انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 3 از 22 نخستنخست 1234513 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 219

موضوع: داستان های بحارالانوار

Hybrid View

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    24_مكافات عمل

    در زمان حضرت موسي پادشاه ستمگري بود كه وي به شفاعت بنده صالح، حاجت مؤمني را به جا آورد! از قضا پادشاه و مؤمن هر دو در يك روز از دنيا رفتند! مردم جمع شدند و پادشاه را با احترام دفن نمودند و سه روز مغازه ها را بستند و عزادار شدند.
    اما جنازه مؤمن در خانه اش ماند و حيواني بر او مسلط گشت و گوشت صورت وي را خورد! پس از سه روز حضرت موسي از قضيه با خبر شد.
    موسي در ضمن مناجات با خداوند، اظهار نمود: بارالها! آن دشمن تو بود كه با همه عزت و احترام فراوان دفن شد، و اين هم دوست توست كه جنازه اش در خانه ماند و حيواني صورتش را خورد! سبب چيست؟
    وحي آمد كه اي موسي! دوستم از آن ظالم حاجتي خواست، او هم بجا آورد، من پاداش كار نيك او را در همين جهان دادم..
    اما مؤمن چون از ستمگر كه دشمن من بود، حاجت خواست، من هم كيفر او را در اين جهان دادم، حال، هر دو نتيجه كارهاي خودشان را ديدند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    25_خودبيني هرگز!

    يكي از ياران حضرت عيسي عليه السلام كه قد كوتاهي داشت و هميشه در كنار حضرت ديده مي شد، در يكي از مسافرتها كه همراه عيسي عليه السلام بود، در راه به دريا رسيدند.
    حضرت عيسي با يقين خالصانه گفت:
    (بسم الله) و بر روي آب حركت كرد!
    مرد كوتاه قد، هنگامي كه ديد عيسي بر روي آب راه مي رود، با يقين راستين گفت:
    بسم الله، و روي آب به راه افتاد تا به حضرت عيسي رسيد. در اين حال مرد دچار خودبيني و غرور شد و با خود گفت:
    عيسي روح الله روي آب راه مي رود و من هم روي آب راه مي روم، بنابراين، عيسي چه فضيلتي بر من دارد؟ هر دو روي آب راه مي رويم.
    همان دم يك مرتبه زير آب رفت و فريادش بلند شد:
    (اي روح الله مرا بگير و از غرق شدن نجاتم ده!)
    حضرت عيسي دستش را گرفت و از آب بيرون آورد و فرمود: اي مرد مگر چه گفتي كه در آب فرو رفتي؟
    مرد كوتاه قد گفت:
    من گفتم، همان طور كه روح الله روي آب راه مي رود، من نيز روي آب راه مي روم. پس با اين حساب چه فرقي بين ماست! خودبيني به من دست داد و به كيفرش گرفتار شدم.
    حضرت عيسي فرمود:
    تو خود را (در اثر خودبيني) در جايگاهي قرار دادي كه شايسته آن نبودي بدين جهت خداوند بر تو غضب نمود و اكنون از آنچه گفتي توبه كن!
    مرد توبه كرد و به رتبه و مقامي كه خدا برايش قرار داده بود بازگشت و موقعيت خود را دريافت.
    امام صادق عليه السلام پس از نقل اين قضيه فرمود:
    (فاتقوا الله و لا يحسدن بعضكم بعضا.)
    (پس شما نيز از خدا بترسيد و پرهيز كار باشيد و به همديگر حسد نورزيد.)
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    26_سفارش هايي از امام باقر عليه السلام

