منتهي الامال جلد اول
نويسنده : مرحوم حاج شيخ عباس قمي تحقيق : صادق حسن زاده
در وصـيـّت هـاى امـيـرالمـومـنـيـن (ع ) وكـيـفـيـت وفـات وغسل و دفن آن حضرت
از مـحـمّد بن حنفيه روايت شده كه چون شب بيستم ماه مبارك رمضان شد اثر زهر به قدمهاى مـبـارك پـدرم رسيد و در آن شب نشسته نماز مى كرد و به ما وصيّتها مى كرد و تسلّى مى داد تا آنكه صبح طالع شد، پس مردم را رخصت داد كه به خدمتش برسند، مردمان مى آمدند و سلام مى كردند و جواب مى فرمود
و مى فرمود:
اَيُّهـَا النـّاسُ سـَلُونـى قـَبـْلَ اَنْ تـَفـْقـِدُونـى ؛ سـؤال كنيد و بپرسيد از من پيش از آنكه مرا نيابيد، و سؤالهاى خود را سبك كنيد براى مصيبت امـام خـود.
مردم خروش برآوردند و سخت بناليدند. حُجْر بن عَدى برخاست و شعرى چند در مـصـيـبـت امـيـرالمؤمنين عليه السّلام انشاد كرد؛ چون ساكت شد آن حضرت فرمود: اى حُجْر! چـون بـاشـد حـال تـو گـاهى كه ترا بطلبند و تكليف نمايند كه از من برائت و بيزارى جـوئى ؟ عـرض كرد: به خدا قسم ! اگر مرا با شمشير پاره پاره كنند و به آتش عذاب نـمـايـنـد از تـو بـيـزارى نـجـويـم . فـرمـود: تـو به هر خير موفق باشى ، خداوندت از آل پيغمبر جزاى خير دهد.
آنگاه شربتى از شير طلبيد و اندكى بياشاميد و فرمود كه: اين آخر روزى من است از دنيا، اهل بيت به هاى هاى بگريستند.( (بحارالانوار) 42/290، (جلاء العيون ) مجلسى ص 347 .)
نـقـل شـده كـه مـردى ابـن مـلجـم را گـفـت : اى دشـمـن خـداى ! خـوشـدل مـبـاش كـه امـيـرالمـؤمـنـيـن عـليـه السـّلام را بـهـبـودى حاصل شود؛ آن ملعون گفت : پس امّ كلثوم بر چه كس مى گريد، بر من مى گريد يا بر عـلى سـوگـوارى مـى كـند؟ سوگند به خداى كه اين شمشير را با هزار درهم خريدم و با هـزار درهـم آن را به زهر سيراب ساختم و هر نقصان كه داشت به اصلاح آوردم و با چنان شـمـشـيـر ضـربـتـى بـر عـلى زدم كـه اگـر قـسـمـت كـنـنـد آن ضـربـت را بـر اهل مشرق و مغرب همگان بميرند!(ر. ك : (ارشاد شيخ مفيد) 1/21.)