جعد مشکین طره عنبر گشا دارد حسین
حُسن یکتا را ببین زلف دو تا دارد حسین
شورش امکان اگر طرح محیط دهر ریخت
بر دو عالم سایه بال هما دارد حسین
نیست بی عشق حسینی ذره ای در ذات دهر
در حقیقت تکیه بر ارض و سما دارد حسین
می کند هر قطره اش ایجاد گلزار شهید
دست همت بر سر شاه و گدا دارد حسین
ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید
چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسین
جنس مردان خدا را از شهادت باک نیست
در کف پای جنون رنگ حنا دارد حسین
خیمه هل من معین را لشکر امداد کو؟
تا قیامت برکف بانگ رسا دارد حسین
عالم از اوغوطه در طوفان خون خواهد زدن
بحر اگر توفد به وسع دیده جا دارد حسین
سیر این وادی نما در خویشتن گر عارفی
خویشتن هم زانکه شوق کربلا دارد حسین
"احمد" از خُمخانه شاه شهیدان مست شد
بی دلان عشق را زیرا هوا دارد حسین
"احمد عزیزی"
عزیز هر دو جهان
همین نه من شدهام ریزهخوار خوان حسین
كه هست عالم ایجاد، میهمان حسین
ز آفتاب قیامت نباشدش باكی
كسی كه رفت دمی زیر سایبان حسین
رخش به دست نگیرد ز شرم در محشر
به صدق هر كه نهد رخ بر آستان حسین
كسی كه خار گلستان عشق، خود را خواند
عزیز هر دو جهان شد، قسم به جان حسین
همیشه باغ بُود پایمال دست خزان
ولی همیشه بهارست گلستان حسین
به گوش دل بشنو نوحه از لب هستی
كه بسته است لب از نوحه، نوحه خوان حسین
دل سنگ آب شد؛ علی انسانی
پرده چون ماه من از چهره تابنده گشود ماه رویان جهان را ز دل آرام ربود
حوریان گو که بریزند ز دامن اشکها مشک قدسیان گو که بسوزند به مجمرها عود
عاشقان گو که به صد عزت و اجلال رسید موکب خسرو خوبان که بر او باد درود
سومین روز ز شعبان چون برآمد خورشید سومین شمس ولایت ز افق چهره گشود
روز میلاد همایون حسین ابن علی است باد بر خلق جهان مقدم پاکش مسعود
میوه باغ رسالت، مه ایوان جلال وارث تاج ولایت، شه اقلیم وجود
مظهر عزت و آزادگی و فضل و کمال آیت غیرت و مردانگی و رحمت و جود
صولت حیدری از چهره پاکش پیداست جلوه احمدی از نور جمالش مشهود
سینه گنجینه الطاف و عنایات و کرم چهره آیینه آیات خداوند ودود
عصمت از فاطمه آموخت، شجاعت ز علی صبر و احسان ز حسن، حُسن خصال از محمود
شاهکاری قلم لطف خداوند کشید که بدین جامه ناچیز محال است ستود
همچو یوسف چو قدم بر سر بازار گذاشت ماه مجلس شد و بر رونق بازار افتاد
کیست این کوکب تابان که پی تهنیتش از طربخانه افلاک رسد بانگ سرود
کیست این غنچه خندان که زانفاس خوشش هر دم آید ز فضا بوی خوش عنبر و عود
کیست این لاله خونین که زهفتاد و دو داغ به فلک میرود از آه دل سوخته دود
این حسین است که از مهر جهان افروزش محو خورشید جمالش شده ذرات وجود
این حسین است که لطفش کند آزاد ز بند ملکی را که ز درگاه خدا شد مردود
این حسین است که در پیشگه حضرت حق گاه در حال قیام است و گهی حال قعود
عاشقان را چو فتد دیده بر آن تربت پاک اشک اندوه و غم از دیده روان است چو رود
نیست جز درگه او اهل ولا را مأمن نیست جز کعبه او اهل صفا را مقصود
کرم و منزلتش را نبود هیچ شمار شرف و مرتبتش را نبود هیچ حدود
کس به جز میوه توحید از آن شاخ نچید کس به جز نکته توحید از آن لب نشنود
جلوه چون کرد در آفاق تجلی حسین بن علی ظلمت کفر ز آئینه اسلام زدود
شام تاریک دلان شد ز فروغش روشن کاخ بیدادگران شد ز قیامش نابود
چون گدا جبهه بر آن درگه شاهانه بسای که در آن بارگه افکنده شهان سر به سجود
خسروا خسته دلان را به نگاهی بنواز که بود عاشق مسکین به نگاهی خشنود
چون رسا کوی سعادت ز جهان برد کسی که ره دوستی آل علی(ع) را پیمود
كیمیای اشك؛ سید جلال یاسینی