انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 4 از 20 نخستنخست ... 2345614 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 196

موضوع: شرح مفصل خطبه متقین

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض شرح مفصل خطبه متقین




    بسم الله الرحمن الرحیم
    رُوِيَ أنَّ صَاحِباً لِأمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يُقالُ لَهُ: هَمَّامٌ كانَ رَجُلاً عابداً،فَقالَ لَهُ يا أمِيرَالْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأنِّي أنْظُرُ إِلَيْهِمْ،فَتَثَاقَلَ عليه السلام عَنْ جَوَابهِ،ثُمَّ قَالَ يا هَمَّامُ إتَّقِ اللَّهَ وَأحْسِنْ (فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ

    راوي مي گويد كه اميرالمؤ منين عليه السلام مصاحبى داشت به نام همّام كه مردى عبادت پيشه بود روزى گفتش كه اى اميرالمؤ منين ، پرهيزگاران را برايم توصيف كن، آنسان كه گويى در آنها مى نگرم اميرالمؤ منين عليه السلام در پاسخش درنگ كرد، سپس گفت: اى همّام از خدا بترس و نيكوكار باش كه خدا با كسانى است كه پرهيزگارى كنند و نيكوكارند
    فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِذِلِكَ الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ،فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله ثُمَّ قَالَ
    همّام بدين سخن قانع نشد و اميرالمؤمنين عليه السلام را سوگند داد
    اميرالمؤمنين عليه السلام حمد و ثناى خداى به جاى آورد و بر محمد (صلي الله و عليه و آله) و خاندانش درود فرستاد سپس فرمود:



    شرح خطبه متقين



    خطبه ى شريفه ى متقين كه شريف رضى رضوان الله عليه در نهج البلاغه نقل نموده است شراح به شماره های 194-193-192-186-184ياد كرده اند.

    علت اين اختلاف وجود ارتباط اين خطبه، با ساير خطبه ها است.
    عده اى بر اين عقيده اند كه اين خطبه، بعد از خطبه ى معروفه ى القاصعه با اندك فاصله اى و با تفكيك، از ماقبل ومستقلا وجود دارد و شمارى گفته اند كه اين خطبه، به جوابى كه به برج بن مسهرطائى داده است ارتباط دارد وبا خطبه ى قاصعه پايان يافته است.

    همام كيست؟


    سخنان شارحان نهج البلاغه و اين خطبه، در شناخت همام و اينكه فرزند كيست؟چنان اختلاف دارد كه در جمع بندى نهايى به فرد خاصى قابل تطبيق نيست
    .

    ابن ابى الحديد گويد:هو همام بن شريح بن يزيد بن مره بن عمرو بن جابر بن يحيى بن الاصحب بن كعب بن الحارث بن سعد بن عمرو بن ذهل بن مران بن صيفى بن سعد العشيره.
    خوئى قدس سره ازبحار، اين عبارت را نقل نموده و گويد:" الا ظهر انه همام بن عباده اخى ربيع بن خثيم احدالزهاد الثمانيه كما رواه الكراجكى فى كنزهو ."
    از كتاب مطالب السئول نيز، استفاده مى شود كه ربيع بن خثيم عموى همام بن عباده بن خثيم مى باشد
    .

    استاد عاليقدر، دانشمند بزرگوار مرحوم مطهرى قدس سره در كتاب سيرى در نهج البلاغه، در آنجا كه از تاثير ونفوذ سخنان على عليه السلام بحث مى كند،مى گويد: همام بن شريح ازياران باوفاى على عليه السلام است كه دلى ازعشق خدا سرشار و روحى از آتش معنا شعله ور داشت. با اصرار و ابرام از على خواست، سيماى كاملى ازپارسايان ترسيم نمايد.


