مباني كلام مترجم قرآن
به تصريح قرآن كريم، بخشى ( كوچك و مهم) از آيات را " متشابهات" تشكيل داده اند:
" هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّـهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿٧﴾ (آيه 7 ال عمران )
مهمترين مباحثى كه اين گونه آيات بدان پرداخته اند، يا از آن ها استفاده مى شود، مربوط به رؤيت خداوند، رابطه ى ذات و صفات، علم خداوند، عصمت پيامبران، جبر و اختيار، هدايت و ضلالت، حبط و تكفير و مانند اينهاست كه در علم كلام نيز با تفصيل مطرح شده و معركه آرا گرديده اند.
گذشته از آيات متشابه، آيات ديگرى نيز هستند كه بيان كلى دارند، يا اجمالى در آن ها ديده مى شود كه بيان و تفسير آن ها به اهل بيت عليه السلام واگذار شده است، اين گونه آيات نيز حساسيت بالايى در ترجمه دارند.
اينك اين پرسش كلى را مطرح مى كنيم كه در ترجمه كردن اين آيات، تكليف مترجم چيست؟
آيا بايد آيات را همان گونه كه در قرآن مطرح شده، ترجمه كرد و زمينه را براى برداشت هاى گوناگون از آيات قرآن باز گذاشت، يا خير؛ بايد در ترجمه ى چنين آياتى، مبانى مسلم كلامى مذهب را دخالت داد و برداشت از آيات را به تفسير راجح محدود ساخت؟
در پاسخ به اين پرسش، از دو جهت مى توان سخن گفت: جهت نخست اين كه مترجم، به ويژه مترجم شيعى، نبايد از عقايد خويش دست كشد و به آن ها بى تفاوت باشد و زمينه را براى هر انحرافى باز بگذارد؛ بنابراين، مترجم بايد نسبت به برداشت هاى درست و نادرست خواننده حساسيت به خرج دهد و در رفع ابزار انحراف بكوشد و ترجمه ى خويش را با رعايت اصول مذهب ارائه كند.
پاسخ دوم اينست كه مترجم با نگاهى پيراسته از هر گرنه داورى به سراغ ترجمه مى رود و چنين استدلال مى كند كه اگر ترجمه عين الفاظ آيات ناپسند است، از بيان خود آيات قرآن نيز مشمول چنين حكمى مى شود؛ چرا كه اشكال ياد شده( احتمال انحراف خواننده) به خود قرآن نيز باز مى گردد و از اين گذشته، چه بسا محدود كردن معنا در يك تفسير، اجحاف به آيات قرآن نيز باشد و سبب شود معانى ديگر فداى چنين ديدگاهى گردد.
به نظر مى رسد در نقد و بررسى هر يك از دو نظريه ياد شده و جمع بندى آن ها، نظريه ى اول با در نظر گرفتن شرايط به صواب نزديك تر باشد.
توضيح اين كه: گسترش اشكال به متن اصلى چندان پذيرفتنى نيست، زيرا:
اولا: متن اصلى و متن ترجمه در جايگاهى يكسان قرار ندارند و مقايسه ى آن ها با يكديگر ناصواب است؛ زيرا اسلوب ويژه و قرآن سرشار است از ظرافت ها، نكته هاى ادبى و غير آن و مترجم خود اذعان دارد كه هرگز ترجمه او هم سنگ با قرآن ارائه نكرده است، بلكه معترف است كه برداشت هايش را براى كسانى كه توانايى استنباط از آيات را ندارند و با زبان قرآن آشنا نيستند بازگو مى كند.
ثانيا: مترجم با ترجمه ى ناقص خود بسيارى از قراين را از بين مى برد و بستر مناسب تفسير صحيح نيز به تبعيت آن از بين مى رود. در نتيجه ترجمه ى قرآن در واقع برداشت تفسيرى مترجم از متن مقدس قرآن است و بر اين اساس، رعايت عقايد مسلم مذهبى جزء مبانى وى به شمار مى رود.
ثالثا: در انتقال مفاهيم، مخاطبان كنونى قرآن ملاك اند و نه مخاطبان نخستين.
از كتاب روش شناسى ترجمه قرآن كريم
اثر سيد محمد حسن جواهرى