انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 19 از 20 نخستنخست ... 917181920 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 181 تا 190 , از مجموع 196

موضوع: شرح مفصل خطبه متقین

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض شرح مفصل خطبه متقین




    بسم الله الرحمن الرحیم
    رُوِيَ أنَّ صَاحِباً لِأمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يُقالُ لَهُ: هَمَّامٌ كانَ رَجُلاً عابداً،فَقالَ لَهُ يا أمِيرَالْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأنِّي أنْظُرُ إِلَيْهِمْ،فَتَثَاقَلَ عليه السلام عَنْ جَوَابهِ،ثُمَّ قَالَ يا هَمَّامُ إتَّقِ اللَّهَ وَأحْسِنْ (فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ

    راوي مي گويد كه اميرالمؤ منين عليه السلام مصاحبى داشت به نام همّام كه مردى عبادت پيشه بود روزى گفتش كه اى اميرالمؤ منين ، پرهيزگاران را برايم توصيف كن، آنسان كه گويى در آنها مى نگرم اميرالمؤ منين عليه السلام در پاسخش درنگ كرد، سپس گفت: اى همّام از خدا بترس و نيكوكار باش كه خدا با كسانى است كه پرهيزگارى كنند و نيكوكارند
    فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِذِلِكَ الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ،فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله ثُمَّ قَالَ
    همّام بدين سخن قانع نشد و اميرالمؤمنين عليه السلام را سوگند داد
    اميرالمؤمنين عليه السلام حمد و ثناى خداى به جاى آورد و بر محمد (صلي الله و عليه و آله) و خاندانش درود فرستاد سپس فرمود:



    شرح خطبه متقين



    خطبه ى شريفه ى متقين كه شريف رضى رضوان الله عليه در نهج البلاغه نقل نموده است شراح به شماره های 194-193-192-186-184ياد كرده اند.

    علت اين اختلاف وجود ارتباط اين خطبه، با ساير خطبه ها است.
    عده اى بر اين عقيده اند كه اين خطبه، بعد از خطبه ى معروفه ى القاصعه با اندك فاصله اى و با تفكيك، از ماقبل ومستقلا وجود دارد و شمارى گفته اند كه اين خطبه، به جوابى كه به برج بن مسهرطائى داده است ارتباط دارد وبا خطبه ى قاصعه پايان يافته است.

    همام كيست؟


    سخنان شارحان نهج البلاغه و اين خطبه، در شناخت همام و اينكه فرزند كيست؟چنان اختلاف دارد كه در جمع بندى نهايى به فرد خاصى قابل تطبيق نيست
    .

    ابن ابى الحديد گويد:هو همام بن شريح بن يزيد بن مره بن عمرو بن جابر بن يحيى بن الاصحب بن كعب بن الحارث بن سعد بن عمرو بن ذهل بن مران بن صيفى بن سعد العشيره.
    خوئى قدس سره ازبحار، اين عبارت را نقل نموده و گويد:" الا ظهر انه همام بن عباده اخى ربيع بن خثيم احدالزهاد الثمانيه كما رواه الكراجكى فى كنزهو ."
    از كتاب مطالب السئول نيز، استفاده مى شود كه ربيع بن خثيم عموى همام بن عباده بن خثيم مى باشد
    .

    استاد عاليقدر، دانشمند بزرگوار مرحوم مطهرى قدس سره در كتاب سيرى در نهج البلاغه، در آنجا كه از تاثير ونفوذ سخنان على عليه السلام بحث مى كند،مى گويد: همام بن شريح ازياران باوفاى على عليه السلام است كه دلى ازعشق خدا سرشار و روحى از آتش معنا شعله ور داشت. با اصرار و ابرام از على خواست، سيماى كاملى ازپارسايان ترسيم نمايد.


