انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 11 از 20 نخستنخست ... 910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 196

موضوع: شرح مفصل خطبه متقین

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض شرح مفصل خطبه متقین




    بسم الله الرحمن الرحیم
    رُوِيَ أنَّ صَاحِباً لِأمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يُقالُ لَهُ: هَمَّامٌ كانَ رَجُلاً عابداً،فَقالَ لَهُ يا أمِيرَالْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأنِّي أنْظُرُ إِلَيْهِمْ،فَتَثَاقَلَ عليه السلام عَنْ جَوَابهِ،ثُمَّ قَالَ يا هَمَّامُ إتَّقِ اللَّهَ وَأحْسِنْ (فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ

    راوي مي گويد كه اميرالمؤ منين عليه السلام مصاحبى داشت به نام همّام كه مردى عبادت پيشه بود روزى گفتش كه اى اميرالمؤ منين ، پرهيزگاران را برايم توصيف كن، آنسان كه گويى در آنها مى نگرم اميرالمؤ منين عليه السلام در پاسخش درنگ كرد، سپس گفت: اى همّام از خدا بترس و نيكوكار باش كه خدا با كسانى است كه پرهيزگارى كنند و نيكوكارند
    فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِذِلِكَ الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ،فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله ثُمَّ قَالَ
    همّام بدين سخن قانع نشد و اميرالمؤمنين عليه السلام را سوگند داد
    اميرالمؤمنين عليه السلام حمد و ثناى خداى به جاى آورد و بر محمد (صلي الله و عليه و آله) و خاندانش درود فرستاد سپس فرمود:



    شرح خطبه متقين



    خطبه ى شريفه ى متقين كه شريف رضى رضوان الله عليه در نهج البلاغه نقل نموده است شراح به شماره های 194-193-192-186-184ياد كرده اند.

    علت اين اختلاف وجود ارتباط اين خطبه، با ساير خطبه ها است.
    عده اى بر اين عقيده اند كه اين خطبه، بعد از خطبه ى معروفه ى القاصعه با اندك فاصله اى و با تفكيك، از ماقبل ومستقلا وجود دارد و شمارى گفته اند كه اين خطبه، به جوابى كه به برج بن مسهرطائى داده است ارتباط دارد وبا خطبه ى قاصعه پايان يافته است.

    همام كيست؟


    سخنان شارحان نهج البلاغه و اين خطبه، در شناخت همام و اينكه فرزند كيست؟چنان اختلاف دارد كه در جمع بندى نهايى به فرد خاصى قابل تطبيق نيست
    .

    ابن ابى الحديد گويد:هو همام بن شريح بن يزيد بن مره بن عمرو بن جابر بن يحيى بن الاصحب بن كعب بن الحارث بن سعد بن عمرو بن ذهل بن مران بن صيفى بن سعد العشيره.
    خوئى قدس سره ازبحار، اين عبارت را نقل نموده و گويد:" الا ظهر انه همام بن عباده اخى ربيع بن خثيم احدالزهاد الثمانيه كما رواه الكراجكى فى كنزهو ."
    از كتاب مطالب السئول نيز، استفاده مى شود كه ربيع بن خثيم عموى همام بن عباده بن خثيم مى باشد
    .

    استاد عاليقدر، دانشمند بزرگوار مرحوم مطهرى قدس سره در كتاب سيرى در نهج البلاغه، در آنجا كه از تاثير ونفوذ سخنان على عليه السلام بحث مى كند،مى گويد: همام بن شريح ازياران باوفاى على عليه السلام است كه دلى ازعشق خدا سرشار و روحى از آتش معنا شعله ور داشت. با اصرار و ابرام از على خواست، سيماى كاملى ازپارسايان ترسيم نمايد.