    چگونگى القاء خطبه


    بنا به نقل كلينى قدس سره در كافى، امام در حال سخنرانى پيرامون موضوع ديگرى بود كه همام در جمع شنوندگان، به پا خاست و تقاضاى بيان صفات متقين نمود
    :

    " قام رجل يقال له همام و كان عابدا ناسكا مجتهدا الى اميرالمومنين و هو يخطب فقال يا اميرالمومنين صف لنا صفه المومن كاننا ننظر اليه. "
    علامه ى كراجكى دركنز، كيفيت ايراد خطبه را چنين بيان كرده كه امام عليه السلام پس از پرسشى از آن تعداد شيعيان كه به حضورشان شرفياب شده بودند، درباره ى سيماى تشيع، و تقاضاى آنان بر ترسيمى كامل از پارسايان واقعى، تقاضاى آنها را پذيرفته، به سخنرانى پرداخت.اما سيد در نهج البلاغه چنين مى گويد:" روى ان صاحبا لاميرالمومنين عليه السلام يقال له همام كان رجلا عابدا، فقال له،يا اميرالمومنين صف لى المتقين حتى كانى انظر اليهم. فتثاقل عليه السلام عن جوابه الخ. "
    اين گفتار از كيفيت تقاضا و همچنين از وضعيت سخنرانى مولا كه آيا در حال سخنرانى بوده و با تقاضاى همام مواجه گرديده و يا اينكه با درخواست همام،به سخنرانى مشغول گرديد، بحثى مطرح نكرده است.
    به هر حال همام،در جستجوى صفات متقين و پويايى اين راه بود و سوال نيز در جهت صفات و ويژگيهاى اين گروه ممتاز مطرح گرديده است
    . او مى خواهد در اقيانوس پهناور علم على عليه السلام شناور گردد و از خرمندانش آن جناب خوشه اى برگيرد. مولا هم بنا بر مصلحتى كه خود بر آن واقف بود نخست از تفصيل بيان صفات آنان امتناع ورزيد و با عبارتى كوتاه: يا همام اتق الله و احسن فان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون، از اين وادى گذشت و خاموش شد.

    اما همام از آنجايىكه بسيار مشتاق بود براى التيام كام خشكيده ى خويش، به جرعه اى كم قانع نشد، زيرا بيان مختصر امام عليه السلام خواسته اش را برآورده نكرد و سينه ى ملتهب از عشق وى را مرهم ننهاد از اينرو تقاضاى خود را تكرار نمود و اصرار ورزيد،تا آنجا كه آن حضرت را سوگند داد، تا به شرح مفصل صفات راهپويان حق بپردازد، تا مگر از زبان تربيت شده ى وحى و ولايت مطلقه الهى و از زبانى كه سرچشمه ى فيض ومنبع انوار پروردگار و بيانگر همه چيز است به صفات متقين راه يابد.
    در بين نقلهاى مختلف خطبه، تنها در گفتار سيدرضى جمله ى" فتثاقل عنه" به چشم مى خورد و اين گوياى نكته اى است كه شارحان براى شناخت آن، به اختلاف سخن گفته اند. اين كلمه كه به معناى خوددارى و گرانى نمودن درمقابل اصرار و ابرام شنونده اى مانند همام است، يقينا به خاطر امر مهمى بوده است كه امام متقين عليه السلام دراظهار آن خوددارى نمود.
    علت خوددارى امام شارحان نهج البلاغ هو اين خطبه دلايل و علل خوددارى امام عليه السلام را به اين شرح بيان كرده اند:
    ابن ابى الحديد، انگيزه ى خوددارى امام را به يكى از احتمالات زير منتسب كرده و مى گويد
    :
    1.
    لانه علم ان المصلحه فى تاخير الجواب: امام عليه السلام مصلحت ديد جواب را تاخير بيندازد.
    2.
    و لعله كان حضر المجلس من لا يحب ان يجيب فلما انصرف اجاب: شايد در مجلس، كسى حضور داشته كه شايستگى شنيدن در او موجود نبوده يا اينكه امام خوش نداشته كه با بودن او سخن را آغاز نمايد، زمانى كه اومجلس را ترك نمود،امام سخنرانى را آغاز كرد.
    3-و لعله راى ان تثاقله عن الجواب يشد تشوق همام الى سماعه، فيكون انجع فى موعظته: و شايد علت خوددارى،اين بوده است كه شوق همام به شنيدن افزون گردد و آمادگى بيشتر و بهتر، براى پذيرش سخن از خود نشان دهد،تا موعظه تاثير بيشترى در وجود او داشته باشد
    .

    علامه ى مجلسى"ره" پس از نقل احتمالات ابن ابى الحديد و ابن ميثم، گفتار اخير را تاييد نموده و گفته است: هذا اظهر. .


    ادامه دارد.....


