انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 14 , از مجموع 14

موضوع: صبر سرخ

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض صبر سرخ











    صبر سرخ
    نويسنده:سيد هاشم رسولى محلاتى



    با توضيحى كه ذيلا خواهد آمد و با توجه بدانچه گفته شد، براى امام حسن(ع)راهى جز پذيرفتن صلح و كناره ‏گيرى از حكومت ‏باقى نماند، و به همين جهت‏ با شرايطى كه در ذيل خواهيد خواند، امام حسن(ع)پيشنهاد صلح را پذيرفت، و براى مدتى محدود حكومت را به معاويه واگذار فرمود.
    با دقت در مواد صلحنامه براى هر خواننده بخوبى روشن مى ‏شود كه امام(ع)در اين قرارداد هيچ گونه امتيازى به معاويه نداد...و حكومت او را به عنوان خلافت و زمامدارى بر مسلمانان به رسميت نشناخته...، بلكه خلافت را حق مسلم خود دانسته، و بطلان ادعاى معاويه را در اين باره به اثبات رسانده...





    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  2. Top | #11

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض







    و به نظر مى‏ رسد كه دانشمندان و علماى بزرگوار ما نيز مانند مرحوم سيد مرتضى و سيد بن طاووس كه مسئله عصمت امام(ع)را در اينجا عنوان كرده ‏اند همين باشد كه گفته‏ اند:
    «قد ثبت انه الامام المعصوم المؤيد الموفق بالحجج الظاهرة و الادلة القاهرة، فلا بد من التسليم لجميع افعاله و حملها على الصحة، و ان كان فيها ما لا يعرف وجهه على التفصيل، او كان له ظاهر ربما نفرت النفس عنه‏» (27)
    (اين مطلب ثابت است كه آن حضرت امام معصوم بوده و به حجتهاى ظاهرى و دليلهاى محكم موفق و مؤيد بوده، و بناچار ديگران بايد در برابر همه كارهائى كه انجام داده تسليم باشند و آنها را حمل بر صحت كنند، اگر چه در آنها كارهائى ديده شود كه دليل تفصيلى آن معلوم نباشد يا در ظاهر مورد تنفر نفوس قرار گيرد.)
    و خلاصه اين جواب آن است كه امام حسن(ع)امام معصوم و مفترض الطاعة بود، مانند امامان معصوم ديگر كه هر چه انجام مى‏ دادند طبق دستور الهى و وظيفه تعيين شده از طرف خداى متعال بوده، و حكمت آنها ممكن است‏ براى ما-و شايد گاهى براى خود آن بزرگواران نيز-مخفى و پنهان بوده...
    چنانكه جد بزرگوارش در حديبيه با مشركين صلح كرد، و حكمت اين كار بخصوص در آن روز-يعنى در روز امضاى پيمان صلح در حديبيه-براى بسيارى از مردم و همراهان رسول خدا(ص)آشكار نبود، و به همين جهت‏ بسيارى از آنها از صلح رسول خدا(ص)در آن روز دلگير و ناراحت‏ شدند، و حتى برخى زبان به اعتراض گشوده و علنا مخالفت‏ خود را با صلح حديبيه اظهار كردند، همان گونه كه در تاريخ ضبط شده...
    و اين پنهان بودن حكمت هاى دستورات الهى براى مردم-حتى براى پيمبران و امامان نيز-تازگى ندارد، و نمونه‏ اش داستان موسى و خضر است كه چون خضر پيغمبر آن كشتى را سوراخ كرد، و آن كودك را به قتل رسانيد به شرحى كه در قرآن كريم (28) و تاريخ نقل شده-مورد اعتراض پيغمبرى چون‏ موساى كليم الله قرار گرفت...و اين به همان خاطر بود كه از حكمت و سر اين كارها اطلاع نداشت و بعدا كه مطلع گرديد قانع شد...
    و درباره صلح امام حسن(ع)نيز بايد گفت: حكمت عمل آن امام معصوم و مظلوم براى بسيارى از مردم آن زمان و برخى از مردمان ديگرى كه بعدها آمدند و با نظرى سطحى بدان نگريسته و يا تحت تاثير اغراض پليد و تبليغات مغرضانه و مسموم دشمنان اين خاندان قرار گرفته و حاضر نبودند با ديده واقع بينانه و بى‏طرفانه به حوادث گذشته اسلام نظر كنند پوشيده ماند، ولى جريانات بعدى و حوادثى كه به دنبال اين صلح به دست معاويه و دودمان ننگين او و خاندان كثيف اموى در اسلام به وقوع پيوست ‏سر اين عمل قهرمانانه امام(ع)را آشكار ساخت، و بخوبى روشن ساخت كه در آن مقطع تاريخى براى هر امامى كه با چهره سالوسانه معاويه مواجه مى‏ شد، و در برابر پيشنهاد صلح چنين حاكم قدرتمند و بظاهر مسلمانى قرار مى‏ گرفت...-و شرايط ديگرى كه در كار بود و در صفحات آينده شمه‏ اى از آن را خواهيد خواند...-چاره ‏اى جز كناره‏ گيرى از حكومت و صلح با او، و نظاره كردن و خون دل خوردن نداشت...