    چگونگى القاء خطبه


    بنا به نقل كلينى قدس سره در كافى، امام در حال سخنرانى پيرامون موضوع ديگرى بود كه همام در جمع شنوندگان، به پا خاست و تقاضاى بيان صفات متقين نمود
    :

    " قام رجل يقال له همام و كان عابدا ناسكا مجتهدا الى اميرالمومنين و هو يخطب فقال يا اميرالمومنين صف لنا صفه المومن كاننا ننظر اليه. "
    علامه ى كراجكى دركنز، كيفيت ايراد خطبه را چنين بيان كرده كه امام عليه السلام پس از پرسشى از آن تعداد شيعيان كه به حضورشان شرفياب شده بودند، درباره ى سيماى تشيع، و تقاضاى آنان بر ترسيمى كامل از پارسايان واقعى، تقاضاى آنها را پذيرفته، به سخنرانى پرداخت.اما سيد در نهج البلاغه چنين مى گويد:" روى ان صاحبا لاميرالمومنين عليه السلام يقال له همام كان رجلا عابدا، فقال له،يا اميرالمومنين صف لى المتقين حتى كانى انظر اليهم. فتثاقل عليه السلام عن جوابه الخ. "
    اين گفتار از كيفيت تقاضا و همچنين از وضعيت سخنرانى مولا كه آيا در حال سخنرانى بوده و با تقاضاى همام مواجه گرديده و يا اينكه با درخواست همام،به سخنرانى مشغول گرديد، بحثى مطرح نكرده است.
    به هر حال همام،در جستجوى صفات متقين و پويايى اين راه بود و سوال نيز در جهت صفات و ويژگيهاى اين گروه ممتاز مطرح گرديده است
    . او مى خواهد در اقيانوس پهناور علم على عليه السلام شناور گردد و از خرمندانش آن جناب خوشه اى برگيرد. مولا هم بنا بر مصلحتى كه خود بر آن واقف بود نخست از تفصيل بيان صفات آنان امتناع ورزيد و با عبارتى كوتاه: يا همام اتق الله و احسن فان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون، از اين وادى گذشت و خاموش شد.

    اما همام از آنجايىكه بسيار مشتاق بود براى التيام كام خشكيده ى خويش، به جرعه اى كم قانع نشد، زيرا بيان مختصر امام عليه السلام خواسته اش را برآورده نكرد و سينه ى ملتهب از عشق وى را مرهم ننهاد از اينرو تقاضاى خود را تكرار نمود و اصرار ورزيد،تا آنجا كه آن حضرت را سوگند داد، تا به شرح مفصل صفات راهپويان حق بپردازد، تا مگر از زبان تربيت شده ى وحى و ولايت مطلقه الهى و از زبانى كه سرچشمه ى فيض ومنبع انوار پروردگار و بيانگر همه چيز است به صفات متقين راه يابد.
    در بين نقلهاى مختلف خطبه، تنها در گفتار سيدرضى جمله ى" فتثاقل عنه" به چشم مى خورد و اين گوياى نكته اى است كه شارحان براى شناخت آن، به اختلاف سخن گفته اند. اين كلمه كه به معناى خوددارى و گرانى نمودن درمقابل اصرار و ابرام شنونده اى مانند همام است، يقينا به خاطر امر مهمى بوده است كه امام متقين عليه السلام دراظهار آن خوددارى نمود.
    علت خوددارى امام شارحان نهج البلاغ هو اين خطبه دلايل و علل خوددارى امام عليه السلام را به اين شرح بيان كرده اند:
    ابن ابى الحديد، انگيزه ى خوددارى امام را به يكى از احتمالات زير منتسب كرده و مى گويد
    :
    1.
    لانه علم ان المصلحه فى تاخير الجواب: امام عليه السلام مصلحت ديد جواب را تاخير بيندازد.
    2.
    و لعله كان حضر المجلس من لا يحب ان يجيب فلما انصرف اجاب: شايد در مجلس، كسى حضور داشته كه شايستگى شنيدن در او موجود نبوده يا اينكه امام خوش نداشته كه با بودن او سخن را آغاز نمايد، زمانى كه اومجلس را ترك نمود،امام سخنرانى را آغاز كرد.
    3-و لعله راى ان تثاقله عن الجواب يشد تشوق همام الى سماعه، فيكون انجع فى موعظته: و شايد علت خوددارى،اين بوده است كه شوق همام به شنيدن افزون گردد و آمادگى بيشتر و بهتر، براى پذيرش سخن از خود نشان دهد،تا موعظه تاثير بيشترى در وجود او داشته باشد
    .

    علامه ى مجلسى"ره" پس از نقل احتمالات ابن ابى الحديد و ابن ميثم، گفتار اخير را تاييد نموده و گفته است: هذا اظهر. .


    ادامه دارد.....