    ویرایش توسط صبور : 2013_06_14 در ساعت 11:58 AM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  2. 4 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدير سايت (2013_06_14), مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_10), گل مريم (2013_06_09), از خاک تا افلاک (2013_06_09)

  3. Top | #31

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    پاكدامنى اهل تقوا


    و انفسهم عفيفه

    متقين و پرواپيشگان پارسا و پاكدامند.
    عفت: به معناى پاكدامنى و پارسايى، خويشتن دارى، پرهيزكارى از حرام و آبرومندى است.

    عفت: حصول حالتى در روح است كه از هجوم شهوت "به مفهوم وسيع آن" جلوگيرى مى كند و اصل آن قناعت نمودن، به چيزى اندك است و جارى مجراى عفافه و باقى مانده ى چيزى است.



    شرح:


    واژه عفت به مانند واژه ى تقوا، داراى مفهوم وسيعى است كه عبارت از: خويشتن دارى، پرهيز از حرام، پارسايى. مفهوم عفت با تقوا است، اشتراك معنا دارد و اگر عفت به بطن و فرج، اضافه مى شود، نه به خاطر انحصار در اين دو است بلكه به جهت، مصداق بارز و فرد شاخص اين مفهوم مى باشد و نه چيز ديگر، چرا كه گاهى به زبان، عفت لسان، اضافه مى شود و به جان، روح و نفس انفسهم عفيفه نيز، نسبت داده مى شود. علامه ى مجلسى رحمه الله اليه حديثى در باب عفاف نقل نموده كه بازگوى عفت زبان است.

    انس مى گويد: پيامبر در جمع اصحاب حضور يافته و فرمود: هر كس دو چيز را براى من ضمانت كند، بهشت را براى او ضمانت مى كنم. ابوهريره كه در بين جمع حاضر بود، گفت: يا رسول الله من اين دو را ضمانت مى كنم، بيان فرماييد كه آن دو چيست؟ فرمود: هر كس بين دو فكش "زبان" و بين دو پايش "فرج" را از حرام نگهدارد، بهشت را براى او ضمانت مى كنم.
    متاسفانه ابوهريره، به اين ضمانت وفادار نبود وگرنه اين همه احاديث دروغ را به پيغمبر، نسبت نمى داد. براى صدق اين مدعا و به جهت اطلاع بيشتر، در اين زمينه، به كتاب شيخ المضيره ابوهريره، تاليف محمود ابوريه، مراجعه فرماييد.
    علامه ى مجلسى، در شرح اين حديث مى گويد: همه مصيبتها از اين دو عضو، نشات گرفته: كفر به خدا، قول زور، بهتان، الحاد در اسماء و صفات خدا، غيبت و نمامى از جنايات زبان و عمل منافى عفت و شرف، از عضو ديگر صورت مى گيرد.
    شكى نيست كه عفت، داراى مفاهيم و مصاديقى است كه تقوا نيز، به همان مفاهيم و مصاديق ناظر است و رعايت هر چيزى كه در تحقق تقوا ضرورت دارد، رعايت عين همان چيز، در تحقق عفت نيز، ضرورى است.
    بنابراين، عفت به معناى گسترده اش، يكى از صفات حميده ى هر انسان فضيلت خواه و شرافتمند مى باشد كه پرواپيشگان، تجسم عينى و جامع الاطراف اين خصلت بزرگ بوده و هستند.
    مگر نه اين است كه بيشتر مفاسد اجتماعى، از عدم عفت، نشات گرفته و فضيلت و شرافت انسانيت را، در كام خود مى گيرد؟
    پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مورد خطرهايى كه بعد از او مسلمانان را تهديد مى كند، فرمود:
    ثلاث اخافهن بعدى على امتى: الضلاله بعد المعرفه و مضلات الفتن و شهوه البطن و الفرج.: از سه چيز بر امتم پس از خود خائفم: گمراهى پس از معرفت، فتنه هاى گمراه كننده و شهوت شكم و فرج.
    علامه ى مجلسى پس از نقل اين حديث مى گويد: و اقول قد وقعت الامه فى كل ما خاف صلى الله عليه و آله عليهم الا من عصمه الله و هم قليل من الامه.: امت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از رحلت آن بزرگوار، در هر چه كه حضرتش از آن خائف بود، واقع شدند، مگر تعدادى كه در عصمت الهى قرار گرفته و بر عهد و پيمان خود، استوار ماندند.
    صفحات تاريخ گواه زنده ى بر اين گفتار است كه دنياطلبان، براى رسيدن به مطامع شخصى خود، چه فتنه ها و آشوبها را كه برپا نكردند.


