انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 13 از 16 نخستنخست ... 31112131415 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 121 تا 130 , از مجموع 160

موضوع: داستان های اصول کافی

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    gadid داستان های اصول کافی





    داستان های اصول کافی



    این بخش شامل داستان هایی از:

    1_ارزش اندیشیدن و فکر کردن

    2_ارزش علم و دانش

    3_توحید و خدا شناسی و مسائل اعتقادی

    4_دعا و نیایش

    5_پیرامون قرآن مجید

    6_مسائل کلی امامت و رهبری

    7_سرچشمه علم امامان

    8_فرشته ی رابط بین مردم و امام

    9_نگاهی بر زندگی چهاره معصوم علیه السلام

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  2. کاربر زیر برای پست " دژدان " عزیز صلوات فرستاده:

    گل مريم (2020_01_18)

  3. Top | #121

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ سوم
    حضرت‌ علی‌ علیه‌ السلام


    9_گفتار پرمحتواي مردي ناشناس كنار خانه علي(ع)

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    روز شهادت حضرت علي(ع)، سراسر كوفه يكپارچه عزا شد، به طوري كه يادآور رحلت رسول اكرم(ص) در مدينه بود، وحشت و اضطراب، مردم را فرا گرفت ناگهان ديدند مردی گريان و شتابان در حالي كه مي گفت:
    انا لله و انا اليه راجعون به پيش آمد، مردم او را نمي شناختند(گويا حضرت خضر(ع) بود) و فرياد مي زد: امروز رشته خلافت نبوت بريده شده، تا به در خانه علي(ع) آمد با سوز و گداز پر معني و حماسه انگيزي، خطاب به علي(ع) چنين گفت:
    خدايت رحمت كند اي ابوالحسن! تو در گرايش به اسلام، از همه پيشروتر و در يقين استوارتر و ترسناكتر از همه به خدا، بيش از همه رنج كشيدي و از همه بيشتر از رسول خدا(ص) پاسداري نمودي، امين ترين مردم در ميان اصحاب و با فضيلت تر، از همه بودي، در سابقه از همه سبقت گيرنده تر و در درجه از همه بلند مقام تر و نزديكتر از همه به پيامبر(ص) و در خصلتهاي انساني از همگان به رسول خدا، شبيه تر و در پيشگاه آن حضرت از همه شريف تر و گرامي تر بودي.
    خداوند از جانب اسلام و پيامبر(ص) و مسلمين، به تو جزاي نيك دهد، آن هنگام كه اصحاب پيامبر(ص) ناتوان بودند تو توانا بودي، آن هنگام كه آنها در جبهه جنگ، خواري و زبوني نشان مي دادند تو مرد ميدان بودي و آن وقت كه آنها سستي كردند، تو برپا خاستي، روش رسول خدا(ص) را به طور جدي پي گرفتي، آنگاه كه اصحاب پيامبر(ص) به اين سو و آن سو رفتند، تو در جاده راست، استوار ماندي و خليفه راستين بودی، هيچگاه ضعف نشان ندادي …
    تو همچون كوه بودي، كوهي ستبر و استوار كه در برابر طوفان، نلغزد و چنان بودي كه پيامبر(ص) در شأن تو فرمود:
    در رفاقت و آنچه دارد، امين ترين مردم است و نيز فرمود:
    از لحاظ بدن، ضعيف و در انجام امر خدا نيرومند مي باشد…
    اي كسي كه در پرتو وجودت، راه راست روشن شد و مسائل مشكل، آسان گرديد و شعله هاي آتش(فتنه ها) خاموش شد، اسلام نيرو گرفت و فرمان خدا آشكار گرديد، اسلام و مؤمنان از بركت وجود تو، استوار و سربلند و بسيار گسترش يافت.
    با رفتنت، جانشينانت را در رنج و غمي جانكاه فرو بردي، تو بزرگتر از آن هستي كه سوگ فراقت با گريه جبران گردد، مصيبت فراق تو، در آسمان بسيار بزرگ جلوه كرد و در زمين، انسانها را خورد نمود, انا لله و انا اليه راجعون، ما تسليم قضاي الهي هستيم، سوگند به خدا، مسلمانان هرگز كسي را از دست ندهند كه مانند تو باشد، تو براي مؤمنان، پناه و سنگر و كوهي سربلند و خلل ناپذير و بر كافران شراره خشم بودي، خدا تو را به پيامبرش برساند و ما را در پاداش تو شريك سازد و بعد از تو گمراه نسازد ….
    آن مرد ناشناس، همچنان، با سوز دل سخن مي گفت و در طول گفتار او، همه مردم حاضر، سراپا گوش بودند و سخن او را مي شنيدند، تا اينكه سخن او تمام شد و سخت گريست، حاضران همه گريستند، سپس او را نديديد، به جستجويش پرداختند، پيدايش نكردند.
    (شايد خضر بود يا جبرئيل يا فرشته اي ديگر، هر كه بود، درد آشنا و رنج كشيده بود و خلاء وجود پر بار علي(ع) را به خوبي احساس كرده بود و با تمام وجود دريافته بود كه ديگر صداي اذان علي(ع) به گوش نمي رسد از مناجات او ندائي نمي آيد و صداي رعد آساي او در ميدان جنگ شنيده نمي شوند و … )