    ویرایش توسط صبور : 2013_06_14 در ساعت 11:58 AM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  2. 4 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدير سايت (2013_06_14), مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_10), گل مريم (2013_06_09), از خاک تا افلاک (2013_06_09)

  3. Top | #101

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    چشم روشنى پرواپيشگان

    'قره عينه فيما لا يزول'


    واژه ها
    قره العين: آنچه كه موجب خنكى و روشنايى چشم گردد و نور ديده.
    راغب گويد: قرت عينه، قيل: بردت فصحت. و قيل: بل لان للسرور دمعه بارده قاره و للحزن دمعه حاره و لذلك يقال فيمن يدعى عليه: اسخن الله عينه.'
    قرت عينه: يعنى خنك باد چشم او و به سلامت باد و گفته اند: در شادمانى اشك چشم، خنك و در اندوه اشك ديده، گرم است و بدين جهت در مورد نفرين، گويند: خداوند ديده ات را گرم سازد.

    ترجمه:

    يعنى چشم روشنى پرواپيشه، واقعى و شادمانى او، در آن چيزى است كه زوال ندارد و نابود نمى شود.


    شرح:

    يكى از ويژگيهاى آدمى، آينده نگرى و دورانديشى است كه به اتكاى آن در امروز به عملى اقدام مى كند كه فردا نتيجه كارش را ببيند، مثلا كشاورزى كه به كاويدن زمين و بذرافشانى مى پردازد و از آن پس با تحمل سرما و گرما و رنج بردن، زراعت را در مراقبت قرار داده و در طول سال زراعى، مرتبا درباره ى سلامت كشاورزيش، جديت مى كند و به اميد گنج فردا است و اگر غواصى، تن را بيمه ى امواج خروشان دريا نموده و تا عمق دريا فرومى رود، به آرزوى جواهرى ارزشمند است كه خود را به مخاطره مى اندازد.


    يا شاگردى كه در آغاز سال تحصيلى، مرتبا درس مى خواند و حتى يك روز بدون عذر موجه، مدرسه را ترك نمى كند، به آرزوى ارتقاء به كلاس بالاتر است.
    در اينكه آدميان عموما آينده نگرند، ترديدى نيست، اما در تشخيص و كيفيت نگرش با هم تفاوت دارند.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  4. 2 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.


  5. Top | #102

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    آنكه سعادت را در محدوده ى امور دنيوى مى داند و در اين جهت تلاش مى كند در آينده همان را خواهد ديد كه براى آن جديت نموده است و در پايان عمر، جز اندوه بهره اى به دست نياورده است، زيرا آن امور زائل و ناپايدار بود، اما اگر از محدوده ى دنيا گام فراتر نهند و عقبى را بنگرند، بى گمان به چيزهايى كه زوال ندارد، دل خواهد بست، اين دو گروه هر دو طالب سعادتند، اما اهميت در تشخيص وجود دارد كه دنيا طلبان چه مى خواهند و عقبى خواهان چه مى طلبند.


    اهل عقبى، جلوه ى ابديت را تماشا مى كنند و به وعده ى الهى، چشم دوخته و در آن جهت كار مى كنند و در نتيجه، قريرالعين خواهند بود. آنها به علم و حكمت و كمالات نفسانى و مكارم اخلاق، دل بسته اند كه جز سعادت دائم چيزى، در ازاى آن نتوان تصور كرد و اهل دنيا به مال، ثروت، پست، مقام، رياست و قدرت دل نهاده اند كه جز خسران، چيزى در پى نخواهد داشت:
    'مثل الجنه التى وعد المتقون تجرى من تحتها الانهار اكلها دائم و ظلها تلك عقبى الذين اتقوا و عقبى الكافرين النار.':
    بهشتى كه به پرواپيشگان وعده داده شده اين است، كه از زير "درختانش" نهرها جارى است. خوردنيها و سايه ى آن پايدار است. اين "بهشت" سرانجام اهل تقواست و دوزخ سرانجام كافران خواهد بود.




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  6. 2 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.


  7. Top | #103

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    پرهيزگارى پرواپيشگان


    'و زهادته فيما لا يبقى'


    واژه ها

    واژه ى 'زهد' اگر به 'فى' متعدى شود، به معناى اعراض و بى ميلى است و اگر به 'عن' متعدى شود، به معناى تمايل است، عكس 'رغب' كه اگر به 'فى' متعدى شود به معناى ميل و اگر به 'عن' متعدى گردد براى اعراض و بى ميلى است.