    جابر جعفي نقل مي كند:
    بعد از خاتمه اعمال حج، با جمعي به خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيديم. هنگامي كه خواستيم با حضرت وداع كنيم، عرض كرديم توصيه اي بفرمايند!
    اظهار داشتند:
    _اقوياي شما به ضعفا كمك كنند!
    _اغنيا از فقرا دلجويي نمايند!
    _هر يك از شما خير خواه برادر ديني اش باشد. و آنچه براي خود مي خواهد براي او نيز بخواهد!
    _اسرار ما را از نااهلان مخفي داريد، و مردم را بر ما مسلط نكنيد!
    _به گفته هاي ما و آنچه از ما به شما مي رسانند توجه كنيد؛ اگر ديديد موافق قرآن است، آن را بپذيريد و چنانچه آن را موافق قرآن نيافتيد، بر زمين بياندازيد!
    _اگر مطلبي بر شما مشتبه شد، درباره آن تصميمي نگيريد و آن را به ما عرضه داريد تا آن طور كه لازم است براي شما تشريح كنيم.
    _اگر شما چنين بوديد كه توصيه شد و از اين حدود تجاوز نكرديد و پيش از زمان قائم ما كسي از شما بميرد، شهيد از دنيا رفته است.
    هر كس قائم ما را درك كند و در ركاب او كشته شود، ثواب دو شهيد دارد و هر كس در ركاب او يكي از دشمنان ما را به قتل برساند، ثواب بيست شهيد خواهد داشت.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 2


    1_از ما حركت از خدا بركت

    يكي از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله فقير شد. محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و شرح حال خود را بيان كرد.
    پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود:
    برو هر چه در منزل داري اگر چه كم ارزش هم باشد بياور!
    آن مرد انصار رفت و طاقه اي گليم و كاسه اي را خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله آورد.
    حضرت آنها را در معرض فروش گذاشت و فرمود:
    چه كسي اينها را از من مي خرد؟
    _مردي گفت: من آنها را به يك درهم خريدارم.
    _حضرت فرمود: كسي نيست كه بيشتر بخرد!
    _مرد ديگري گفت: من به دو درهم مي خرم.
    پيغمبر صلي الله عليه و آله به ايشان فروخت و فرمود: اينها مال تو است.
    آن گاه دو درهم را به آن مرد انصار داد و فرمود: با يك درهم غذايي براي خانواده ات تهيه كن و با درهم ديگر تبري خريداري كن و او نيز به دستور پيغمبر صلي الله عليه و آله عمل كرد.
    تبري خريد و خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله آورد.
    _حضرت فرمود: اين تبر را بردار و به بيابان برو و با آن هيزم بشكن و هر چه بود ريز و درشت و تر و خشك همه را جمع كن، در بازار بفروش.
    مرد به فرمايشات رسول خدا صلي الله عليه و آله عمل كرد.
    مدت پانزده روز تلاش نمود و در نتيجه وضع زندگي او بهتر شد.
    پيغمبر گرامي صلي الله عليه و آله به او فرمود: اين بهتر از آن است كه روز قيامت بيايي در حالي كه در سيمايت علامت زخم صدقه باشد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 2


    2_يك شبانه روز خدمت، بهتر از يك سال جهاد!

    جواني محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:
    يا رسول الله! خيلي مايلم در راه خدا بجنگم.
    حضرت فرمود: در راه خدا جهاد كن! اگر كشته شوي زنده و جاويد خواهي بود و از نعمتهاي بهشتي بهره مند مي شوي و اگر بميري، اجر تو با خداست و چنانچه زنده برگردي، گناهانت بخشيده شده و همانند روزي كه از مادر متولد شده اي از گناه پاك مي گردي...
    عرض كرد: يا رسول الله! پدر و مادرم پير شده اند و مي گويند، ما به تو انس گرفته ايم و راضي نيستند من به جبهه بروم.
    پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: در محضر پدر مادرت باش. سوگند به آفريدگارم! يك شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن بهتر از يك سال جهاد در جبهه جنگ است.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  6. Top | #6