    چگونگى القاء خطبه


    بنا به نقل كلينى قدس سره در كافى، امام در حال سخنرانى پيرامون موضوع ديگرى بود كه همام در جمع شنوندگان، به پا خاست و تقاضاى بيان صفات متقين نمود
    :

    " قام رجل يقال له همام و كان عابدا ناسكا مجتهدا الى اميرالمومنين و هو يخطب فقال يا اميرالمومنين صف لنا صفه المومن كاننا ننظر اليه. "
    علامه ى كراجكى دركنز، كيفيت ايراد خطبه را چنين بيان كرده كه امام عليه السلام پس از پرسشى از آن تعداد شيعيان كه به حضورشان شرفياب شده بودند، درباره ى سيماى تشيع، و تقاضاى آنان بر ترسيمى كامل از پارسايان واقعى، تقاضاى آنها را پذيرفته، به سخنرانى پرداخت.اما سيد در نهج البلاغه چنين مى گويد:" روى ان صاحبا لاميرالمومنين عليه السلام يقال له همام كان رجلا عابدا، فقال له،يا اميرالمومنين صف لى المتقين حتى كانى انظر اليهم. فتثاقل عليه السلام عن جوابه الخ. "
    اين گفتار از كيفيت تقاضا و همچنين از وضعيت سخنرانى مولا كه آيا در حال سخنرانى بوده و با تقاضاى همام مواجه گرديده و يا اينكه با درخواست همام،به سخنرانى مشغول گرديد، بحثى مطرح نكرده است.
    به هر حال همام،در جستجوى صفات متقين و پويايى اين راه بود و سوال نيز در جهت صفات و ويژگيهاى اين گروه ممتاز مطرح گرديده است
    . او مى خواهد در اقيانوس پهناور علم على عليه السلام شناور گردد و از خرمندانش آن جناب خوشه اى برگيرد. مولا هم بنا بر مصلحتى كه خود بر آن واقف بود نخست از تفصيل بيان صفات آنان امتناع ورزيد و با عبارتى كوتاه: يا همام اتق الله و احسن فان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون، از اين وادى گذشت و خاموش شد.

    اما همام از آنجايىكه بسيار مشتاق بود براى التيام كام خشكيده ى خويش، به جرعه اى كم قانع نشد، زيرا بيان مختصر امام عليه السلام خواسته اش را برآورده نكرد و سينه ى ملتهب از عشق وى را مرهم ننهاد از اينرو تقاضاى خود را تكرار نمود و اصرار ورزيد،تا آنجا كه آن حضرت را سوگند داد، تا به شرح مفصل صفات راهپويان حق بپردازد، تا مگر از زبان تربيت شده ى وحى و ولايت مطلقه الهى و از زبانى كه سرچشمه ى فيض ومنبع انوار پروردگار و بيانگر همه چيز است به صفات متقين راه يابد.
    در بين نقلهاى مختلف خطبه، تنها در گفتار سيدرضى جمله ى" فتثاقل عنه" به چشم مى خورد و اين گوياى نكته اى است كه شارحان براى شناخت آن، به اختلاف سخن گفته اند. اين كلمه كه به معناى خوددارى و گرانى نمودن درمقابل اصرار و ابرام شنونده اى مانند همام است، يقينا به خاطر امر مهمى بوده است كه امام متقين عليه السلام دراظهار آن خوددارى نمود.
    علت خوددارى امام شارحان نهج البلاغ هو اين خطبه دلايل و علل خوددارى امام عليه السلام را به اين شرح بيان كرده اند:
    ابن ابى الحديد، انگيزه ى خوددارى امام را به يكى از احتمالات زير منتسب كرده و مى گويد
    :
    1.
    لانه علم ان المصلحه فى تاخير الجواب: امام عليه السلام مصلحت ديد جواب را تاخير بيندازد.
    2.
    و لعله كان حضر المجلس من لا يحب ان يجيب فلما انصرف اجاب: شايد در مجلس، كسى حضور داشته كه شايستگى شنيدن در او موجود نبوده يا اينكه امام خوش نداشته كه با بودن او سخن را آغاز نمايد، زمانى كه اومجلس را ترك نمود،امام سخنرانى را آغاز كرد.
    3-و لعله راى ان تثاقله عن الجواب يشد تشوق همام الى سماعه، فيكون انجع فى موعظته: و شايد علت خوددارى،اين بوده است كه شوق همام به شنيدن افزون گردد و آمادگى بيشتر و بهتر، براى پذيرش سخن از خود نشان دهد،تا موعظه تاثير بيشترى در وجود او داشته باشد
    .

    علامه ى مجلسى"ره" پس از نقل احتمالات ابن ابى الحديد و ابن ميثم، گفتار اخير را تاييد نموده و گفته است: هذا اظهر. .