    ادامه دارد...


    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:34 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  4. 3 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28), گل مريم (2013_06_20)

  5. Top | #32

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    صَبَرُوا أيَّاما قَصِيرَةً أعْقَبَتْهُمْ راحَةًطَوِيلَةً، تِجارَةٌ مُرْبِحةٌ يَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ، أرادَتْهُمُ الدُّنْيافَلَمْ يُرِيدُوها، وَ أسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أنْفُسَهُمْ مِنْهَا

    چند روز كوتاه دنيا را شكيبايي كرده تا آسايشى ابدىقيامت را به دست آورند، اين تجارت ، كه پروردگارشان نيز برايشان فراهم ساخته، سود بسياردهد. دنيا در طلب آنهاست و آنها از دنياگريزان اند، به اسارتشان مى گيرد ولى جانهاىخويش به فديه دهند تا از اسارت برهند.

    شكيبايى اهل تقوا



    صبروا اياما قصيره اعقبتهم راحه طويله

    صبر: خود نگهدارى و خويشتن دارى از هر چيزى كه عقل يا شرع يا هر دو، اقتضا كنند، مى باشد. پس صبر لفظ عام است كه در موارد مختلف و مصاديق بخصوص استعمال گرديده و در هر مورد نامى جداگانه دارد: خودنگهدارى در مصيبتها و ناگواريها، صبر و شكيبايى ناميده مى شود و ضد آن بيتابى و خودباختگى است. اگر اين واژه در جنگ و مبارزه به كار رود، شجاعت ناميده مى شود و ضد آن را ضجر نامند و اگر در مورد امساك و خوددارى از سخن گفتن باشد، آن را كتمان و ضد آن را مذل يعنى راز را افشا نمودن، گويند. خداى متعال همه ى اينها را، صبر ناميده است.
    صبر: "مصدر" شكيبا بودن، بردبارى كردن "امص" شكيبايى، بردبارى، صبر جميل، شكيبايى نيكو و تام، ترك شكايت از بلايا و شدايد، سنگ بر دل بستن، دندان به جگر نهادن است.
    يوم: روز و اول آن، در شرع، طلوع فجر صادق است تا غروب آفتاب،
    قصير: كوتاه
    اعقب: اعقب الرجل اذامات و ترك عقبا اى ولدا، آخر كل شى ء عقبه: عقب هر چيز، آخر آن چيز است و اعقب: چيزى به جاى گذاردن است، مثل آنكه كسى از دنيا رود و فرزندى را به جاى گذارد، فرزند عقب او مى باشد. آخر هر چيزى را عقب آن گويند. راحت: آسودگى، آسايش، استراحت، مقابل تعب و مشقت.
    طويل: دراز مقابل قصير، بلند، مرتفع، ديرباز، شب طويل.

    شرح:


    درجمله ى اول، استعمال كلمه ى قصيره به اعتبار پايان يافتن دنيا، در مقابل زندگى جاويد آخرت است، با اين تفاوت كه زندگى دنيا هر قدر طولانى باشد، عاقبت قصير است چرا كه پايان مى يابد، اما آخرت پايان ندارد و استعمال كلمه ى طويله به خاطر تقابل با قصيره است و نه به آن جهت كه اين راحت طولانى روزى به پايان مى رسد، زيرا راحت در آنجا، هرگز پايان ندارد.