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 2


    3_رضايت مادر

    رسول خدا صلي الله عليه و آله در كنار بستر جواني حاضر شدند كه در حال جان دادن بود.
    به او فرمود: بگو (لا اله الا الله).
    جوان چند بار خواست بگويد، اما زبانش بند آمد و نتوانست. زني در كنار بستر او نشسته بود. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از او پرسيدند: اين جوان مادر دارد؟
    _زن پاسخ داد: آري! من مادر او هستم.
    _فرمود: تو از اين جوان ناراضي هستي؟
    _گفت: آري! شش سال است كه با او قهرم و سخن نگفته ام!
    _فرمود: از او بگذر!
    _زن گفت: خدا از او بگذرد، به خاطر خوشنودي شما اي رسول خدا!
    سپس پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به جوان فرمود: بگو (لا اله الا الله).
    _جوان گفت: (لا اله الا الله)
    پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: چه مي بيني؟
    مرد سياه و بد قيافه اي را در كنار خود مي بينم كه لباس چركين به تن دارد و بدبو است. گلويم را گرفته و خفه ام مي كند!
    _حضرت فرمود: بگو اي خدايي كه اندك را مي پذيري و از گناهان بسيار مي گذري، اندك را از من بپذير و تقصيرات زيادم را ببخش! تو خداي بخشنده و مهربان هستي.
    جوان هم گفت.
    حضرت فرمود اكنون نگاه كن. ببين چه مي بيني؟
    حالا مردي سفيدرو و خوش قيافه و خوشبو را مي بينم. لباس زيبا به تن دارد. در كنار من است و آن مرد سياه چهره از من دور مي شود!
    پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: دوباره آن دعا را بخوان.
    جوان بار ديگر دعا را خواند.
    حضرت فرمود حالا چه مي بيني؟
    مرد سياه را ديگر نمي بينم و فقط مرد سفيد در كنار من است. اين جمله را گفت و از دنيا رفت.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  7. Top | #7

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 2


    4_فقيري در كنار ثروتمند

    يكي از مسلمانان ثروتمند با لباس تميز و فاخر محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و در كنار حضرت نشست، سپس فقيري ژنده پوش با لباس كهنه وارد شد و در كنار آن مرد ثروتمند قرار گرفت.
    مرد ثروتمند يكباره لباس خود را جمع كرد و خويش را به كناري كشيد تا از فقير فاصله بگيرد.
    پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از اين رفتار متكبرانه سخت ناراحت شد و به او رو كرد و فرمود:
    آيا ترسيدي چيزي از فقر او به تو سرايت كند؟
    _مرد ثروتمند گفت: خير! يا رسول الله.
    _پيامبر صلي الله عليه و آله: آيا ترسيدي از ثروت تو چيزي به او برسد؟
    _ثروتمند: خير! يا رسول الله.
    _پيامبر صلي الله عليه و آله: پس چرا از او فاصله گرفتي و خودت را كنار كشيدي؟
    _ثروتمند: من همدمي (شيطان يا نفس اماره) دارم كه فريبم مي دهد و نمي گذارد واقعيتها را ببينم، هر كار زشتي را زيبا جلوه مي دهد و هر زيبايي را زشت نشان مي دهد. اين عمل زشت كه از من سر زد، يكي از فريبهاي اوست. من اعتراف مي كنم كه اشتباه كردم. اكنون حاضرم براي جبران اين رفتار ناپسندم نصف سرمايه خود را رايگان به اين فقير مسلمان بدهم.
    پيامبر صلي الله عليه و آله به مرد فقير فرمود: آيا اين بخشش را مي پذيري؟
    _فقير: نه! يا رسول الله.
    _ثروتمند: چرا؟!
    _فقير: زيرا مي ترسم من نيز مانند تو متكبر و خودپسند باشم و رفتارم مانند تو نادرست و دور از عقل و منطق گردد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  8. Top | #8