    ادامه دارد.....


    ویرایش توسط صبور : 2013_06_14 در ساعت 11:58 AM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  2. 4 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدير سايت (2013_06_14), مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_10), گل مريم (2013_06_09), از خاک تا افلاک (2013_06_09)

  3. Top | #181

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    سفارش امام صادق
    شعيب عقرقوفى گويد:
    سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول لاصحابه: اتقوا الله و كونوا اخوه برره، متحابين فى الله متواصلين، تزاوروا و تلاقوا و تذاكروا امرنا و احيوه.:
    امام صادق عليه السلام به اصحاب خود فرمود: از خدا بترسيد و با هم برادرانى نيكوكار و محبت پرور، به خاطر خدا باشيد، از يكديگر فاصله نگيريد و هميشه در كنار هم باشيد، به ديدار و ملاقات يكديگر برويد و در مجلس حضور، در احيا و زنده نگهداشتن امر ما "مسئله ى ولايت" بكوشيد و يادآور هم باشيد.
    بديهى است، اگر فاصله گرفتن و يا در كنار يكديگر بودن، براى خدا باشد، هرگز واكنش نامطلوبى، در پى نخواهد داشت، چرا كه هر فرد، به وظيفه ى خود عمل كرده و فرمان خداوند را به كار بسته است، بدين جهت از عملكرد خود نگرانى نخواهد داشت. آرى هر انسان با شخصيت و بلندهمت، هرگز ايمانش به او اجازه نمى دهد كه بى سبب و بى علت به آبروى ديگرى لطمه زند، تا در اين راستا منفعتى كسب نمايد. او همچنان كه تعرض به آبرو و دارايى ديگران را جايز نمى داند، به رفتارى كه با سيادت و شرافت انسانى، منافات دارد نيز، نزديك نخواهد شد. از چاپلوسى، مدح نابجا و تمجيد بى مورد پرهيز مى كند و در برابر آن، از حق گويى و بيان آنچه كه مرضى خداست ولو ملامت كنندگان او را سرزنش كنند ابايى ندارد.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  4. کاربر زیر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده:


  5. Top | #182

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    و لا يخاف فى الله لومه لائم.


    به هر حال پرواپيشه يك انسان معتدل است و در زندگى، موضع خاصى در برابر اعتدال كه مورد رضاى خداست اتخاذ نموده و همان را ادامه مى دهد. آرى اتخاذ چنين موضعى، گرچه از خطر افراط و تفريط به دور نبوده و عزيزالوجود است، اما به ندرت وجود استثنايى آن، در جامعه مشهود است و اين همان راه و روش پارسايان و پرواپيشگان مى باشد. مردى از احنف بن قيس پرسيد، چگونه به رياست و سيادت قبيله ات رسيدى، با اينكه شرف خانوادگى و حسن اخلاق تو، از آنها برتر نبود؟ از طرفى چهره زيبايى هم ندارى كه موجب جذب آنها به تو باشد؟ احنف با هوشيارى و متانت گفت:

    تركى من امرك ما لا يعنينى كما عناك من امرى مالا يعنيك.:
    علت سيادت من بر قبيله ام، عدم تعرض به امورى كه به من مربوط نبود، بوده، همانگونه كه تو در اين امور تعرض نمودى.
    يعنى در امور ديگران، نابجا دخالت نكردم، به عكس تو كه در كار ديگران دخالت مى كنى. سيادت بر قبيله ام از آنجا به دست آوردم كه از تعرض به شخصيت ديگران، خوددارى نمودم و بالجمله، خلاف خصلتهاى تو، در من، موجب سيادت و آقاييم گرديد.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  6. کاربر زیر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده:


  7. Top | #183

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    آداب معاشرت در نظر امام صادق


    قال الصادق عليه السلام:


    معاشرت و رفتار نيكو با خلق خدا، در حالى كه با معصيت همراه نباشد، از مزيد فضل الهى است كه به بنده ى نيكوكارش كرامت كرده است و آن كس كه در پنهانى، براى خدا خاضع باشد، در آشكار، با مردم خوشرفتار خواهد بود. پس با مردم خوشرفتار باش، اما براى خدا و رضاى حق، نكند معاشرت نيكوى تو با مردم، به جهت كسب جاه و شهرت و بهره گيرى از دنيا باشد كه از رضاى حق به دور خواهد بود. اگر عمل به خاطر شهرت و مقام باشد و خشنودى مردم مورد نظر باشد، بى شك موجب لغزش از حدود دين و شريعت است و در برابر اين عمل، آنها نياز تو را برطرف نخواهند كرد، زيرا حسن رفتارت براى خدا نبوده و پاداش و اجرى، براى تو مقرر نيست، در نتيجه از ثواب اخروى محروم مى شوى. در معاشرت با مردم، راه صحيحى را اتخاذ كن و آن كس كه از تو بزرگتر است، پدر فرض نما و وظيفه ى يك فرزند را نسبت به پدر انجام بده و آنكه از تو كوچكتر است به منزله ى فرزند خود قرار ده و مهر و عطوفت پدرانه را در حق وى معمول دار و رفتارت با او پدرانه باشد و آنكه با تو هم عمر است همانند برادر با او معاشرت نما.

    درباره ى كارهاى پسنديده ات، شك و ترديد به خود راه مده و هيچ رفتار پسنديده اى را، به خاطر ترديدى كه از عمل ديگران، براى خود تصور مى كنى، ترك مكن و در اين راستا، توقع متقابل را از ديگرى نداشته باش. امر به معروف را با رفق و مدارا انجام ده و مشفقانه و بدون خشونت، از منكرات نهى كن. نصيحت نمودن دوستانت را در هر حال رعايت نما، زيرا خداوند مى فرمايد: سخن خيرخواهانه به مردم بگوييد با آن كس كه نزديكى به او، موجب فراموشى ياد خداست، قطع كن و كناره بگير و با آن كس كه الفت و همنشينى او تو را از طاعت خداوند بازمى دارد، ارتباط مگير، زيرا نشست و برخاست، با چنين مردمى كه دوستان شيطان و ياران اويند، تو را از خدا دور مى كند و از اطاعت حق بازمى دارد.
    زنهار، با مردمانى كه ديدن آنها، باعث خلاف حقگويى تو گردد رفاقت مكن، زيرا دوستانى كه انسان را از بيان حق بازدارند، مردمى ناستوده و شيطان صفتند و دوستى با آنها، جز زيان بزرگ چيزى در پى ندارد و در نهايت موجب از دست رفتن آخرت خواهد بود.
    ویرایش توسط صبور : 2013_08_20 در ساعت 09:05 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  8. کاربر زیر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده:


  9. Top | #184

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    دورى پرواپيشه از مكر و نيرنگ


    ليس تباعده بكبر و عظمه و لا دنوه بمكر و خديعه



    واژه ها


    تباعد: ضد تقارب است و براى اين دو حدى معين وجود ندارد و در امكنه و امور معقول جارى است.


    كبر: حالتى است كه به انسان اختصاص دارد، به اين صورت كه خود را از ديگران برتر و بزرگتر بپندارد، بزرگى فروختن و خودگرفتن است.
    عظمت: بزرگى قدر و مرتبه، كبر و نخوت، عظمت فروختن، تكبر نمودن، نخوت فروختن.
    مكر: خدعه كردن و فريفتن است. المكر: صرف الغير عما يقصده بحيله و ذلك ضربان: مكر محمود و ذلك ان يتحرى بذلك فعل جميل و على ذلك قال: و الله خير الماكرين. و مذموم و هو ان يتحرى به فعل قبيح قال: و لا يحيق المكر السيئى الا باهله.:

    مكر: منصرف ساختن كسى از آنچه را كه خواهان است، با حذافت و انديشه و اين يا محمود است و يا مذموم، مكر پسنديده آن است كه غير را از فعل قبيح به فعل جميل انصراف بخشد و مذموم آن است كه در جستجوى فعل ناپسند باشد و الله خير الماكرين مثال اول و و لا يحيق المكر السيئى مثال دوم است.
    خدعه: مكرورزى و دستان آورى است. الخداع انزال الغير عما هو بصدده بامر يبديه على خلاف ما يخفيه.: خداع و خدعه: خواسته ى كسى را وارانه نشان دادن است، به اينكه حقيقت را از او پنهان نمايد و غير واقع را به جاى واقع به او معرفى كند.

