انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 15 از 16 نخستنخست ... 513141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 160

موضوع: داستان های اصول کافی

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    gadid داستان های اصول کافی





    داستان های اصول کافی



    این بخش شامل داستان هایی از:

    1_ارزش اندیشیدن و فکر کردن

    2_ارزش علم و دانش

    3_توحید و خدا شناسی و مسائل اعتقادی

    4_دعا و نیایش

    5_پیرامون قرآن مجید

    6_مسائل کلی امامت و رهبری

    7_سرچشمه علم امامان

    8_فرشته ی رابط بین مردم و امام

    9_نگاهی بر زندگی چهاره معصوم علیه السلام

    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  2. کاربر زیر برای پست " دژدان " عزیز صلوات فرستاده:

    گل مريم (2020_01_18)

  3. Top | #141

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.72
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض




    #داستان‌های‌اصول‌کافی
    #نگاهی‌بر‌زندگی‌چهارده‌ عصوم
    #معصوم‌هفتم
    #امام‌باقرعلیه‌السلام


    2_پيام پيامبر، توسط جابر به امام باقر(علیه السلام)


    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


    ابوبكر شيباني مي گويد: در محضر امام سجاد(علیه السلام) با جمعي نشسته بوديم، فرزندان آن حضرت نيز حاضر بودند، ناگاه جابر بن عبدالله انصاري(يار راستين پيامبر اكرم) وارد مجلس شد و سلام كرد و سپس متوجه حضرت باقر(علیه السلام) كه در آن هنگام كودك بود, شد و به عرض كرد: همانا پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داد، كه من مردي از اهلبيت او را كه نامش محمد پسر علي بن الحسين(علیه السلام) و كنيه اش(ابوجعفر) است، درك مي كنم، آنگاه به من فرمود: سلام مرا به او برسان.
    جابر ابلاغ سلام كرد و رفت.
    در اين هنگام حضرت باقر(علیه السلام) نزد پدر آمد و با برادرانش نشست و پس از اداي نماز مغرب، امام سجاد(علیه السلام) به فرزندش محمد باقر(علیه السلام) فرمود: جابر به تو چه گفت؟
    حضرت باقر(علیه السلام) پاسخ داد: جابر گفت؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو مردي از اهلبيت مرا كه نامش(محمد) و كنيه اش(ابوجعفر) است ملاقات مي كني، سلام مرا به او برسان.
    _امام سجاد(علیه السلام): پسر جانم، اين خبر بيانگر امتياز و خصوصيتي است كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در ميان خاندانش تنها به تو عطا كرده است،
    (هنيئا لك: اين مقام بر تو گوارا باد)، ولي اين جريان را به برادرانت نگو تا مبادا درباره تو مكر كنند، چنانكه برادران يوسف، به يوسف مكر كردند.
    @shahrenuraniquran

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  4. کاربر زیر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده:

    دژدان (2020_02_09)

  5. Top | #142

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ هفتم
    امام باقر علیه‌ السلام


    3_نصيحتي از امام باقر(ع)

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    گروهي از شيعيان، مي خواستند از حجار به عراق بروند، در مدينه به حضور امام باقر(ع) رسيدند و تقاضا كردند تا آن حضرت، آنها را نصيحت كند، امام باقر(ع) آنها را چنين نصيحت كرد:
    1_بايد توانمندان شما به ناتوانان كمك كنند.
    2_بايد ثروتمندانتان به مستمندان كمك نمايند.
    3_راز و امر (امامت) ما را آشكار نسازيد(چرا كه عصر تقيه بود و تشيع در خطر شديد طاغوتهاي زمان قرار داشت).
    4_وقتي كه حديثي از ما به شما رسيد، توجه و دقت كنيد كه اگر يك يا دو دليل از قرآن، برايش جستيد، آن را بپذيريد و گرنه نسبت به آن توقف كنيد، سپس در فرصت مناسب، از ما بپرسيد تا صحت آن بر شما روشن گردد.
    5_بدانيد كه پاداش روزه دار شب زنده دار است و كسي كه به قائم ما برسد و در ركاب او با دشمن بجنگد و دشمن ما را بكشد، پاداش بيست شهيد را دارد و كسي كه در اين مسير كشته شود، پاداش بيست و پنج، شهيد را دارد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  6. Top | #143