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 2


    6_قوي ترين انسان

    روزي پيامبر اسلام از محلي مي گذشت، مشاهده كرد گروهي از جوانان سرگرم مسابقه وزنه برداري هستند. آنجا سنگ بزرگي بود كه هر كدام آن را به قدري توانايي خود بلند مي كردند. رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدند: چه مي كنيد؟
    _گفتند: زورآزمايي مي كنيم تا بدانيم كدام يك از ما نيرومندتر است؟ _فرمود: مايليد من بگويم كدامتان از همه قويتر و زورمندتر است؟
    _عرض كردند: بلي! يا رسول الله صلي الله عليه و آله. چه بهتر كه پيامبر سلام بگويد چه كسي از همه قويتر است؟ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود:
    از همه نيرومندتر كسي است كه هرگاه از چيزي خوشش آمد علاقه به آن چيز او را به گناه و خلاف حق وادار نكند و هرگاه عصباني شد طوفان خشم او را از مدار حق خارج نكند. كلمه اي دروغ يا دشنام بر زبان نياورد و هرگاه قدرتمند گشت به زياده از اندازه حق خود دست درازي نكند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  9. Top | #9

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 2


    7_پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در معرض قصاص

    رسول گرامي صلي الله عليه و آله در بيماري آخرين خود به بلال دستور داد كه مردم را در مسجد جمع كند. مردم به مسجد آمدند. خود حضرت در حالي كه سخت بيمار بود وارد مسجد شد و به منبر تشريف برد. پس از حمد و ثناي الهي از زحمات خود براي مردم بيان نمود و فرمود:
    ياران! من براي شما چگونه پيامبري بودم؟
    آيا همراه شما نجنگيدم؟
    آيا دندان پيشينم شكسته نشد؟ پيشاني ام شكسته نشد؟
    آيا خون بر صورتم جاري نگرديد و محاسنم با خون رنگين نشد؟
    آيا متحمل سختيها نشدم و سنگ بر شكم نبستم تا غذاي خود را به ديگران بدهم؟
    _اصحاب عرض كردند:
    راستي چنين بوديد. چه سختيها كشيديد ولي تحمل كرديد و در راه نشر حقايق از هيچ گونه تلاش و كوششي كوتاهي نفرموديد. خداوند بهترين اجر و پاداش را به شما مرحمت كند.
    آن گاه پيامبر فرمود:
    خداوند عالم، سوگند ياد نموده كه از ظلم هيچ ظالمي نگذرد. شما را به خدا هر كس حقي بر من دارد و يا به كسي ستم روا داشته ام حقش را بگيرد. چون قصاص در اين دنيا نزد من بهتر از كيفر آن دنياست كه آن هم در مقابل فرشتگان و پيامبران انجام خواهد گرفت.
    در اين هنگام مردي به نام سوادة بن قيس از آخر مجلس برخاست و عرض كرد: يا رسول الله! پدر و مادرم به فدايت! وقتي كه از طائف برگشتي، من به پيشوازتان آمدم. شما بر شتر غضباي خود سوار بودي و عصاي ممشوق به دست داشتي. همين كه عصاي را بلند كردي كه بر شتر بزني به شكم من خورد. نفهميدم از روي عمد بود يا خطا.
    _فرمود: به خدا پناه مي برم. هرگز عمدا نزده ام.
    _سپس فرمود:
    بلال! به منزل فاطمه برو و عصاي ممشوق را بياور. بلال از مسجد بيرون آمد و در كوچه هاي مدينه فرياد مي زند: مردم! هر كس حق و قصاصي بر گردن دارد، پيش از روز قيامت پرداخت كند و اكنون پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله خود را در معرض قصاص قرار داده و حقوق مردم را پيش از روز رستاخيز مي پردازد. بلال در خانه فاطمه عليهاالسلام را زد و به ايشان گفت:
    پدرت عصاي ممشوق را مي خواهد.
    _فاطمه عليهاالسلام فرمود:
    بلال! پدرم عصاي ممشوق را براي چه مي خواهد؟ امروز نيازي به عصا نيست. زيرا پدرم اين عصا را در روزهاي سفر همراه خود مي برد.
    _بلال گفت:
    اي فاطمه! آيا نمي داني كه اكنون پدرت در بالاي منبر است و با مردم خداحافظي مي كند.
    فاطمه عليهاالسلام فرياد كشيد و اشك از ديدگانش فرو ريخت و فرمود:
    اي واي از اين غم و اندوه! اي پدر! پس از تو چه كسي به حال فقرا و بيچارگان مي رسد و پس از تو به كه پناه برند؟ اي حبيب خدا! محبوب دلها! سپس عصا را به بلال داد. بلال عصا را خدمت پيامبر گرامي رساند.
    _حضرت فرمود:
    آن پيرمرد كجاست؟
    پيرمرد از جا برخاست و گفت:
    اين منم يا رسول الله! پدر و مادرم به فدايت.
    _فرمود: جلو بيا و مرا قصاص كن تا راضي شوي.
    _پيرمرد: پدر و مادرم فداي تو باد. شكمت را باز كن!
    پيامبر پيراهنش را از روي شكم كنار زد.
    _پيرمرد: اجازه مي دهيد لبهايم را بر شكم مباركتان بگذارم و بوسه اي بردارم. حضرت اجازه داد. پيرمرد شكم پيامبر را بوسيد و گفت:
    بار خدايا! با اين عمل در روز قيامت از آتش جهنم به تو پناه مي برم.
    پيامبر صلي الله عليه و آله: سوادة بن قيس! حالا قصاص مي كني يا مي بخشي؟
    _سوادة: يا رسول الله بخشيدم.
    _پيامبر صلي الله عليه و آله: خدايا! سوادة بن قيس را ببخش، چنانكه او پيامبر تو، محمد را ببخشيد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  10. Top | #10