    آيات قرآن و روايات پيشوايان دين، بيش از هر چيز، درباره ى صبر و خويشتن دارى، سفارش نموده، گو اينكه در زندگى روزمره، هميشه مشكلاتى وجود دارد كه بايد با نيروى صبر با آنها مواجه شد، كمبودها، بيماريها، محروميتها، مصيبتها و دشواريها به خويشتن دارى احتياج دارد، همچنان در برابر خوشيها و لذتها و كامرواييها كه خطر تجاوز از حد در آنجا وجود دارد، نيز نيروى نگهدارنده لازم است و آن صبر مى باشد. از اينرو صبر در هر جا كه باشد، پيروزى در بر دارد نه محروميت، حضور در صحنه است و نه كناره گيرى.
    بدين جهت كسانى كه از مفهوم صبر، نوعى كناره گيرى و گوشه نشينى فهميده اند، سخت در اشتباهند بلكه اين نوع برداشت از صبر، خلاف معناى آن مى باشد، مثال در ميدان جنگ، پايدارى لازم است، اگر از جنگ كناره گيرى شود، همان معناى ضجر و اضطراب كه ضد صبر است خواهد بود.
    ميدان فعاليت را براى دشمن "دشمن دين، دشمن شرافت، دشمن شخصيت" از درون و برون خالى كردن، تا او يكه تاز باشد، صبر نيست بلكه ضد صبر است.
    يوسف صديق در آن روز، به پيروزى رسيد كه در برابر سختى ها و مصائب و از آنها سخت تر، خواسته ى جنون آميز شهوت جنسى و كام جويى زليخا، استقامت نموده به خاطر عفت و پاكدامنى راهى زندان شد، اما پيروز گرديد و پس از گذشت دوران تلخ مبارزه، شرافت و عفت را تجديد حيات نمود.
    صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند در اثر صبر نوبت ظفر آيد
    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:35 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  6. 3 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28), گل مريم (2013_06_20)

  7. Top | #33

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    درجات صبر و صابرين



    پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شكيبايى سه قسم است: شكيبايى در وقت مصيبت "هر نوع كه باشد" و صبر بر طاعت و صبر در مقابل معصيت، پس هر كس بر مصيبت صابر بوده آن را به عزايى نيكو و خويشتن دارى برگرداند تا به پايان رسد، خداوند سيصد درجه به او خواهد داد كه بين هر درجه و درجه ى ديگر مانند فاصله ى بين زمين و آسمان است، براى او مقرر مى نمايد و هر كس بر زحمت عبادتها و اطاعتها تن در دهد، خداوند براى او ششصد درجه، مى نويسد كه بين هر درجه و رتبه اى تا رتبه ى ديگر، فاصله ى بين انتهاى زمين و عرش الهى خواهد بود و هر كس در برابر معصيت خويشتن دار و خودنگهدار باشد، خداوند به او نهصد درجه و مقام كرامت مى كند، كه بين هر مقام تا مقام بالاتر، مانند مسافت انتهاى زمين پايان عرش خواهد بود.



    پاداش صبر و صابران


    اجر و پاداش هر عمل، به تناسب آن در كميت و كيفيت، زمان، مكان و عوارض جانبى، در نظر گرفته مى شود. هميشه مقام و رتبه ى آن عمل، در تناسب اجر و پاداش سنجيده و جايگاه عمل، به اجر آن وابستگى دارد.

    قرآن كريم مى فرمايد:
    قل يا عباد الذين آمنوا اتقوا ربكم للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنه و ارض الله واسعه انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب.: "اى رسول" بگو، اى بندگان، به خدا ايمان آوريد و خداترس و پرهيزكار باشيد كه هر كس متقى و نيكوكار است، در دنيا هم نصيب او نيكويى و سعادت است و زمين خدا بسيار، پهناور است كه خدا صابران را به حد كامل و بدون حساب پاداش خواهد داد.
    كلمه ى يوفى در آيه، اشاره به پاداش و اجر كامل دارد توفيه الاجر، اعطائه تاما كاملا على هذا صابران در روز قيامت، به عمل محاسبه نمى شوند و ديوانى براى آنها منتشر نمى شود و پرونده ى تقدير عمل ندارند و موازنه و تناسبى، بين عمل و اجر آنها وجود ندارد.
    در اينجا گرچه بحثى از نوع صبر مطرح نيست، اما سياق آيه، گوياى صبر و خويشتن دارى، در برابر مصائب دنياست كه مومنان واقعى و پرواپيشگان، از كافران مصيبتها ديده اند، تا جايى كه مجبور به ترك خانه و كاشانه ى خود شدند.
    طبرسى در مجمع البيان مى گويد: پاداش مومنان و شكيبايى شان بر سختيهاى دنيا، بدون حساب خواهد بود. به اندازه اى اجر زياد است كه امكان حساب و شمارش آن نيست.
    آنگاه روايتى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: در آن روز كه ديوان اعمال منتشر و ميزان حساب و سنجش نصب مى شود، براى مبتلايان و مصيبت زدگان نه ديوانى است و نه ميزان، آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين آيه ى مباركه را، تلاوت نمود.