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ هشتم
    امام صادق علیه‌ السلام


    1_توبه مردي طاغوتي و وفاي امام صادق(ع)

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    ابوبصير(يكي از شاگردان برجسته امام صادق عليه السلام) مي گويد: همسايه اي داشتم، از گماشته هاي طاغوت عصر بود و از اين راه (با رشوه و چپاول) ثروت بسيار براي خود انباشته بود، مجلس عيش و نوش و ساز و آواز تشكيل مي داد، زنان آوازه خوان را دعوت مي كرد و شراب مي نوشيد و با اين كارها مرا كه همسايه اش بودم آزار مي داد، چند بار او را نهي از منكر كردم، نپذيرفت، بسيار اصرار كردم كه دست از اين كارها بردار، سرانجام به من گفت:
    فلاني! من يك شخص گرفتار هستم، ولي تو يك انسان شريف و دور از آلودگيها هستي، اگر مرا به مولايت امام صادق(ع) معرفي كني، اميد آن دارم كه به وسيله تو و راهنماييهاي آن امام، از اين گرفتاري نجات يابم.
    گفتار او در قلبم اثر كرد، وقتي كه به حضور امام صادق(ع) رفتم، ماجراي آن همسايه را به عرض آقا رساندم، امام صادق(ع) به من فرمود: هنگامي كه به كوفه بازگشتي، او به ديدارت مي آيد، به او بگو:
    جعفر بن محمد(ع) مي گويد: كارهاي زشت خود را ترك كن و آنچه بر گردنت هست، ادا كن، من براي تو ضامن بهشت مي گردم.
    هنگامي كه به كوفه بازگشتم، عده اي از جمله آن همسايه به ديدارم آمدند، وقتي كه خانه خلوت شد، پيام امام صادق(ع) را به او رساندم، او تا اين سخن را شنيد گريست، گفت: تو را به خدا آيا امام صادق(ع) به تو چنين گفت؟
    _گفتم: آري و برايش سوگند ياد كردم كه امام صادق(ع) چنين گفت.
    _او گفت: همين(كمك در مورد من) براي تو كافي است، سپس از نزد من رفت، بعد از چند روزي براي من پيام داد كه نزدش بروم، نزدش رفتم، ديدم كه در پشت خانه اش، برهنه است، گفتم، چرا در اين وضع هستي؟
    _گفت: اي ابوبصير، سوگند به خدا آنچه در خانه از ثروت و اموال بود، همه را رد كردم(به صاحبانش دادم و قسمتي از آنها را كه صاحبش را نشناختم، صدقه دادم) اينك مي بيني كه برهنه هستم و هيچ چيز ندارم.
    _ابوبصير مي گويد: من نزد برادران ديني رفتم و براي او لباس تهيه نمودم و پس از چند روز براي من پيام فرستاد كه نزد من بيا، بيمار شده ام، نزد او رفتم واز او پرستاري مي كردم، ولي بيماريش شديد شو، ديدم در حال جان دادن است، در بالينش نشسته بودم، گاهي بيهوش مي شود و گاهي به هوش مي آيد، در آخرين بار كه به هوش آمد، به من گفت: اي ابوبصير!
    (قدوفي صاحبك لنا:
    مولاي تو(امام صادق (ع) به عهد خود در مورد ضمانت بهشت) براي من وفا كرد.)
    سپس جان سپرد، خدايش رحمتش كند.
    ابوبصير مي گويد: در سفر حج، به حضور امام صادق(ع) رسيدم، هنوز در راهرو بودم و ننشسته بودم و سخن نگفته بودم، به من فرمود: (قدوفينا لصاحبك:
    ما در مورد رفيقت(آنچه را وعده داده بوديم) وفا كرديم).
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  7. Top | #144

