3- سرگذشت عيسى (عليه السلام )
پيروان اديان الهى به بركت اعتقادات دينى نسبت به وجود تاريخى فرستادگان خداوند از اطمينان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى يكى از دغدغه هاى دانشمندان غير متدين به وجود تاريخى انبياء (عليه السلام ) مربوط مى شود، مورخ بزرگ مغرب زمين ، ويل دورانت تاريخچه 200 سال تشكيك پيرامون وجود تاريخى حضرت عيسى (عليه السلام ) را چنين گزارش مى دهد:
آيا عيسى وجود داشته است ؟ آيا تاريخ زندگى بنيانگذار مسيحيت حاصل غم و اندوه مردم و تخيل و اميد آنان و در واقع افسانه اى مانند افسانه هاى خدايان مشركان نبوده است ؟
از مدتى پيش ، يعنى در قرن هجدهم ، به طور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عيسى بحث مى كردند. دانشمندى به نام ولنى در كتاب ويرانه هاى امپراطورى به سال 1790 همين شك را ابراز مى داشت . هنگامى كه ناپلئون در سال 1808 با يك نويسنده نامدار آلمانى به نام ويلند ملاقات كرد، درباره سياست يا جنگ چيزى از او نپرسيد، بلكه سؤ ال كرد آيا وى به تاريخى بودن عيسى معتقد است يا نه ؟(تاريخ تمدن ، ج 3، فصل 26. براى تحقيق بيشتر در اين مساءله رك .: رابرتسون ، آرچيبالد، عيسى : اسطوره يا تاريخ ؟، ترجمه حسين توفيقى ، قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1378.)
به نقل متى و لوقا، عيسى در بيت لحم زاده شد. اين شهر در هشت كيلومترى اورشليم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از ميلاد، داوود پادشاه در آن به دنيا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عيسى (عليه السلام ) او تقريبا آغاز تاريخ ميلادى است ، ولى تعيين سال ولادت او به طور دقيق و قطعى ، دشوار مى نمايد و شايد چهار تا هشت سال قبل از مبداء تاريخ ميلادى بوده است .
مادرش ، مريم نامزد نجارى از شهر ناصره به نام يوسف بود. داستان تولد عيسى در آغاز هر يك از انجيلهاى متى و لوقا آمده است . مرقس و يوحنا كه اين داستان را نياورده اند، از بيت لحم حرفى نمى زنند و فقط به ناصره اشاره مى كنند (مرقس 1:9 و يوحنا 1:45-46، رك .:يوحنا 7:42).
در انجيل متى مى خوانيم :
(18) اما ولادت عيسى مسيح چنين بود كه چون مادرش مريم به يوسف نامزد شده بود، قبل از آنكه با هم آيند او را از روح القدس حامله يافتند (19) و شوهرش يوسف چون كه مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نمايد؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها كند (20) اما چون او در اين چيزها تفكر مى كرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت : ((اى يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا كه آنچه در وى قرار گرفته است از روح القدس است (21) و او پسرى خواهد زائيد و نام او را عيسى خواهى نهاد زيرا كه او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.)) (22) و اين همه براى آن واقع شد تا كلامى كه خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد (23) كه اينك باكره آبستن شده ، پسرى خواهد زائيد و نام او را عمانوئيل خواهند خواند كه تفسيرش اين است : خدا با ما (24) پس چون يوسف از خواب بيدار شد چنان كه فرشته خداوند بدو امر كرده بود به عمل آورد و زن خويش را گرفت (25) و تا پسر نخستين خود را نزاييد، او را نشناخت و او را عيسى نام نهاد (متى 1:18-25).
پس از تولد، نام يشوع بر او نهاد و معناى آن نجات خداست . يونانيان و روميان آن را به يسوس (Iesous ,Iesus) تبديل كردند و در زبان عربى عيسى شد.
از احوال حضرت عيسى در دوره بلوغ و آغاز جوانيش در اناجيل و روايات رسمى چيزى مذكور نيست . اينكه در حدود سى سالگى براى دريافت تعميد نزد حضرت يحيى (عليه السلام ) رفت ، نشان مى دهد كه احتمالا وى پيش از آن با فرقه اسنى و زاهدان آشنا بوده است .
در اناجيل ، ذكرى از برادران و خواهران عيسى به ميان آمده است . به عقيده مسيحيان كاتوليك و ارتدوكس ، مريم تا آخر عمر، باكره بود و در نتيجه ، محال است عيسى برادرانى به معناى دقيق كلمه داشته باشد. ايشان كلام انجيل را تاءويل مى كنند. ولى مسيحيان پروتستان به تفسير لفظى اين عبارات گرايش دارند و مى گويند: درست است كه عيسى از مريم باكره به دنيا آمد، ولى مريم و يوسف نجار پس از تولد وى ، زندگى زناشويى طبيعى داشته اند و از اين طريق ، فرزندانى براى ايشان به دنيا آمده اند. عبارتى از انجيل متى كه قبلا گذشت ، اين نظر را تاءييد مى كند.
قرآن مجيد به برخى از معجزات عيسى در كودكى ، از قبيل زنده كردن پرنده هايى كه از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره ، اشاره مى كند. اين موارد در برخى انجيلهاى اپوكريفايى آمده است .