    ترجمه:


    بنابراين معناى عبارت اين است كه: پرواپيشه، از هر چه ناپايدار است اعراض دارد و تمايل نشان نمى دهد:


    شرح:

    'طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخره.' على عليه السلام فرمود: سعادتمند و شادمان كسانى كه به دنيا بى ميل و به آخرت اشتياق دارند.


    اين معنا همان است كه از دو جمله 'قره عينه فيما لا يزول' و 'و زهادته فيما لا يبقى' فهميده مى شود. در بحثهاى گذشته، يادآور شديم كه معناى اعراض از دنيا، دل نبستن و وارستگى است و اين مطلب با مكنت و دارايى منافات ندارد، زيرا دارايى و ثروت داشتن، چيزى است و دل نبستن به آن چيز ديگر.
    خداوند متعال، در قرآن كريم، تقاضاى سليمان بن داود را بازگو نموده و مى فرمايد: قال رب اغفرلى وهب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى انك انت الوهاب. گفت: پروردگارا، مرا ببخش و ملكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد، در حقيقت، تويى كه خود بسيار بخشنده اى.
    حسن گويد: حقوق و عطاى سليمان از بيت المال پنج هزار بود و بر سى هزار نفر مسلمان امارت داشت، اما بهنگام سخنرانى، عبائى داشت كه نيمه آن را پهن نموده و بر آن مى نشست و نصف ديگر به شانه مى انداخت، مقررى خود را تصدق مى نمود و از دستمزد خود زندگى مى كرد.

    على هذا تفسير زهد به نادارائى، درست نيست، وانگهى با چنين فرضى، زاهدان را فضيلت و منقبتى نيست بدين جهت كه فرد نادارا جز با زهد و نادارائى زندگى كردن چاره اى ندارد، تنها افتخار او در اين است كه با تمكن و قدرت، زاهدانه زندگى نموده، راهى وطن سعادت گردد.




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  8. 2 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.


  9. Top | #104

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    مولا رهبر زاهدان

    على عليه السلام در طى خطبه شقشقيه كه سير خلافت را بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آن بررسى نمود و دست اندركاران امر خلافت را به گونه اى توبيخ نموده، سرزنش مى كرد، به زندگى تلخ خود اشاره مى كند و مى فرمايد:


    و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على كضه ظالم و لا سغب مظلوم، لا لقيت حبلها على

    غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها

    اگر نبود عهد و مسئوليتى كه خداوند از علما و دانشمندان "هر جامعه" گرفته كه برابر شكم خوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان خاموش نباشند، من مهار خلافت را به كوهانش انداخته و آن را رها مى كردم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مى كردم.