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ هشتم
    امام صادق علیه‌ السلام


    2_نصيحت امام صادق(ع) هنگام شهادت

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    فضيل بن يسار مي گويد: در آن هنگام كه امام صادق(ع) در بستر شهادت بود و سخت نحيف و ناتوان شده بود، به بالينش رفتم، آن حضرت مرا چنين نصيحت كرد:
    _اي فضيل! من اين سخن را همواره مي گويم: هرگاه كسي را كه خداوند او را به اين امر(پذيرفتن امامت ما) آشنا نموده، اگر چه بر سر كوهي باشد و مرگ او را فرا گيرد، زياني به او نمي رسد.
    _اي فضيل! مردم به سوي راست و چپ منحرف شدند ولي ما و شيعيان ما، در صراط مستقيم، هدايت شده ايم.
    _اي فضيل! اگر مؤمن صبح كند و مشرق و مغرب در اختيارش قرار گيرد، براي او خير است و اگر خير كند در حالي كه اعضايش قطعه قطعه شده باشند، باز براي او خير است.
    _اي فضيل! خداوند جز خير مؤمن را انجام ندهد.
    _اي فضيل! اگر دنيا در نزد خدا به اندازه بال مگسي ارزش داشت، خداوند شربت آبي از آن، به دشمن نمي آشامانيد.
    _اي فضيل! كسي كه همت او يك چيز (خشنودي خدا) باشد خداوند او را به هدفش مي رساند.
    _اي فضيل! كسي كه همت و هدفش به هر سوئي(كه دلش مي خواهد) باشد(نه رضايت خدا) خدا باكي ندارد كه او را در چه دره اي(و در چه خط ضلالت و نافرجامي) به هلاكت برساند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  8. Top | #145

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ نهم
    امام کاظم علیه‌ السلام


    1_زمينه چيني برادر زاده امام كاظم(ع) براي كشتن آن حضرت

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    علي بن جعفر(برادر امام كاظم) مي گويد: براي عمره ماه رجب در مكه بوديم كه محمد بن اسماعيل بن امام صادق(برادر زاده امام كاظم) نزد من آمد و گفت: عمو جان تصميم دارم به بغداد مسافرت كنم، دوست دارم با عمويم موسي بن جعفر(ع) خداحافظي كنم، دلم مي خواهد تو نيز همراه من باشي.
    من با او به حضور امام كاظم رفتيم، ديدم امام كاظم(ع) پارچه رنگ كرده اي به گردنش بسته بود و پائين آستانه در نشست و من خم شدم و سرش را بوسيدم و عرض كردم: برادر زاده،(محمد بن اسماعيل) مي خواهد به مسافرت برود، اينك آمده تا با شما خداحافظي كند.
    _فرمود: بگو بيايد، من او را كه در كنار ايستاده بود، صدا زدم، نزديك آمد و سر حضرت را بوسيد و گفت: قربانت مرا سفارشي كن و به من پند و موعظه بفرما.
    امام كاظم (ع) به محمد بن اسماعيل فرمود:
    (اوصيك ان تتقي الله في دمي:
    به تو سفارش مي كنم كه درباره خون من، از خدا بترسي و باعث ريختن خون من نگردي.)
    _محمد گفت: هر كس درباره تو بدي كند، به خودش مي رسد، سپس براي بدخواه امام(ع) نفرين كرد.
    بار ديگر محمد، سر عمويش امام كاظم(ع) را بوسيد و گفت: مرا موعظه كن.
    _امام بار ديگر فرمود: تو را سفارش مي كنم كه درباره خون من از خدا بترسي.
    او باز همان سخن را تكرار كرد و براي بار سوم، سر امام را بوسيد و گفت: اي عمو! مرا موعظه كن.
    امام كاظم براي سومين بار به او فرمود: تو را درباره خون خودم سفارش مي كنم كه از خدا بترسي.
    محمد بن اسماعيل، باز بر بدخواه امام نفرين كرد.
    _علي بن جعفر مي گويد: در اين هنگام برادرم امام كاظم(ع) به من فرمود: اينجا باش، من ايستاده ام، حضرت به اندرون رفت و مرا صدا زد، نزدش رفتم، كيسه اي كه محتوي صد دينار بود به من داد و گفت: اين پول را به پسرت برادرت(محمد) بده، تا كمك خرجش در سفر باشد، دو كيسه ديگر نيز داد و فرمود: همه را به او بده.
    _عرض كردم: اگر طبق آنچه فرمودي، از او مي ترسي، پس چرا او را بر ضد خود كمك مي كني؟
    _فرمود: هر گاه من صله رحم كنم، ولي او قطع رحم نمايد، خدا رشته عمرش را قطع مي كند، سپس سه هزار درهم ديگر كه در همياني بود داد و فرمود: به او بده.
    _علي بن جعفر مي گويد: من نزد محمد بن اسماعيل رفتم، كيسه اول(صد دينار) را دادم، بسيار خوشحال شد و براي عمويش امام كاظم(ع) دعا كرد، كيسه دوم و سوم را دادم، به گونه اي خوشحال شد كه گمان كردم ديگر به بغداد نمي رود، باز سيصد درهم به او دادم.
    ولي در عين حال او به بغداد نزد هارون رفت و گفت:
    گمان نمي كردم در روي زمين دو خليفه باشد، تا اينكه ديدم مردم به عمويم، موسي بن جعفر(ع) به عنوان خلافت، سلام مي كنند و به اين ترتيب سخن چيني كرد و هارون را بر ضد امام كاظم(ع) برانگيخت.
    هارون صد هزار درهم براي او فرستاد، ولي خداوند او را به بيماري ذبحه(درد شديد گلو شبيه ديفتري) گرفتار كرد، كه نتوانست به يك درهمش بنگرد و آن را به مصرفش برساند، به اين ترتيب مُرد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  9. Top | #146