    ترجمه:


    دورى پرواپيشه از روى تكبر و خود برتربينى نيست، چنانكه نزديكى او نيز، به خاطر مكر، خدعه و نيرنگ نخواهد بود.



    شرح:


    با جمع بندى و توضيح لغات، شرح اين جمله، به گونه اى تفسير و توضيح عبارت سابق الذكر است، يعنى نزديك شدن و فاصله گرفتن پرواپيشه از غير، است هر يكى علتى جداگانه دارد. علت تباعد، زهد و خودنگهدارى است، به اينكه چشم طمع، به دارايى كسى، ندوخته و در اين راستا عفت و بزرگوارى خود را، به رايگان از كف نمى دهد و علت تقارب، لطف و احسان به ديگرى است كه اين هم از صفات ويژه ى پرواپيشگان است، پس علت تباعد، تكبر و بزرگ فروشى و خود را از غير برتر ديدن و رتبه ى خود را بالاتر نگريستن نيست، چنانكه علت، دنو و نزديكى، فريفتن و خدعه كردن نمى باشد.


    به هر حال پرواپيشگان، در روابط اجتماعى، اصول و اخلاق اسلامى را، رعايت مى كنند و در قطع و كناره گيرى، به اصل زهد، تكيه دارند كه محور بسيارى از فضائل است و در ارتباط و همزيستى نيز، به اصل ديگرى كه آن، محبت و رحمت است، تكيه مى كنند كه آن هم به جاى خود، حلال بسى مشكلات مى باشد هرگز، تكبر و خودنگرى، در قاموس زندگى آنها، واژه اى ندارد و فريبكارى و خدعه كه از صفات منافقان است، در شئون حياتى آنها، راهى نخواهد داشت.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  10. کاربر زیر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده:


  11. Top | #185

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    نكوهش خودبينى


    آيات بسيارى، در مذمت تكبر و نكوهش مكر و خدعه، وجود دارد چنانكه رواياتى از پيامبر و ائمه ى معصومين عليهم السلام نيز، در نكوهش اين صفات ناپسند، رسيده است كه به بعضى از آنها اشاره مى شود:


    قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: لا يدخل الجنه من كان قلبه مثال حبه من خردل من الكبر.: آن كس كه در دل او، به اندازه ى يك خردل و از آن كمتر، تكبر باشد، به بهشت داخل نمى شود.

    عن الصادق عليه السلام قال: اتى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رجل فقال: انا فلان بن فلان، حتى عد تسعه، فقال: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اما انك عاشر هم فى النار.: امام صادق فرمود: مردى به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: من فلان پسر فلان هستم، پدر و اجدادش را تا به نه تن برشمرد "گويا او شمارش گذشتگان در خاك پوسيده را فخرى براى خود به حساب مى آورد و مى خواست بزرگى خود و قبيله اش را به استحضار آن حضرت برساند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين افتخار موهوم را كه جز خودبزرگ بينى انگيزه اى نداشت، در هم شكسته و فرمود: تو هم دهمين آنهايى و در جهنم هستى يعنى اين منيت و انانيت نياكانت بود كه آنها را به جهنم كشاند و تو نيز، با منيت به جهنم خواهى رفت". جاحظ گويد: بنى اميه و بنى مخزوم از همه ى قبائل عرب متكبرتر بودند.
    وائل بن حجر، شرفياب محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گرديد، آن جناب قطعه زمينى را به او بخشيد و به معاويه دستور داد، با او برود و زمين موهوبه را، به وى نشان دهد، معاويه با او به راه افتاد، اتفاقا آن روز هوا بسيار گرم بود و ريگهاى داغ بيابان، پاى برهنه او را مى سوزاند، مدتى به دنبال شتر وائل، راه مى رفت، اما ريگهاى تفتيده و هواى گرم، توان راه رفتن را از او گرفت از اينرو به وائل گفت: وائل! مرا در رديف خود، بر شترت سوار كن، وائل گفت: تو آنقدر شخصيت ندارى كه همرديف ملوك و پادشاهان، بر شتر بنشينى! معاويه گفت: پس كفشهايت را به من بده، زيرا تو سوار و من پياده ام و پايم برهنه است، وائل گفت: اين هم ممكن نيست و اين به خاطر بخالتم نيست كه كفشم را به تو نمى دهم، اما خوش ندارم كه شخصيتهاى يمن بشنوند كه تو كفش مرا به پا كرده اى! تنها به تو اجازه مى دهم كه در سايه ى شترم راه بروى، همين اندازه براى شرافت تو كفايت مى كند.