    يعنى آن را به همان حال مى گذاشتم، تا هر كه خواهد آن را تصدى نمايد.
    اگر تصور شما مردم اين باشد كه على مى خواهد همانند خلفاى پيشين، قدرت را به دست بگيرد، تا خود و اطرافيان به نوايى برسند و از زندگى سخت نجات يابند "همانگونه كه ديگر متصديان به ويژه عثمان بودند" در اشتباهيد چرا كه اين دنياى شما نزد من از عطسه ى ناچيز بزى "عفطه غنز" ناچيزتر و بى ارزش تر است.
    تنها چيزى كه براى تحقق آن، خلافت را پذيرفتم، همانا، حق را در مكان خود جاى دادن و از بين بردن باطل است، تا محرومان به حقشان برسند و ظالمان چپاولگر، دستشان از دارايى و اموال مظلومان كوتاه گردد. على عليه السلام كه زاهدى بى مانند و پارسايى بى نظير و بحق امام الزاهدين است، آيا خلافت را مى پذيرد براى اينكه از اين پست استفاده ى مال و يا كسب شهرت نمايد؟ هرگز، آنچه كه على عليه السلام را به قبول خلافت وادار نمود، جلب رضاى حق و كمك به مظلومان و شكست شوكت ظالمان بود كه اين خود، هميشه باقى و مصداق واقعى قره عينه فيما لايزول است.
    خود آن بزرگوار در جاى ديگرى مى فرمايد:
    ان علامه الراغب فى ثواب الاخره زهده فى عاجل زهره الدنيا، اما ان زهد الزاهد فى هذه الدنيا، لا ينقصه مما قسم الله عز و جل فيها و ان زهد و ان حرص الحريص على عاجل زهره "الحياه" الدنيا لا يزيده فيها و ان حرص، فالمغبون من حرم حظه من الاخره.
    بى گمان، نشانه ى آن كس كه به آخرت رغبت و تمايل دارد، زهد و اعراض او از شكوفه ى فريبنده ى دنياست و عدم تمايل وى از روزى او نمى كاهد و موجب حرمان او از دنيا نخواهد بود، چرا كه مقدرات الهى، درباره ى هر كس پياده مى شود و روزى مقسوم به او خواهد رسيد، گرچه به آن زهد ورزد و از سويى آزمندى آزمند بر دنياى زودگذر، روزى وى را افزون نمى كند، گرچه حرص ورزد. با توجه به اين دو امر، مغبون كسى است كه خود را با اشتغال به دنيا، از بهره ى آخرت محروم نمايد.
    كوتاه سخن آنكه تلاش و جديت در امر آخرت، با بهره بردن از دنيا منافات ندارد، زيرا روزى مقدر و مقسوم، خواهد رسيد، اما توجه آدمى به دنيا و دلبستگى به آن، علاوه بر اينكه از رزق مقسوم، گامى فراتر نخواهد گذاشت، از آخرت نيز محروم مى گردد. نكته ى لطيفى كه در حديث وجود دارد، كلمه ى زهره كه به معناى شكوفه ى گل و درخت است مى باشد، به اين معنا كه شكوفايى اين و زيبايى كه نظر دنياخواهان را به خود جلب مى كند با شتاب از بين مى رود و اثرى از آن باقى نمى ماند.




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  10. 2 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.


  11. Top | #105

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    علم و عمل نزد پرواپيشگان


    يمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل


    پرواپيشگان بردبارى را با دانش و گفتار را با كردار مى آميزند، به عبارت ديگر پرواپيشگان تند خود نيستند، تا اعمالشان ضايع گردد و گفتار آنان از عملشان افزون نيست، تا عالم بى عمل باشند. اگر به معروف امر مى كنند خود اول عامل هستند و اگر از منكر نهى كنند. خود اول تارك مى باشند.
    شرح:

    با اينكه در سخنان گذشته ى مولا از علم "علم نافع" و از حلم: و اما النهار فحلماء، ياد شد، تكرار اين دو به اضافه ى كلمه ى مزج چه معنا دارد؟ و با توجه به اينكه سخنان مولا همانند قصص قرآن، تكرار محض نيست، بلكه در يك جا به مطلبى اشاره دارد و در جاى ديگر به مطلب ديگر شايد مراد از اين جمله، اين باشد كه در گذشته، بحث تعلم و حلم، در مورد آموختن بود، اما در اينجا به تعليم و ياد دادن، نظر دارد كه باز هم حلم در جهت ياد دادن لازم است. در آنجا به جنبه ى: يلى النفسى و در اينجا به جانب: يلى الخلقى كه كلمه ى مزج به آن اشاره دارد ناظر است.


    نشر دادن علم در جامعه ى به پشتوانه نيازمند است و آن پشتوانه، حلم و بردبارى است.
    از پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل است كه فرمود: اللهم ارزقنى العلم و زينى بالحلم.: خدايا علم را روزيم فرما و مرا به بردبارى زينت ده.
    آن جناب در انجام ماموريت الهى، از خداوند، علم آميخته به حلم را، تقاضا مى كند و در دعاى ديگرى عرض مى كند: اللهم ارنى الاشياء كما هى.: پروردگارا، حقيقت اشياء را به من بنمايان.
    اگر آدمى به حقيقت اشيا آگاه باشد، از آن دور نمى گردد و بيراهه را به جاى راه انتخاب نمى كند. دانشمندى كه در پوشش تقوا و پارسايى، در اجتماع گام مى نهد و رفتار و گفتار او، مورد تاييد جامعه است و حقيقت اشياء را با نور علم شناسايى نموده، هرگز با تندى، خشونت و بلندپروازى، به امور نزديك نمى شود و مى داند كه تندى خشونت، دردى را درمان نمى كند، بلكه برعكس حلم و بردبارى "كه نشانه ى وقار و شخصيت است" مقام او را در قلب اجتماع تثبيت نموده و ارزش والايى را كسب مى كند.
    على عليه السلام فرمود: لا يكون السفه و الغره فى قلب العام.: بى خردى و ثناجويى در دل عالم راه ندارد.
    در مثل علم به تنهايى به منزله ى قوه ى مقننه است، قانونى خشك و عاطفه ناپذير، اما حلم همانند قوه ى مجريه، جامعه را به سعادت رهبرى مى نمايد. در حقيقت حلم مجرى نيروى علم است كه اجتماع را آراسته و زينت مى بخشد.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  12. 2 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.