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.78
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 2


    8_گناهان خود را كوچك نشماريد!

    پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در يكي از مسافرتها همراه جمعي از اصحاب خود در سرزمين خالي و بي آب و علفي فرود آمدند و به ياران خود فرمودند:
    هيزم بياوريد تا آتش روشن كنيم.
    اصحاب عرض كردند: يا رسول الله! اينجا سرزميني خالي است و هيچ گونه هيزمي در آن وجود ندارد.
    پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
    - برويد هر كس هر مقدار مي تواند هيزم جمع كند و بياورد. ياران به صحرا رفتند و هر كدام هر اندازه كه توانستند، ريز و درشت، جمع كردند و با خود آوردند. همه را در مقابل پيغمبر صلي الله عليه و آله روي هم ريختند. مقدار زيادي هيزم جمع شد.
    در اين وقت رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
    - گناهان كوچك هم مانند اين هيزمهاي كوچك است. اول به چشم نمي آيد، ولي وقتي كه روي هم جمع مي گردند، انبوه عظيمي را تشكيل مي دهند.
    آنگاه فرمود: ياران! از گناهان كوچك نيز بپرهيزيد. اگر چه گناهان كوچك چندان مهم به نظر نمي آيند؛ هر چيز طالب و جستجو كننده اي دارد. جستجو كنندگان! آن چه را در دوران زندگي انجام داده ايد و هر آن چه بعد از مرگ آثارش باقي مانده است، همه را مي نويسد و روزي مي بيند كه همان گناهان كوچك، انبوه بزرگي را تشكيل داده است.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

صفحه 3 از 22 نخستنخست 1234513 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ویژه استاد دارستانی : خدايا ممنونم
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_10_02, 04:31 PM
  2. استاد دارستانی وصیت نامه شهید باغانی ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2016_10_02, 04:00 PM
  3. علی ابن ابیطالب - استاد دارستانی ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_04_11, 05:50 PM
  4. غوغای استاد دارستانی و سید مهدی میرداماد -ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_01_16, 10:12 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 04:07 PM