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  4. Top | #122

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ چهارم
    امام حسن مجتبی علیه‌ السلام


    1_سخنراني امام حسن(ع) در روز شهادت علي(ع)

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    در آن شب(21 رمضان سال چهلم هجرت) كه امام علي(ع) به شهادت رسيد,
    امام حسن(در روز آن شب) در مسجد كوفه برخاست و براي مردم چنين سخنراني كرد، پس از حمد و ثنا و صلوات بر پيامبر(ص) فرمود:
    اي مردم! شب گذشته مردي از دنيا رفت، كه گذشتگان بر او پيشي نگرفتند و آيندگان به او نمي رسند، او پرچمدار رسول خدا(ص) بود كه جبرئيل و ميكائيل در طرف چپش بودند، از ميدان بر نمي گشت مگر اينكه خداوند او را پيروز مي كرد، سوگند به خدا او از مال سفيد و سرخ دنيا_جز هفتصد درهم_كه آن هم از عطايش زياد آمده بود، باقي نگذاشت و مي خواست با آن پول خدمتگزاري براي خانواده اش خريداري كند، سوگند به خدا، او در شبي وفات كرد كه يوشع بن نون وصي موسي(ع) وفات كرد و همان شب عيسي(ع) به آسمان رفت و همان شب قرآن نازل گرديد.

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  5. Top | #123

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ چهارم
    امام حسن مجتبی علیه‌ السلام


    2_امام حسن(ع) در راه مكه و خبر از آينده

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    در يكي از سالها، امام حسن مجتبي(ع) پياده از مدينه به مكه رهسپار شد، به طوري كه پاهايش آماس كرد، در مسير راه، يكي از خدمتكاران عرض كرد:
    اگر سوار شوي، اين آماس رفع مي گردد.
    _امام حسن: نه، وقتي كه به منزلگاه بعدي رسيديم، سياه پوستي نزد تو آيد و روغني همراه دارد، تو آن روغن را او بخر چانه نزن.
    _خدمتكار: پدر و مادرم به قربانت، ما به هيچ منزلگاه وارد نشده ايم كه به دوا فروشي برخورد كنيم.
    _امام حسن: آن مرد در نزديك منزلگاه بعد، است.
    _خدمتكار مي گويد: حدود يك ميل (دو كيلومتر) از آنجا گذشتيم، ناگاه آن سياه پوست پيدا شد، امام به من فرمود: نزد اين مرد برو و روغن از او بگير و قيمت آن را به او بده.
    خدمتكار نزد سياه پوست رفت و تقاضاي روغن كرد.
    _سياه پوست: اين روغن را براي چه كسي مي خواهي؟
    _خدمتكار: براي حسن بن علي(ع).
    _سياه پوست: خواهش مي كنم مرا نزد آن حضرت ببر.
    خدمتكار موافقت كرد و با سياه پوست به حضور امام حسن(ع) آمدند، _سياه پوست عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت، من نمي دانستم كه روغن را براي شما مي خواهد، اجازه بده قيمتش را نگيرم، زيرا من غلام شمايم، از خدا بخواهيد به من پسري سالم عنايت كند كه دوست شما اهلبيت(ع) باشد، زيرا وقتي كه از نزد همسرم جدا شدم، درد زائيدن داشت.
    _امام حسن: به خانه ات برو كه خدا پسري سالم به تو عطا فرموده است و او از شيعيان ما است.
    (اين پسر همان شاعر معروف و مبارز و دوست مخلص اهلبيت(ع) يعني(سيد حميري) شد، كه به نقل بعضي از 2300 قصيده در شأن خاندان رسالت سروده است.)