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ نهم
    امام کاظم علیه‌ السلام


    2_امام رضا(ع) به طور ناشناس در كنار جنازه پدر

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    خدمتكار خانه امام كاظم(ع) به نام(مسافر) مي گويد: هنگامي كه امام كاظم(ع) را (به فرمان هارون الرشيد از مدينه به سوي بغداد) مي بردند، آن حضرت به فرزندش امام رضا(ع) فرمود: هميشه تا وقتي كه زنده ام، در خانه من بخواب تا هنگامي كه خبر (وفات من) به تو برسد.
    ما هر شب بستر حضرت رضا(ع) را در دالان خانه مي انداختيم و آن حضرت بعد از شام مي آمد و در آنجا مي خوابيد و صبح به خانه خود مي رفت، اين روش تا چهار سال ادامه يافت، در اين هنگام در شبي از شبها بستر حضرت رضا(ع) را طبق معمول انداختند، ولي او دير كرد و تا صبح نيامد، اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما نيز از نيامدن آن حضرت، سخت پريشان شديم، فرداي آن شب ديدم، آن حضرت آمد و به ام احمد (كنيز برگزيده و محترم امام كاظم عليه السلام) رو كرد و فرمود:
    آنچه پدرم به تو سپرده نزد من بياور.
    ام احمد(از اين سخن دريافت كه امام كاظم(ع) وفات كرده است) فرياد كشيد و سيلي به صورتش زد و گريبانش را چاك كرد و گفت: به خدا مولايم وفات كرد.
    حضرت رضا(ع) جلو او را گرفت و به او فرمود: آرام باش، سخن خود را آشكار نكن و به كسي نگو تا به حاكم مدينه خبر برسد.
    آنگاه ام احمد زنبيلي را با دو هزار دينار (يا چهار هزار دينار) نزد امام رضا(ع) آورد و همه را به آن حضرت تحويل داد.
    ام احمد، ماجراي فوق را چنين بيان نمود: روزي امام كاظم(ع) محرمانه آن پول را به من داد و فرمود: اين امانت را نزد خود حفظ كن و به كسي اطلاع نده، تا من بميرم وقتي كه از دنيا رفتم، هر كس از فرزندانم، آن را از تو مطالبه كرد به او تحويل بده و همين نشانه آن است كه من وفات كرده ام، سوگند به خدا اكنون آن نشانه كه آقايم فرمود، آشكار شد.
    امام رضا(ع) امامت را تحويل گرفت و به همه بستگان و خدمتكاران دستور داد، جريان وفات امام كاظم(ع) را پنهان كنند و به كسي نگويند، تا زماني كه(از بغداد به مدينه) خبر رسد.
    سپس حضرت رضا(ع) به خانه خود رفت و شب بعد، ديگر به خانه امام كاظم(ع) نيامد، پس از چند روز به وسيله نامه اي خبر وفات امام كاظم(ع) رسيد، ما روزها را شمرديم معلوم شد همان وقتي كه امام رضا(ع) براي خوابيدن نيامد، امام كاظم(ع) وفات نموده است.
    (به اين ترتيب از ماجراي فوق بدست مي آيد كه امام هشتم(ع) با طي الارض از مدينه به بغداد رفته و در بالين امام كاظم(ع) هنگام وفات (يا در كنار جنازه آن حضرت) به طور ناشناس حاضر شده و در غسل دادن و كفن كردن و نماز و دفن جنازه پدر، حاضر بوده و سپس بي درنگ به مدينه بازگشته است.)
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  10. Top | #147