    قال على عليه السلام: لولا ان المكر و الخديعه فى النار لكنت امكر الناس.:
    على عليه السلام فرمود: اگر نه اين بود كه خدعه و فريفتن، راه جهنم را در پيش داشت، من از همه ى مردم به فريبكارى آشناتر بودم.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  12. Top | #186

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    تا اينجا بيان خصلتها و صفات پسنديده ى پرواپيشگان به مناسبتهاى مختلف، پايان يافت. حقايقى ارزنده و والا در مسير تكامل انسانهاى وارسته از دنيا، با بيانى جالب و در عين حال، تكان دهنده، از صفاى باطن و روح تابنده اى همانند مولى المتقين، آن بزرگ مردى كه مادر روزگار مانند او نديده و نخواهد ديد، از سويى و شنونده اى، بيداردل مانند همام كه با شنيدن هر جمله، روح نيرومندش تكان مى خورد پرده هاى علايق جسمانى، يكى پس از ديگرى، از جلو چشم حقيقت بينش، به كنار مى رفت، از سوى ديگر، روح بلند پرواز همام از دايره ى جسم وى اندك اندك فاصله گرفت و آن طائر قدسى را، از قفس آماده ى پرواز نمود و به آشيانه ى جاويد رهنمون گرديد.

    آرى با پايان يافتن سخنان پيشواى راستين اسلام كه سيلاب حقايق را، از جويبار طوفنده ى ولايت، بر قلب پر وسعت همام سرازير نمود، ناگهان با خلع لبس، حياه جاويد را از منبع فيض وجه اللهى، اكتساب نموده با كوله بار ايمان، سير الى الله را آغاز نمود و چراغ زندگيش، در اين جهان خاموش و با ناله ى سوزناكى كه حكايت از عشق سوزان او، به خدا داشت به لقاء الله پيوست.
    قال: فصعق همام صعفه كانت نفسه فيها.:
    صعق: بى هوش گرديدن، بيهوشى، فانى شدن در حق است، هنگامى كه تجلى ذاتى حق به وسيله انوارى كه جز ذات حق، ماسوى الله را محترق كند، بر بندگان خاص حق وارد شود.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  13. Top | #187

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    سخنى درباره صعق

    قال الراغب: الصاعقه و الصاقعه يتقاربان و هما الهده الكبيره الا ان الصقع يقال فى الاجسام الارضيه و الصعق فى الاجسام العلويه... فان الصاعقه هى الصوت الشديد من الجو.:

    صعق و صقع در معنا به هم نزديكند و آن صداى مهيب فروريختن صخره يا ديوار است "سمعت هده" يعنى صداى فروريختن ديوار و صخره را شنيدم، با اين تفاوت كه استعمال صقع در اجسام ارضى است و صعق در اجسام علوى... زيرا صاعقه، صداى مهيب و شديد در هوا مى باشد.

    مرحوم علامه ى طباطبائى قدس سره پس از تحقيق عميق، درباره ى رويت، در آيه ى شريفه ى:
    و لما جاء موسى لميقاتنا و كلمه ربه قال رب ارنى انظر اليك قال لن ترانى ولكن انظر الى الجبل فان استقر مكانه فسوف ترنى فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا و خر موسى صعقا فلما افاق قال سبحانك تبت اليك و انا اول المومنين.:
    و چون موسى "با هفتاد نفر از بزرگان قومش كه انتخاب شده بودند در وقت معين" به ميعادگاه ما آمد و خدا با وى سخن گفت، موسى به "تقاضاى قوم خود" عرض كرد: خدايا! خودت را به من بنما كه بى حجاب جمال تو را مشاهده كنم، خدا در پاسخ فرمود كه مرا هرگز نخواهى ديد و لكن در كوه بنگر، اگر كوه "هنگام تجلى نور من" به جاى خود برقرار تواند ماند تو نيز مرا خواهى ديد، پس آنگاه كه نور خدا بر كوه تابيد كوه متلاشى شد و موسى بيهوش افتاد و پس از آنكه به هوش آمد، عرض كرد: خدايا! تو از "رويت و حس جسمانى" منزه و برترى "و من از انديشه ى رويت تو" به درگاهت توبه كردم "و از قوم خود" اول كسى باشم "كه به تو و تنزه ذات پاكت از هر آلايش جسمانى" ايمان آورم. و مى فرمايد:



    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  14. Top | #188

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    و الذى ينجلى من كلامه تعالى، ان هذا العلم المسمى بالرويه و اللقاء يتم للصالحين من عباد الله يوم القيامه كما يدل عليه ظاهر قوله تعالى: وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره.: فهناك موطن التشرف بهذا التشريف و اما فى هذه الدنيا و الانسان مشتغل ببدن و منغمر فى غمرات حوائجه الطبيعيه و هو سالك لطريق اللقاء و العلم الضرورى بايات ربه كادح الى ربه كدحا ليلاقيه، فهو يعد فى طريق هذا العلم لن يتم له حتى يلاقى ربه.:
    آنچه كه اين آيه ى كريمه و كلام الهى از آن پرده برداشته، اين است كه اين علم مسمى به رويت لقاء در روز قيامت براى بندگان صالح خداوند به ظهور مى رسد چنانكه خداوند در آيه ى 23 از سوره ى قيامه، مى فرمايد: آن روز رخسار طايفه اى از شادى برافروخته و نورانى است جمال حق را مشاهده مى كنند، آنجا جايگاه تشرف، به اين شرافت است و نه دنيا، چرا كه در دنيا آدمى با اينكه در حوائج طبيعى و تعلقات جسمانى غرق و مشغول است و در عين حال، اين راه را مى پيمايد و زحمتها را براى اين لقاء متحمل مى شود "پس آدمى سالك الى الحق است و لكن اين سير و سلوك در دنيا با همه ى كمال لائق و رويت روحانى را وصول نمى دهد مگر در روز قيامت" نتيجه آنكه رويت حق امرى غير ممكن نيست وگرنه موسى بن عمران على نبينا و آله و عليه السلام اين را تقاضا نمى كرد. لكن موطن و جايگاه تشرف، به اين شرافت روز قيامت خواهد بود، نه در دنيا. رو مجرد شو مجرد را ببين.


    بدين جهت با تجلى نور حق بر كوه و اندكاك و فروريختن آن، صعقه بر موسى عارض شد، اما صعقه اى كه افاقه در پى داشت و اين افاقه، بدين خاطر بود كه پيامبر به مردم ابلاغ كند كه چنين امرى در اين جهان ممكن نيست.
    اما در صعقه ى همام، افاقه اى ضرورت نداشت، زيرا جنبه ى يلى الخلق كه شان نبوت است، براى او وجود نداشت و بحثى از رويت و لقاء هم، در اين جا مطرح نيست، تنها تجلى فيض الهى بود كه بر قلب "از كوه استوارتر" همام رسيد و او را به كمال بندگى، در اين جهان رساند و آماده ى لقاء الله در قيامت گرديد.
    آرى، آن كوه استوار كه سراسر قلب و جان بود، مندك گرديد و حجابها و پرده ها را كنار زد و به ملكوت اعلى پيوست. همام با استماع علامات و صفات نفوس كمله پرواپيشگان كه به حق، طاقت فرسا بود، اندكاكى بس عجيب او را، در بر گرفت و با حركتى سريع و برق آسا، به نقطه ى وصل، اتصال يافت، آرى: ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر.:
    بى ترديد براى آدمى تدرج به كمال، ملحوظ است و نه تنها براى پرواپيشگان، كه آنها راه بسى طولانى را يك شبه، طى مى كنند.
    از جمادى مردم و نامى شدم و از نما مردم ز حيوان سر زدم
    مردم از حيوانى و آدم شدم پس چه ترسم كى ز مردن كم شوم
    حمله ى ديگر بميرم از بشر تا برآرم از ملايك بال و پر
    از ملك هم بايدم جستن ز جو كل شى ء هالك الا وجهه
    بار ديگر از ملك پران شوم آنچه اندر وهم نايد آن شوم
    پس عدم گردم، عدم چون ارغنون گويدم: انا اليه راجعون

    ویرایش توسط صبور : 2013_08_22 در ساعت 06:43 AM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  15. Top | #189

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    پيش بينى مولا درباره همام