  13. Top | #106

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    پرواپيشگان آرزويشان كوتاه است

    تراه قريبا آمله


    يعنى با ديد باطن و چشم دل او را كوته آرزو، مى بينى و اين تجسم پارسايى و زهد اوست.

    شرح:

    پس از بيان اوصاف پرواپيشگان در مجموع و علامت و نشانه ها در يكايك آنها ، به عينيت صفات پرداخته، به اين معنا كه پس از شناخت علامتها، به ذى العلامه توجه نموده به سراغ آن بايد رفت، از اينرو مى فرمايد او را كوتاه آرزو مى بينى. از اين پس مقام، مقام تعريف و تمجيد نيست و از توصيف و علامت گذشته است، تا حال شناخت در تطبيق صفت بر موصوف و نشانه به صاحب نشانه بود كه با ديد چشم صورت مى گرفت، اما از اين به بعد در طى چند جمله، سر و كار با ديد قلب است. كه شناسايى را به عهده دارد.


    اميرالمومنين عليه السلام در نخستين گامى كه به سوى زهد برمى دارد، از كوتاهى آرزو ياد نموده و مى فرمايد: الزهاده قصر الامل.: فروغ زهد و پارسايى در كوتهى آرزوست، به اين معنا كه واقعيت زهد، با آرزوى طولانى، هرگز قابل جمع نيست، از اينرو هر فرد متقى، به اين حقيقت رسيده كه سر سلسله ى فضائل زهد و پارسايى است و آنهم با آرزوى دراز تحقق پذير نيست، او درد را شناخته و درمان نيز مى داند، از آن پس با كوتاهى آرزو، نقطه ى تحيرى براى او وجود ندارد و در جمع فضائل حضور مى يابد. او مى داند كه آرزوهاى طولانى، حلقه ى محاصره را بر انسان تنگ گرفته، فعاليت و تلاشها را به امور دنيوى محدود مى كند كه جز شكست اين حلقه، راهى به مدارج كمال وجود نخواهد داشت. در اينجا يك سوال مطرح است و آن اينكه آيا مراد از قريبا امله اين است كه مومن آرزويى ندارد، چه كوتاه و چه طولانى؟ چرا كه آرزومند بودن كار خطرناكى است و اين معنا به اين تعبير "قريبا امله" درآمده است، اگر اين معنا مراد باشد، با واقعيت امر مخالف است، زيرا زندگى در گام اول، به آرزو نياز دارد و اگر آرزو نباشد، نشاط و تحرك وجود نخواهد داشت و اگر حركت و تلاش نباشد، سنگى بر سنگ ديگر قرار نمى گيرد.
    و انسان منهاى آرزو، موجودى جامد بوده و كارآيى ندارد.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  14. کاربر زیر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده:


  15. Top | #107

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    در حديث است كه پيامبر فرمود: آرزو براى امت من رحمت است. اگر آرزو نبود مادرى فرزند را شير نمى داد و نهال كارى نهالى را بر زمين نمى زد.


    اگر آرزو براى آدمى ضرورت حياتى دارد، كوتاه و طويل آن چه فرقى دارد؟ جواب اين پرسش اين است كه نكوهش، در امل و آرزو نيست و در اينكه آرزو يك امر حياتى است، قابل انكار نخواهد بود، آنچه در اين بين خطرناك است، تعلق آرزو به امور دامنه دار است كه آدمى را در محاصره كشيده، انديشه ها و تفكرها را در اين راه محدود مى كند و از اين پس به فكر آينده "آخرت" نمى افتد و تدارك ما يحتاج را نخواهد نمود.