    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  3. Top | #12

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض







    پى‏ نوشتها:
    1.البته از معاويه و امثال او كه پايبند امضا و عهد و پيمان خود نبوده و نيستند اين گونه بذل و بخششها و حاتم بخشى‏ها تعجب ندارد، چنانكه پس از ورود به كوفه معلوم شد و با كمال وقاحت و بيشرمى مردم را مخاطب ساخته، گفت: من با شما جنگ نكردم كه نماز بخوانيد و روزه بگيريد، بلكه من مى‏ خواستم به حكومت ‏برسم و اكنون هر چه را كه قبلا تعهد كرده و امضا كرده‏ ام زير پايم گذارده و به هيچ يك از آنها عمل نخواهم كرد.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 8)
    2.فتح البارى(شرح صحيح بخارى)بنا بر نقل ابن عقيل در النصايح الكافيه(ص 156، چاپ اول)و بحار الانوار، ج 10، ص 115.
    3.تاريخ الخلفاء سيوطى(ص 194)، ابن كثير(ج 8، ص 41)، الاصابه(ج 2، صص 13-12)، ابن قتيبة(ص 150)، دائرة المعارف فريد وجدى، (ج 3، ص 443 دوم)و مدارك ديگر.
    4.ابن المهنا، عمدة الطالب(ص 52).
    5.مدائنى بنا بر نقل ابن ابى الحديد در نهج البلاغه(ج 4، ص 8)، بحار الانوار(ج 10، ص 115)و ابن صباغ، الفصول المهمة و مدارك ديگر.
    6.اعيان الشيعه، (ج 4، ص 43).
    7.ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، (ص 26)و شرح نهج البلاغه(ج 4، ص 15)ديگر مورخان گفته ‏اند: «حسن از معاويه خواست كه على را دشنام نگويد، معاويه اين را نپذيرفت، ولى قبول كرد كه وقتى حسن حاضر است و مى‏ شنود به على دشنام داده نشود»ابن اثير مى‏ گويد: «سپس به همين نيز وفا نكرد.»
    8.مقاتل الطالبيين(ص 26)، شرح نهج البلاغه(ج 4، ص 15)، البحار(ج 10، صص 101 و 115)، دينورى(ص 200)هر قسمتى با عين الفاظ از ماخذ مورد نظر گرفته شده است.
    9.فقرات مربوط به امنيت اصحاب و شيعيان على(ع)را در كتابهاى: طبرى(ج 6، ص 97)، ابن اثير(ج 3، ص 166)، مقاتل الطالبيين(ص 26)، شرح النهج(ج 4، ص 15)، بحار(ج 10، ص 115)، علل الشرايع، و النصايح الكافية(ص 156)مى‏توان مطالعه كرد.
    10.بحار الانوار(ج 10، ص 115)و النصايح الكافية(ص 156، ط.ل).
    11.اين ماده نيز از علل الشرايع صدوق(ره)در بحار الانوار(ج 44، ص 2)نقل شد كه از اين شرط بخوبى معلوم مى‏ شود كه امام(ع)با گنجاندن اين دو شرط به همگان اعلام كرده كه حكومت معاويه را به رسميت نشناخته و به عنوان خليفه رسول خدا(ص)او را نپذيرفته است...
    12.در پاورقى ترجمه صلح الحسن آمده كه دارابجرد شهرى در فارس و نزديك به حدود اهواز است.و«جرد»يا«جراد»در فارس قديم و روسى جديد به معناى‏«شهر»است، بنابراين‏«دارابجرد»يعنى شهر داراب.
    13.قسمت اول اين ماده در تاريخ طبرى(ج 4، ص 122)ذكر شده و قسمتهاى ديگر آن از تاريخ ابن كثير و علل صدوق و غيره روايت‏شده است.