    اما والله لقد كنت اخافها عليه


    ضمير در اخافها به صعقه برمى گردد، يعنى به خدا سوگند وقوع اين صعقه را، براى او پيش بينى مى كردم و بر او بيمناك بودم كه حتما عمر او به پايان خواهد رسيد و حيات وى منقضى خواهد شد. گرچه تاثير نفس قدسى و تعالى روحانى گوينده از سويى و تاثر روح پاك و بى آلايش شنونده از سوى ديگر، در پديد آوردن اثرى كه عده اى آن را وجد و گروهى جذبه ى حقش مى گويند، با حضور علل و مقتضيات و طرد موانع و مبعدات، امرى حتمى الوقوع و تخلف ناپذير خواهد بود.

    ثم قال: هكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها
    صنع: الصنع اجاده الفعل، فكل صنع فعل و ليس كل فعل صنعا و لا ينسب الى الحيوانات و الجمادات كما ينسب اليها الفعل، قال: صنع الله الذى اتقن كل شى ء.، و يصنع الفلك و اصنع الفلك. و
    صنع: فعلى است كه با دقت انجام گيرد، بنابراين هر صنعى، فعل هست، اما هر فعلى، صنع نيست، بدين جهت به حيوانات و جمادات، نسبت داده نمى شود و به آنها صانع نمى گويند، ولى، فعل به آنها نسبت داده مى شود، خداوند صانع است: صنع خداوند است كه هر چيز را با اتقان انجام مى دهد انسان را نيز صانع گويند و اصنع الفلك يعنى كشتى را بساز.

    ویرایش توسط صبور : 2013_08_22 در ساعت 06:44 AM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  16. Top | #190

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    وعظ: الوعظ زجر مقترن بتخويف، قال الخليل: هو التذكير بالخير فيما يرق له القلوب. و العظه و الموعظه الاسم.:
    پند دادن به كسى به معناى بازداشتن است كه با ترساندن همراه باشد. خليل گويد: وعظ تذكر و يادآورى خير است، به طورى كه دل را در رقت بگذارد، اسم مصدر آن عظه و موعظه است.
    بلغ: البلوغ و البلاغ، الانتهاء الى اقصى المقصد و المنتهى، مكانا كان او زمانا او امر من الامور المقدره و ربما يعبر به عن المشارفه و ان لم ينته اليه.:
    بلوغ و بلاغ سر رسيد و رساندن به نهايت مقصد و انتهاى هر چيز است، زمان باشد يا مكان، يا امور ديگرى كه مبداء و منتهى دارند و چه بسا اين كلمه را در مورد مشارفت و نزديكى به سر رسيد هر چيز استعمال كنند.
    مولا در اينجا به علت اين پيش آمد، اشاره نموده و مى فرمايد: اينچنين مواعظ سودمند و تذكر و يادآورى كه از دل برخيزد، كسى را كه اهليت داشته باشد، به مقصد مى رساند.
    و به عبارت ديگر، اگر وعظ و ارشاد، از قلبى پاك و پرمعنويت بجوشد، بى ترديد، در عمق روح شنونده، راه يافته و انقلابى بزرگ در وجود وى، ايجاد خواهد كرد و او را تا بلوغ به مقصد، رهبرى مى نمايد، گو اينكه، پندها و اندرزهاى مولا چنان با تاثير بود كه مانند سيلى خروشان، وادى وسيع وجود همام را به مدت يك چشم به هم زدن پر نموده و او را به اقيانوس رحمت بى انتهاى حق جلت عظمته پيوست داد. سيدرضى، پس از نقل خطبه ى معروفه ى به الغراء گويد: زمانى كه اميرالمومنين عليه السلام خطبه را القاء كرد، بدن شنوندگان "كه حكايت از قلب پراضطراب و هيجان آنها داشت" مى لرزيد و اشكشان جارى بود، آرى ان الموعظه اذا خرجت من القلب دخلت فى القلب و اذا خرجت من اللسان لم تتجاوز الاذان: موعظه اگر از دل برخيزد به دل مى نشيند و اثر مى گذارد و اگر از زبان بيرون آيد، از حس شنوايى شنوندگان تجاوز نمى كند.


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










صفحه 19 از 20 نخستنخست ... 917181920 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 02:27 PM