    اميرالمومنين عليه السلام در خطبه ى 42 از نهج البلاغه به همين معنا و خطر موجود در آن اشاره نموده و مى فرمايد:


    ايها الناس، ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الاخره.: اى مردم، ترسناك ترين چيزى كه از آن بر شما بيمناكم دو چيز است، يكى پيروى هواى نفس و ديگرى آرزوى طولانى، اما پيروى از هواى نفسانى شما را از پذيرش حق بازمى دارد و طول آرزو، آخرت را از ياد شما مى برد.
    يكى از دو چيزى كه اميرالمومنين عليه السلام از آن بر همه ى مردم خوف دارد، آرزوى طولانى است، به اين علت كه موجب فراموش كردن آخرت مى گردد، زيرا معناى آرزو امل تعلق نفس به امر محبوب در مستقبل است و با طمع و رجاء "اميد" در اصل معنا مشترك مى باشد، با اين تفاوت كه امل در بيشتر موارد، به امور بعيد الحصول، تعلق مى گيرد، ولى طمع به امور قريب الحصول اختصاص دارد و رجاء در امر مردد، بين اين دو معنا استعمال مى شود.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  16. کاربر زیر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده:


  17. Top | #108

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    بنابراين آرزو امل توقع امور دنيوى است كه به زمان بيشتر، در آينده ى غير معين نياز دارد و اين توجه يك طرفه، مستلزم دورى و عدم تمايل به امور اخروى است، به اين معنا كه توجه يك جانبه، صور امور اخروى را از ذهن محو مى كند و اين همان مفهوم فراموشى است كه با خطرى عظيم روبروست و قيامت را از ياد مى برد.


    بعضى دانشمندان، علت طول آرزو را محبت دنيا مى دانند، به اين بيان كه آدمى در تعلق به لذتهاى دنيوى و انس به آن، آنچنان است كه مفارقت آن لذتها برايش سنگين و در مداومت آن مى كوشد، بدين جهت از ياد مرگ كه سبب جدايى از آن لذتهاست، به دور افتاده و هميشه تمناى بقاى آنها را دارد و اين تمنا مستلزم تحصيل اموال، باغ، تفريحگاه و نظاير اينهاست، در اين ميان، تمام فكر خود را متوجه اين امور نموده و از ياد مرگ به صورت كلى دور مى افتد و اگر گهگاهى، به فكر مرگ و ياد آخرت بيفتد و در صدد تدارك مافات باشد، آن را به تاخير انداخته و از اين ماه به آن ماه و از اين سال به آن سال حواله مى نمايد، تا اينكه جوانى، از دست رفته و به پيرى و فرتوتى گام نهد و از آن پس نيز مى گويد: هنوز دير نشده بگذار اين پسر را داماد كنم و آن دختر را عروس و اين خانه را بنيان نمايم و از آن سفرى كه قصد دارم برگردم و همچنين از هر شغلى كه فراغت يافت، به كار ديگرى مشغول مى شود و ناگهان مرگ فرامى رسد و مهالت ها از دست مى رود، در حالى كه او نه زادى تهيه كرده و نه عملى صورت انجام داده است!
    گفته اند: اسامه بن زيد، كنيزى را به صد دينار خريد و مهلت پرداخت ثمن را تا يك ماه قرار داد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جريان اين معامله را شنيده و فرمود: شما مردم، از سامه تعجب نمى كنيد كه كنيزى را خريده و ثمن او را تا يك ماه به تاخير انداخته است، پسر زيد، آرزوى طولانى دارد.




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  18. کاربر زیر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده:


  19. Top | #109

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    ثروت از نظر پيامبر

    روى ان النبى صلى الله عليه و آله و سلم قرا الهاكم التكاثر، حتى زرتم المقابر قال: يقول بن آدم مالى مالى و هل لك من مالك ما اكلت فافنيت و لبست فابليت و تصدقت فامضيت.:


    پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به هنگام قرائت: الهاكم التكاثر، حتى زرتم المقابر فرمود فرزند آدم مى گويد: دارائيم دارائيم! آيا ثروتت بيش از مصرف بهره برده اى؟ و آيا از لباس بيش از آنچه پوشيده اى استفاده نموده اى؟ و آيا از ثروتت چيزى را تصدق نموده اى تا از آن بهره مند گردى؟

    يعنى دارايى مخصوص به آدمى، آن مقدار است كه در خوردن و پوشيدن استفاده شود و يا تصدق گردد، تا بهره ى روز قيامت باشد و بيش از آن ثروت تو نيست بلكه به ديگران "وراث" تعلق دارد كه پس از مرگ تو، از آن بهره مند مى گردند، بنابراين دل بستن به مال و ثروت، اشتباه بزرگى است كه آدمى ناخودآگاه مرتكب آن مى شود.