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  6. Top | #124

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ چهارم
    امام حسن مجتبی علیه‌ السلام


    3_گريه امام حسن(ع) از دو چيز

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    هنگامي كه امام حسن(ع) در بستر شهادت و سفر آخرت، قرار گرفت، گريه مي كرد، يكي از حاضران عرض كرد:
    اي پسر رسول خدا! آيا با آن همه مقام ارجمندي كه در پيشگاه رسول خدا(ص) داري و آن حضرت درباره تو چنين فرمود و بيست بار، پياده به حج رفته اي و سه بار تمام دارايي ات را نصف نموده اي و حتي كفشت را به مستمندان داده اي، چرا گريه مي كني؟
    امام حسن در پاسخ فرمود:
    (انما ابكي لخصلتين؛ لهول وفراق الاحبة:
    همانا درباره دو چيز گريه مي كنم:
    1_از وحشت روز قيامت كه هر كس براي نجات خود به هر جا سر مي كشد تا به آن پناه ببرد و پناهي نمي بيند.
    2_و فراق و جدايي دوستان)

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  7. Top | #125

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ چهارم
    امام حسن مجتبی علیه‌ السلام


    4_وصيت امام حسن(ع) و ماجراي تلخ دفن جنازه او

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    هنگامي كه امام حسن(ع) به زهر جفا مسموم شده و در اواخر ماه صفر سال 50 هجرت در بستر شهادت قرار گرفت، برادرش امام حسين(ع) را طلبيد و به او چنين وصيت كرد:
    برادرم! به تو وصيت مي كنم، آن را اجرا كن، هنگامي كه از دنيا رفتم، جنازه ام را براي دفن، آماده كن، سپس جنازه ام را كنار قبر رسول خدا(ص) ببر، تا با او تجديد عهد كنم، سپس مرا به جانب قبر مادرم فاطمه(س) ببر و پس از آن مرا به بقيع ببر و در آنجا جنازه ام را به خاك بسپار و بدان كه از طرف(حميراء) (عايشه)، كه مردم از دشمني و خلافكاري او با خدا و پيامبر و ما اهلبيت، آگاهي دارند، مصيبتي به من مي رسيد.
    هنگامي كه امام حسن(ع) وفات كرد، جنازه اش را روي تابوتي نهادند و آن را به محلي كه پيامبر(ص) در آن محل، بر جنازه ها نماز مي خواند بردند، امام حسين(ع) بر جنازه برادرش نماز خواند و پس از نماز، جنازه را به كنار قبر پيامبر(ص) بردند.
    در اين هنگام افراد مرموزي به عايشه چنين خبر دادند: بني هاشم جنازه امام حسن(ع) را كنار قبر رسول خدا(ص) آوردند و مي خواهند، آن را دفن كنند.
    بي درنگ عايشه بر استري زين كرده سوار شد و شتاب كرد_او نخستين زني بود كه در عصر اسلام، سوار بر زين استر شد_ و كنار قبر رسول خدا آمد و فرياد زد:
    (نحو ابنكم عن بيتي …:
    پسر خود را از خانه من دور كنيد، زير نبايد در اينجا چيزي دفن گردد و پرده حريم پيامبر(ص) دريده شود).
    امام حسين(ع) به گفتار عايشه، چنين پاسخ داد:
    تو و پدرت، از قبل، پرده حريم پيامبر(ص) را دريديد و تو كسي(جنازه ابوبكر) را به خانه پيامبر(ص) آوردي كه آن حضرت دوست نداشت در نزديك او باشد، خداوندي در مورد اين كار، از تو باز خواست خواهد كرد، همانا برادرم امام حسن به من امر كرد تا جنازه اش را كنار قبر پدرش رسول خدا(ص) ببرم، تا با او تجديد عهد كند، بدان كه برادرم از همه مردم به خدا و رسولش و معني قرآن، آگاهتر بود و داناتر از آن بود كه پرده حريم رسول خدا(ص) را پاره كند، زير خداوند در قرآن (آيه 53 احزاب) مي فرمايد:
    (يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبي الا ان يؤ ذن لكم:
    اي كساني كه ايمان آورده ايد، بدون آنكه پيامبر به شما اجازه دهد، وارد خانه او نشويد).
    ولي تو(اي عايشه!) بدون اجازه پيامبر(ص)، مرداني را به خانه او راه دادي.
    خداوند در قران(آيه 2 حجرات) مي فرمايد:
    (يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي:
    اي كساني كه ايمان آورده ايد، صداي خود را از صداي پيامبر(ص) بلندتر نكنيد).
    ولي به جانم سوگند، تو(اي عايشه!) به خاطر دفن جنازه پدرت ابوبكر و به خاطر دفن جنازه فار وقتش(عمر) بغل گوش پيامبر(ص)، كلنگها زدي، با اينكه خداوند در قرآن (آيه 3 حجرات) مي فرمايد:
    (ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوي:
    آنها كه صداي خود را نزد رسول خدا(ص) كوتاه مي كنند، كساني هستند كه خداوند قلوبشان را براي تقوا، خالص نموده است).
    سوگند به جانم(اي عايشه!) پدرت و فاروقش(عمر)، با نزديك نمودن خود به پيامبر(ص)، او را آزار دادند و آن حقي را كه خداوند با زبان پيامبرش به آنها امر كرده بود، رعايت ننمودند، زيرا خداوند مقرر فرمود كه آنچه نسبت به مؤمنان، در زنده بودنشان حرام است، در هنگام مردنشان نيز حرام است.
    سوگند به خدا اي عايشه! اگر از نظر ما خداوند دفن جنازه امام حسن(ع) در نزد قبر پيامبر(ص) را، كه تو آن را نمي خواهي، جايز نموده بود، مي فهميدي كه بر خلاف خواسته تو، ما آن جنازه را در آنجا دفن مي كرديم.
    سپس محمد حنفيه، رشته سخن را بدست گرفت و خطاب به عايشه گفت:
    (اي عايشه! تو يك روز بر استر مي نشيني و روزي(در جنگ جمل) بر شتر مي نشيني و به خاطر كينه و دشمني كه با بني هاشم داري، نه هواي نفس خود را كنترل مي كني و نه بر زمين قرار مي گيري).
    عايشه با تندي به محمد حنفيه رو كرد و گفت: اي پسر حنفيه! اينها فرزندان فاطمه ها هستند، كه سخن مي گويند، تو چه مي گوئي؟
    در اينجا امام حسین(ع) به دفاع از برادرش محمد حنفيه پرداخت و فرمود: اي عايشه! چرا محمد را از فرزندان فاطمه، دور مي كني، به خدا كه او فرزندزاده سه فاطمه است
    1_فاطمه دختر عمران(مادر ابوطالب)
    2_فاطمه دختر اسد(مادر اميرمؤمنان علي عليه السلام)
    3_فاطمه دختر زائده(مادر عبدالمطلب).
    عايشه با تندي به امام حسين(ع) گفت: فرزند خود را(جنازه حسن(ع) را) از اينجا دور كنيد و آن را به جاي ديگر ببريد كه شما مردمي هستيد كه خواهان دشمني مي باشيد.
    آنگاه امام حسين(ع) مطابق وصيت برادرش امام حسن جنازه امام حسن(ع) را به جانب(قبر) مادرش برد و سرانجام در بقيع به خاك سپرد.