    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  4. Top | #13

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض







    14.يكى از نويسندگان معاصر در اين باره مى‏ نويسد: «اين داستان را بدين صورت تاريخ نويسان دوره اموى ساخته ‏اند و يا اينكه حقيقت را دگرگون كرده و از خود دروغى بدان افزوده ‏اند، كسانى كه بيغرضانه در زندگانى حسن بن على(ع)تتبع كرده‏ اند، مى‏ دانند وى قطع نظر از مقام امامت، كه شيعيان او بدان اعتقاد دارند، مردى آراسته به خوى مردمى و اخلاق انسانى بوده است، او هنگامى با معاويه آشتى كرد كه دانست درگيرى جز ريختن خونهاى بسيار و پيروزى نهايى معاويه نتيجه ‏اى نخواهد داشت، او سوداگرى نبود كه بر سر كالايى با خريدار گفتگو كند و چون بازار كالاى خود را گرم ببيند بهاى آن را بالا ببرد، او آنچنان به خوى و خصلت مردمى
    آراسته بود كه دشمن وى نيز ناگزير بدان اعتراف مى‏كرد.
    اگر داستان كاغذ سفيد مهردار فرستادن معاويه درست‏ باشد، بايد گفت كه چون امام حسن(ع)شرطهاى خود را در آن بر شمرده و به معاويه برگردانده است، معاويه پس از رسيدن به آرزوى نهايى و متاركه جنگ براى آنكه هيچ يك از شرطهاى معاهده ‏نامه را انجام ندهد، چنين دروغى را ساخته و بر زبانها انداخته است.
    شگفت‏ تر اينكه طبرى صورتى از آشتى‏ نامه را نوشته كه به ريشخند و افسانه شبيه ‏تر است تا به روايت تاريخى تا چه رسد بدانكه بازگوى حقيقتى خارجى باشد.
    متاسفانه اين آشتى‏ نامه مجعول و يا تحريف شده و سندهاى ساختگى مانند آن در كتابهاى تاريخى درسى كشور ما نيز راه يافته است، و مؤلفان و تاريخ نويسان با خوش ‏باورى هر چه تمامتر آن را نوشته ‏اند: امام حسن بدان شرط با معاويه بيعت كرد كه معاويه پنج هزار هزار هزار درهم موجودى بيت المال كوفه و نيز خراج دارابگرد فارس را بدو دهد، و على را بر منبرها دشنام ندهند.معاويه شرط آخر را نپذيرفت و مقرر شد كه در پيش روى حسن(ع)على را به زشتى نام نبرند، اما خراج دارابگرد را مردم بصره ضبط كردند و گفتند اين مال فيى‏ء ماست.
    اين تاريخ نويسان خوش‏باور هيچ توجه نكرده ‏اند كه اگر حسن(ع)اين چنين آسان بر سر مال با معاويه آشتى مى‏كرد، پيروان وى يا او را زنده نمى ‏گذاشتند يا چنان زبان خود را بر او دراز مى‏ كردند كه ديگر نمى ‏توانست در شهرهاى مسلمان ‏نشين اين مبلغ را از خزانه شام بخواهد؟مگر معاويه در اين باره مضايقتى داشت؟پس آن شرطهاى اساسى كه آشتى ‏نامه بر اساس آن نوشته شده كجاست؟چرا طبرى نامى از آنها نبرده است؟
    در مقابل اين سندهاى مجعول، ما چند سند ديگر در دست داريم كه پرده از حقيقت‏ برمى‏دارد و نشان مى‏دهد تاريخ نويسان عصر اموى و عباسى هر جا واقعه‏اى را به سود خاندان پيغمبر ديده‏اند در آن دست‏برده‏اند.نوشته بلاذرى كه مقدم بر طبرى است، درست‏تر به نظر مى‏رسد...»
    ايشان سپس متن قرارداد(و يا به قول ايشان آشتى‏نامه)را از قول بلاذرى(انساب
    الاشراف)و به دنبال آن طبق روايت ابن حجر عسقلانى در(الصواعق المحرقه)نقل كرده كه از ماده مزبور اثرى در آن نيست.
    نگارنده گويد: مذاكره سليمان بن صرد خزاعى با آن حضرت نيز كه در روايت‏ سيد مرتضى در تنزيه الانبياء آمده، و در صفحات آينده خواهيد خواند، مى‏تواند نظر نويسنده معاصر را تاييد كند، كه در قرارداد صلح نامى از پول و حقوق مستمرى نبوده است، آنجا كه سليمان بن صرد به امام(ع)اعتراض كرده كه چرا با اين وضع صلح را پذيرفتى، و چرا براى خود حقى و مالى در صلحنامه مقرر نكردى، گويد: ثم لم تاخذ لنفسك ثقة فى العقد، و لا حظا من العطية...!
    و همچنين روايت‏ شيخ مفيد(ره)كه در آن نيز ذكرى از جيره ماهيانه و پول و مال نشده و براى اطلاع بيشتر مى‏توانيد به ارشاد(مترجم)(ج 2، ص 10)مراجعه نماييد.
    15.الامامة و السياسة، ص 200.
    16.بحار الانوار، ج 44، صص 49-48.
    17.ترجمه صلح الحسن، ص 384.
    18.علل الشرايع، ص 200.
    19.بحار الانوار، ج 44، ص 19.
    20.احتجاج طبرسى، ص 148.
    21.بحار الانوار، ج 44، ص 22.
    22.ينابيع المودة(چاپ اسلامبول)، ص 293.



