى اجل مسمّى...» داشت.
و نيز از «ابونصره» آورده است كه: در مورد ازدواج موقّت از «ابن عباس» پرسيدم؛ گفت: مگر سوره «نساء» را نخوانده اى؟
گفتم: چرا!
گفت: مگر نخوانده اى كه: «فما استمتعتم به منهنّ الى اجل مسمّى...»؟
پاسخ دادم: نه؛ اينگونه نخواندم.
او گفت: به خداى سوگند اين آيه شريفه سه بار به همين صورت فرود آمده است.
و نيز از «سعيدبن جبير» آورده است كه او نيز به همين صورت و با «الى اجل مسّمى » تلاوت مى كرد.
و نيز از «شعبه» آورده است كه: از «حكم بن عتيبه» در مورد آيه پرسيدم كه آيا دستور آن نسخ شده است؟
«حكم» در پاسخ گفت: اميرمؤمنان مى فرمود:
«لولا انّ عمر نهى عن المتعة ما زنى الاّ شقىّ».
اگر عمر از ازدواج موقّت باز نمى داشت، جز انسان شقاوت پيشه كسى دامان به زنا آلوده نمى ساخت.
و نيز از «عمران بن حصين» آورده است كه: آيه ازدواج موقّت يا «متعه» بر پيامبر فرود آمد، امّا پس از آن آيه اى كه آن قانون را نسخ نمايد فرود نيامد. پيامبر گرامى ما را به اينگونه ازدواج راه نمود و ما در روزگار او ازدواج موقّت نموديم، امّا پس از رحلت پيامبر مردى خودسرانه هرچه خواست گفت.
و نيز در روايت صحيح از «عطا» آورده اند كه گفت: «جابربن عبدالله» از عمره بازگشته بود كه ما به ديدارش شتافتيم. در آن نشست از چند موضوع، از جمله در مورد «متعه» سخنى رفت كه «جابر» گفت: ما در عصر پيامبر و پس از آن در روزگار «ابوبكر» و «عمر» نيز ازدواج موقت مى نموديم.
از دلايلى كه نشانگر اين نكته است كه واژه «استمتاع» به مفهوم آميزش و كاميابى از زن نيست، بلكه به معناى «متعه» يا ازدواج موقّت مى باشد اين حقيقت است كه اگر به آن مفهوم بود مىبايست پرداخت همه مهريه زن، مشروط به كاميابى باشد و بدون آن مهريه بر عهده مرد لازم نشود، با اين كه مى دانيم اگر مردى پيش از آميزش با همسرش او را طلاق داد، بايد نيمى از مهريه را بپردازد؛ در حالى كه همه فقها برآنند كه به عقد، تنها نيمى از مهريه واجب مى شود نه پرداخت همه آن؛ امّا در «متعه» با خوانده شدن صيغه عقد، همه مهريه واجب مى شود، چرا كه آيه شريفه مى فرمايد: «... فاتوهن اجورهنّ...»
گواه ديگر اين مطلب روايتى است كه از «عمر» آورده اند كه گفت: متعتان كانتا فى عهد رسول اللّه حلالا انا انهى عنهما...».
دو «متعه» در روزگار پيامبر صلى الله عليه وآله حلال بود و من از آن دو باز داشتم و در برابر آن كيفر مى كنم.
با اين بيان «عمر» اقرار مى كند كه «متعه» در عصر رسالت روا بوده، و او مردم را از آن بازداشته و خودسرانه رأى داده است؛ چرا كه اگر اين دستور را پيامبر نسخ نموده و يا مردم را از آن بازداشته بود و يا زمانى روا شمرده و زمانى ديگر به دستور خدا، آن را ناروا عنوان مى ساخت، نبايد «عمر» به خودش نسبت دهد، بلكه مى بايست به آن حضرت نسبت مى داد.
افزون بر اين «عمر» از «متعه زنان» و «متعه حج» سخن مى گويد، و همه بر اين باورند كه «متعه حج» نسخ نشده است؛ بنابراين «متعه زنان» يا ازدواج موقت نيز بايد چنين باشد.
وَلاجُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ
و بر شما گناهى نيست در مورد آنچه در ازدواج موقّت پس از تعيين مهر، به صورتى شرافتمندانه و انسانى با هم توافق نماييد و مدت عقد يا مهريه را تغيير دهيد؛ به يقين خدا هماره دانا و فرزانه است.
در مورد اين فراز از آيه، كسانى كه واژه «استمتاع» را به معناى آميزش گرفته اند، مى گويند: منظور اين است كه در كم و زياد ساختن مهريه يا بخشش آن و يا به تأخير افكندن پرداخت آن، به هر صورتى با هم توافق نماييد، بر شما گناهى نيست. امّا به باور «سدى» منظور اين است كه پس از پايان مدت «متعه» اگر با هم توافق كنيد كه عقد را تجديد نماييد بر شما گناهى نيست.
در اين مورد روايات بسيارى از امامان نور رسيده و عقيده دانشمندان شيعه نيز همين است.(مجمع البیان)