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  8. Top | #126

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ پنجم
    امام حسین علیه‌ السلام


    1_خبر از شهادت امام حسين(ع) قبل از تولد او

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    آغاز هجرت بود، هنوز امام حسين(ع)، به دنيا نيامده بود، جبرئيل نزد پيامبر(ص) آمد و عرض كرد:
    اي محمد! خداوند تو را به نوزادي از فاطمه(س) بشارت مي دهد، كه به دنيا مي آيد و امت تو بعد از تو او را مي كشند.
    پيامبر(ص) از اين خبر نگران شد … بار ديگر جبرئيل نازل گرديد و همين خبر را داد، باز پيامبر(ص) نگران شد.
    جبرئيل به آسمان صعود كرد و سپس بازگشت، عرض كرد:
    اي محمد! پروردگارت سلام مي رساند و مژده مي دهد كه مقام امامت و ولايت را در ذريه او قرار دادم.
    پيامبر(ص) از نگراني بيرون آمد و گفت: راضي شدم.
    پيامبر(ص) همين مطلب را به فاطمه(س)، خبر داد، فاطمه(س) نگران شد، وقتي پيامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود: خداوند، مقام امامت را در ذريه او قرار مي دهد، فاطمه(س) شاد شد و گفت: خشنود شدم).

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  9. Top | #127

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ پنجم
    امام حسین علیه‌ السلام


    2_مهدي(عج)، انتقام گيرنده خون حسين(ع)

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    هنگامي كه امام حسين(ع) با آن وضع جانسوز به شهادت رسيد، صداي گريه و ناله فرشتگان بلند شد و گفتند: اي خدا! با حسين(ع)، برگزيده تو و پسر پيامبر تو اين گونه رفتار كنند؟
    خداوند سايه و شبح حضرت قائم(عج) را به آنها نشان داد و فرمود:
    (بهذا انتقم لهذا:
    با اين(قائم) انتقام خون حسين(ع) را مي گيرم).

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  10. Top | #128

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ پنجم
    امام حسین علیه‌ السلام


    3_داستان شير و فضه در كربلا

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    هنگامي كه امام حسين(ع) در كربلا به شهادت رسيد، دشمنان خواستند بدن اطهرش را زير سم ستوران قرار دهند، فضه كنيز حضرت زهرا(س) در كربلا بود، جريان را به زينب(س) خبر داد و سپس گفت: اي بانو من(سفينه) غلام آزاد شده، رسول خدا(ص) سوار بر كشتي شده بود و به سفر مي رفت، كشتي شكست و خود را به كمك امواج دريا به جزيره اي رسانيد، در آنجا شيري ديد، هراسان شد و به شير گفت: من غلام پيامبر(ص) هستم.
    شير براي او فروتني كرد، تا آنجا كه او را سوار بر پشت خود كرد و به جاده راهنمائي نمود، اكنون همان شير در ناحيه اي از اين دشت است، به من اجازه بده نزد او بروم و جريان را به او بگويم تا همان گونه كه آن شير، سفينه را از نگراني خارج ساخت، ما را نيز از نگراني بيرون آورد.
    فضه نزد آن شير رفت و گفت: آيا مي داني كه مي خواهد بدن اطهر امام حسين(ع) را زير سم ستوران قرار دهند؟
    شير برخاست و به قتلگاه آمد، دستهاي خود را روي جسد امام حسين(ع) نهاد، سواران به طرف بدن مطهر آمدند، هنگامي كه آن شير را ديدند، عمر سعد گفت: فتنه و بلائي ديده مي شود، تا خاموش است آن را بر نينگيزيد، باز گرديد و پراكنده شويد.
    سواران، ترسيدند و بازگشتند به اين ترتيب، آن شير به قدر توان خود از امام حسين(ع) حمايت كرد.