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ دهم
    امام رضا علیه‌ السلام


    1_تصريح امام رضا(ع) به امامت خود

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    صفوان بن يحيي مي گويد:
    پس از شهادت امام كاظم(ع)، حضرت رضا(ع) درباره امامت خود صريحا سخن گفت، ما از آشكار شدن اين امر، بر جان حضرت ترسيديم(كه مبادا هارون به او آسيب برساند) شخصي به امام رضا(ع) عرض كرد:
    شما امر بسيار مهمي را آشكار نموديد و ما ترس آن داريم كه از ناحيه اين طاغوت(هارون) به شما گزندي برسد.
    امام رضا(ع) فرمود: او (هارون) هرچه مي خواهد تلاش كند، ولي براي من راهي ندارد.)
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  11. Top | #148

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ دهم
    امام رضا علیه‌ السلام


    2_كرامتي از حضرت رضا(ع)

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    عبدالله بن مغيره عراقي مي گويد: من به مذهب(واقفيه) اعتقاد داشتم، و مي گفتم بعد از امام هفتم، امامي نيست, براي انجام مراسم حج به مكه رفتم در آنجا در مورد مذهبم، شك و ترديد نمودم، كنار كعبه خود را به ملتزم(ديوار مقابل در خانه كعبه) چسباندم و گفتم: خدايا! تو خواسته مرا مي داني، مرا به بهترين دينار ارشاد فرما.
    همانجا به قلبم افتاد كه به حضرت امام رضا(ع) بروم، به مدينه رفته و به خانه آن حضرت شتافتم و به خادم خانه گفتم: به مولايت بگو يك مرد عراقي به در خانه آمده است.
    هماندم صداي امام رضا(ع) را از درون خانه شنيدم دوبار فرمود:
    اي عبدالله بن مغيرة! وارد خانه شو.
    وارد خانه شدم، هنگامي كه آن حضرت، به چهره من نگاه كرد، فرمود: خداوند دعايت را به استجابت رسانيد و تو را به دين خودش، هدايت نمود.
    _گفتم: (اشهد انك حجة الله و امينه علي خلقه:
    گواهي مي دهم كه البته تو حجت خدا و امين خدا در ميان مخلوقاتش هستي.)
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  12. Top | #149

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ دهم
    امام رضا علیه‌ السلام