    ا


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  5. Top | #14

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    و در حديث ديگرى كه در تنزيه الانبياء نقل شده، اين گونه است:
    «و قد روي انه(ع)لما طالبه معاوية بان يتكلم على الناس، و يعلمهم ما عنده في هذا الباب، قام فحمد الله تعالى و اثنى عليه، ثم قال: ان اكيس الكيس التقى، و احمق الحمق الفجور، ايها الناس انكم لو طلبتم بين جابلق و جابرس رجلا جده رسول الله(ص)ما وجدتموه غيري، و غير اخي الحسين، و ان الله قد هداكم باولنا محمد(ص)و ان معاوية نازعني حقا هو لي، فتركته لصلاح الامة و حقن دمائها، و قد بايعتموني على ان تسالموا من سالمت، فقد رايت ان اسالمه و رايت ان ما حقن الدماء خير مما سفكها، و اردت صلاحكم، و ان يكون ما صنعت‏حجة على من كان يتمنى هذا الامر، و ان ادري لعله فتنة لكم و متاع الى حين‏».
    (روايت‏شده كه چون معاويه از آن حضرت درخواست كرد تا براى مردم سخن گويد، و آنچه درباره خلافت مى‏داند براى مردم باز گويد، امام(ع)برخاست و حمد و ثناى الهى را به
    -جاى آورد آنگاه فرمود: براستى كه بهترين زيركى ‏ها تقواست، و بدترين حماقتها فجور و گناهان است، اى مردم براستى اگر ما بين جابلقا و جابرسا(و همه كره زمين)مردى را-جز من و برادرم حسين-بجوييد كه جدش رسول خدا باشد نخواهيد يافت، و براستى كه خداوند شما را به نخستين ما يعنى حضرت محمد(ص)هدايت فرمود، و براستى كه معاويه درباره حقى...)و بقيه ترجمه همانند بالاست.
    23.بحار الانوار، ج 44، صص 25-15.
    24.بحار الانوار، ج 44، صص 28-21.
    25.صفحه 236
    26.اين حديث در بسيارى از كتابهاى اهل سنت مانند اسد الغابة و الاصابة و سنن ترمذى و مسند احمد بن حنبل و غيره از رسول خدا(ص)نقل شده، ولى در بسيارى از آنها«فئتين عظيمتين من المسلمين‏»يا«من المؤمنين‏»مى‏باشد و همان گونه كه در ذيل حديث در بخش اول(صفحه 228)تذكر داديم، بعيد نيست همان گونه كه بعضى احتمال داده‏اند اين اضافه به دست معاويه و دار و دسته‏اش انجام شده تا به قول معروف‏«در بين دعوا نرخ تمام كرده‏»و خود را به عنوان‏«مؤمن‏»يا«مسلم‏»م رفى كنند.
    27.تنزيه الانبياء، ص 69.
    28.البته در قرآن كريم نام‏«خضر»ذكر نشده و به عنوان بنده‏اى از بندگان خدا كه رحمتى از خداوند به او رسيده و علمى به وى آموخته شده بود ذكر شده، ولى در روايات-كه يكى همين روايت‏بود-نام آن بنده، «خضر»ذكر گرديده است و ما اين مطلب را با شرح بيشترى در جلد دوم تاريخ انبياء نوشته و به رشته تحرير درآورده‏ايم.

    منبع : http://rasoolnoor.com


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 11:03 AM