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  11. Top | #129

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ پنجم
    امام حسین علیه‌ السلام


    4_سوگواري رباب براي امام حسين(ع)

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    هنگامي كه امام حسين(ع) به شهادت رسيد، يكي از همسران او كه از طايفه كلبيه بود(يعني رباب مادر سكينه) براي مصائب آن حضرت مجالس سوگواري بپا كرد، او گريه مي كرد و خدمتكاران و حاضران گريه مي كردند، به طوري كه اشك چشمانتان خشك و تمام شد، در آن هنگام يكي از كنيزان همچنان گريه مي كرد و اشك مي ريخت، رباب او را طلبيد و فرمود: چرا در ميان ما كه اشك چشممان خشك و تمام شده، تنها تو مانده اي كه هنوز اشك از چشمانت سرازير است.
    _كنيز گفت: من وقتي كه به دشواري مي افتم، شربت سويق(بدست آمده از آرد نرم) مي آشامم، از اين رو اشكم تمام نشده است.
    رباب دستور داد، شربت سويق تهيه كردند، خود و ساير بانوان از آن نوشيدند و به آنها گفت: هدف من از تهيه اين شربت اين بود تا بنوشيد و براي گريه و ريختن اشك براي مصائب حسين(ع) قوت و نيرو بگيريد.
    و نيز نقل شده كه شخص ناشناسي، چند پرنده سياه رنگ براي رباب(س) فرستاد، تا بوسيله آنها بر سوگواري حسين(ع) كمك شود، او وقتي كه آنها را ديد، پرسيد اين ها چيست؟
    _گفتند: هديه اي است كه فلاني فرستاده تا بر سوگواري حسين(ع) كمك شوي، او گفت: ما كه عروسي نداريم، اينها را براي چه مي خواهيم، سپس دستور داد آنها را از خانه بيرون كردند و بعد از رفتن آنها، اثري از آنها ديده نشد و به طور عجيبي ناپديد شدند.

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  12. Top | #130

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ ششم
    امام سجاد علیه‌ السلام


    1_وصيتنامه امام حسين(ع) و تعيين وصي خود

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    هنگامي كه وقت شهادت امام حسين(ع)، فرا رسيد، دختر بزرگش به نام فاطمه(س) را به حضور طلبيد و نوشته اي پيچيده و وصيتي آشكار را به او سپرد، زيرا علي بن الحسين امام سجاد(ع) در آن وقت به سختي بيمار بود، به گونه اي كه گويا در حال احتضار است.
    فاطمه(س) آن وصيتنامه را گرفت و بعدا آن را به برادرش علي بن الحسين(ع) داد.
    امام باقر(ع) پس از نقل ماجراي فوق، فرمود:
    سوگند به خدا، آن وصيتنامه و طومار پيچيده، به ما رسيد.
    يكي از حاضران پرسيد: فدايت گردم، در آن طومار، چه نوشته شده بود؟
    _امام باقر: سوگند به خدا، آنچه از زمان آدم(ع) تا پايان دنيا، مورد نياز انسانها است در آن وجود دارد و به خدا احكام حدود و مجازاتهاي مرتكبين جرائم، حتي جريمه خراش، در آن، ثبت است.

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

صفحه 13 از 16 نخستنخست ... 31112131415 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پژوهشى در اصول، مبانى و فرايند ترجمه قرآن
    توسط مدهامتان در انجمن فرایند ترجمه قرآن
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 2021_12_12, 10:11 AM
  2. اصول دین و فروع دین ؟میخوام بدونم
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن پرسش و پاسخ (موارد دیگر)
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2014_06_02, 08:37 PM
  3. کتاب الفصول العشره فى الغيبه
    توسط گل مريم در انجمن کتاب و کتابشناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_08_29, 04:59 PM
  4. اصول و جلوه‌های زیبایی شناسی در قرآن کریم
    توسط صبور در انجمن زیبایی شناسی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 2013_07_05, 11:53 AM
  5. اصول و مباني زيبايي شناسي قرآن كريم‌
    توسط صبور در انجمن زیبایی شناسی
    پاسخ: 18
    آخرين نوشته: 2013_07_04, 02:08 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 10:34 AM