    روى عن عروه بن زبير، عن عائشه، ان النبى صلوات الله و سلامه عليه قال: يا عايشه! ان اردت اللحوق بى، فليكفك من الدنيا كزاد الراكب و اياك و مجالسه الاغنياء و لا تستخلفنى ثوبا حتى ترقعيه.


    عايشه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل نموده كه آن جناب فرمود: اى عايشه! اگر خواهى در قيامت به من ملحق شوى، از دارايى دنيا، تنها در حد توشه ى يك مسافر استفاده كن و از مجالست ثروتمندان بپرهيز و لباس كهنه را به نو تبديل مكن، مگر آن زمانى كه بر اثر وصله خوردن قابل استفاده نباشد.
    اين حديث از نظر سند، چندان ارزشى ندارد، تنها مضمون آن است كه مى تواند در جهت كوتهى آرزو و با تاييد روايات ديگر در اين مضمون، قابل اعتماد باشد.




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  20. کاربر زیر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده:


  21. Top | #110

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    لغزش پرواپيشه اندك است

    قليلا زلله


    واژه ها

    زل، يزل: لغزيدن، لغزش مزله الاقدام لغزيدن گامها است و ضل، لغزيدن در فكر و انديشه است و گاهى زل در مطلق لغزيدن اعم از لغزش گام و فكر استعمال مى شود: هنا مزال الاقدام يعنى اينجا جايگاه لغزيدن گام فكر است. زلل، جمع زل است، يعنى لغزشها.



    ترجمه:


    قليلا زلله يعنى لغزش او اندك است.


    شرح:

    از اينرو لغزش پرواپيشه اندك است كه واجد ملكه ى عدالت بوده و وجود اين ملكه ى نفسانى، از لغزشهاى او مى كاهد.


    آيا وجود ملكه ى عدالت، لغزش و خطا را اساسا از بين نمى برد؟ خير، چرا كه كارايى ملكه ى عدالت، تنها از تعمد جلوگيرى نمودن است و نه نابود كردن لغزش.
    علامه ى مجلسى رحمه الله گويد: اگر از عارفان و دانايان لغزش و خطايى سرزند، از باب ترك اولى ترك سزاوارتر است و اين با ملكه عدالت و حتى با عصمت نيز منافات ندارد، چرا كه شخصيت پيامبران با وجود عصمت آنها از اين اندك نقص خالى نبوده و گهگاهى از آنها سرزده است خداوند مى فرمايد: و عصى آدم ربه فغوى: آدم نافرمانى خدا كرد پس گمراه شد. عصيان به معناى تمرد و نافرمانى، از امر مولا نبوده، تا با مقام عصمت سازگار نباشد، بلكه مخالفت در امر ارشادى بوده كه كيفرى بر آن مترتب نيست و اگر خداوند آنها را از عملى نهى كند و آنها مرتكب شوند، نهى مولوى نبوده، تا بر مخالفتش كيفر گردند، بلكه نهى تنزيهى است، يعنى اگر مرتكب شوند، ترك اولى كرده اند كه با شان نبوت منافات ندارد زيرا پرواپيشگان نسبت به صدور خيرات، حائز ملكه ى عادت اند يعنى صفات نفسانى، آنها را به افعال پسنديده وادار مى كند و اگر گاهى جذب لغزشها و خطاها گردند، اين يا به جهت ضرورت و يا به خاطر سهو و فراموش كارى است و صدور اينگونه اعمال، نسبت به كل نادر است و جز به قلت توصيف نمى گردد، بنابراين لغزشهاى پرواپيشگان در مجموع عمر، اندك و انگشت شمار خواهد بود.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  22. کاربر زیر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده:


صفحه 11 از 20 نخستنخست ... 910111213 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 11:28 PM