ایشان بهروز نام داشت كه به بهروز عرب مشهور بود او خدمات بسيار زيادي براي عراقي ها انجام داد.
بعنوان مثال : در اوايل اسارت چند محل براي تعبيه تهويه در آسايشگاه ها وجود داشت كه دستگاه نداشتند اسراي ايراني نقشه كشيده بودند از آن سوراخ ها به بيرون فرار كنند. كه با اطلاع دادن ايشان به عراقي ها تمامي سوراخ هاي تهويه اردوگاه در آنروز گرفته شدند. و براي اينكه بهروز از دست اسرای ايراني بخاطر خیانت ها و خبرچینی و گزارش های کذب اش در امان باشد او را به بيمارستان انتقال داده بودند. او آنجا هم دست بردار نبود تا امکان داشت پیله می کرد تا نقطه ضعف بگیرد تا عراقی ها مرا تنبیه کنند.او عمداً داروهای مرا می دزدید و دارویی که پزشک تجویز می کرد بمن نمی داد.
از شانس من یک نفر اسیر عرب زبان به نام عباس که اونیز به بیماری ریوی مبتلا شده بود در بین بیماران بود او تمام حرکات من و بهروز عرب را زیر نظر داشت تا اینکه با بهروز سخت درگیر شد و به عربی به او گفت:دست از سرمن بردارد ما همه اسیر هستیم خدا را خوش نمی آید اینجا همدیگر را ناراحت کنیم ما همه در کشور بیگانه هستیم و روزی به کشورمان باز می گردیم و آنگاه است که باید جواب بدهیم.