    3_رد حضرت رضا(ع) در مورد تقاضاي بخشش خمس

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    گروهي از مردم خراسان به حضور امام رضا(ع) رفتند و چنين درخواست نمودند: ما را از پرداخت خمس معاف كن و خمس را به ما ببخش.
    حضرت رضا(ع) كه مي دانست آنها شايسته بخشش نيستند و با نيرنگ مي خواهند اين وظيفه الهي را ترك كنند به آنها فرمود:
    اين چه نيرنگي است؟ شما با زبان خود نسبت به ما اظهار اخلاص و دوستي مي كنيد و از حقي كه خداوند براي ما قرار داده و آن خمس است، كوتاهي مي نمائيد آنگاه سه بار فرمود:
    (لا نجعل لا نجعل لا نجعل لا حد منكم في حل:
    نمي كنيم، نمي كنيم، نمي كنيم و شما را معاف نمي داريم.)
    و در سخن ديگر فرمود: (ان الخمس عوتنا علي ديننا …
    خمس مايه كمك ما بر دين ما است.)
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  13. Top | #150

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌ اصول‌ کافی
    نگاهی‌ بر‌ زندگی‌ چهارده‌ معصوم
    معصوم‌ یازدهم
    امام جواد علیه‌ السلام


    1_احترام علي بن جعفر به امام جواد(ع) و اقرار او به امامت آن حضرت

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    علي بن جعفر برادر امام كاظم(ع) در مسجد پيامبر(ص) در مدينه براي جمعي تدريس مي كرد. محمد بن حسن بن عمار مي گويد: من دو سال بود، در درس او شركت مي كردم و اخباري را كه او از برادرش(امام كاظم) براي ما نقل مي كرد، مي نوشتم؛ روزي در مسجد در خدمتش نشسته بودم، ناگاه امام جواد(ع) كه در آن هنگام كودك بود، وارد مسجد گرديد، علي بن جعفر تا او را ديد از جاي برخاست و از او استقبال كرد و بدون كفش و عبا نزد آن حضرت رفت و دستش را بوسيد و احترام شاياني به او نمود.
    در اين هنگام امام جواد(ع) به او فرمود: اي عمو بنشين.
    او عرض كرد: چگونه بنشينم در حالي كه تو ايستاده اي؟!
    سپس علي بن جعفر به مسند خود آمد و نشست، حاضران به او گفتند: شما عموي پدر حضرت جواد(ع) هستيد، ولي ديديم اينگونه در برابر او تواضع كردي و دستش را بوسيدي؟
    علي بن جعفر به آنها گفت: ساكت باشيد, در اين هنگام ريش سفيد خود را گرفت و گفت:
    (ان كان الله عزوجل لم يوهل هذه الشيبه و اهل هذا الفتي و وضعه حيث وضعه انكر فضله، نعوذ بالله مما تقولون، بل انا له عبد:
    وقتي خداوند متعال اين ريش سفيد را شايسته(امامت) ندانست، ولي اين كودك را شايسته دانست و مقام امامت را به او داد، آيا من براحتي او را انكار نمايم؟
    پناه مي برم به خدا از گفتار(نادرست) شما، بلكه من غلام اين كودك هستم.)
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

صفحه 15 از 16 نخستنخست ... 513141516 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پژوهشى در اصول، مبانى و فرايند ترجمه قرآن
    توسط مدهامتان در انجمن فرایند ترجمه قرآن
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 2021_12_12, 10:11 AM
  2. اصول دین و فروع دین ؟میخوام بدونم
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن پرسش و پاسخ (موارد دیگر)
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2014_06_02, 08:37 PM
  3. کتاب الفصول العشره فى الغيبه
    توسط گل مريم در انجمن کتاب و کتابشناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_08_29, 04:59 PM
  4. اصول و جلوه‌های زیبایی شناسی در قرآن کریم
    توسط صبور در انجمن زیبایی شناسی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 2013_07_05, 11:53 AM
  5. اصول و مباني زيبايي شناسي قرآن كريم‌
    توسط صبور در انجمن زیبایی شناسی
    پاسخ: 18
    آخرين نوشته: 2013_07_04, 02:08 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 03:47 PM