    این آيه ى شريفه و روايت ذيل آن، گوياى استثناى صابران، از ديوان عمل و محاسبات است، به اين معنا كه تناسب بين صبر و پاداش، يا اصلا وجود ندارد "از نظر كميت" يا اينكه اگر تناسبى لحاظ شود، بايد در كيفيت، جستجو نمود چرا كه تلخى صبر و تحمل شدايد در حد كثرت است، بدين جهت، پاداش و اجر نيز، در حد كثرت خواهد بود، اما چون اجر و پاداش از باب تفضل است و نه استحقاق، اين احتمال وجهى ندارد.

    در جمله ى اعقبتهم راحه طويله به اين اجر و پاداش بى حساب اشاره دارد، چرا كه گفته اند: اعقبه بطاعته، اى جازاه پس كلمه ى عقب به جزاى صابران و راحه طويله به كثرت و فراوانى آن راهنمايى مى كند.
    كوتاه سخن آنكه، صابران با ديد حقيقت بين، جوانب امور را نگريسته و فهميده اند كه:
    ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست







    عاشقى شيوه ى رندان بلاكش باشد
    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:36 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  8. 3 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28), گل مريم (2013_06_20)

  9. Top | #34

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    اهل تقوا و معامله با خداوند



    تجاره مربحه يسرها لهم ربهم

    يعنى از تجارت سودمندى كه خداوند، براى آنها فراهم نمود، بسى فايده بردند.
    تجارت: بازرگانى كردن، داد و ستد كردن و معامله كردن است.
    ربح: سود بردن است.
    رب: خداوند، مالك، صاحب، محذوم، پروردگار، جمع ارباب است.

    شرح:

    ربط این جمله، با عبارت سابق، در اين است كه در آنجا از تحمل سختيها در ايام كوتاه عمر و در پى داشتن راحت طولانى نامحدود سخن مى گفت و در اينجا از نوعى تجارت و سوداگرى كه حاصل آن روزهاى سخت است بحث مى كند، مبنى بر اينكه پرواپيشگان مجموعه ى عمر را با تحمل سختيها، سرمايه گذارى نموده اند، تا سودى را كه راحت طولانى است كسب نمايند. اينگونه تجارت كه سرمايه اش، نه چندان زياد اما سودش فراوان و نامحدود است، مورد تمايل و رغبت همگان بوده، از اينرو پرواپيشگان، را تحصيل آن تاكيد دارند، اما در كيفيت سوداگرى، پرواپيشگان با ديگر مردم فرق دارند، مردم، مال را سرمايه قرار داده اند تا سود برند. سود در اينجا، لذت، خوش گذرانى، تن پرورى، سلطه گرى و مانند اينهاست مى دانند كه در حقيقت خسران است و نه ربح و نقد عمر از كف دادن است و نه سوداگرى ولى پرواپيشگان با سرمايه ى عمر، سودى مى برند كه مانند ندارد و آن آسايش، امنيت، خلود در بهشت جاويدان، رضوان الهى و لقاى پروردگار است، آيا همه ى مردم به اين تجارت موفق مى شوند؟ نه.

    اين سوداگرى، سرمايه ويژه اى دارد و آن عمر با تقوا، عمر با محنت و رنج و عمرى كه با خدا و خواست الهى، در ارتباط است مى باشد، بنابراين يگانه مشخصه ى اين تجارت، عنايات ربانى و امدادات الهى است كه جمله ى يسرها لهم ربهم به آن اشاره دارد.
    ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التوراه و الانجيل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.: خدا جان و مال اهل ايمان را، به بهشت خريدارى كرده است. آنها در راه خدا جهاد مى كنند، تا دشمنان دين را بكشند، يا خود كشته شوند. اين وعده ى قطعى است بر خدا و عهدى است كه در تورات، انجيل و قرآن ياد فرموده است و از خدا باوفاتر به عهد كيست؟ اى اهل ايمان شما به خود در اين معامله "خريدارى بهشت ابد به جان و مال" بشارت دهيد كه اين معاهده، با خدا در حقيقت سعادت و پيروزى بزرگى است.

    در اين آيه ى مباركه، خطوط تجارت سودآفرين مومنان را بيان نموده، خريدار و فروشنده، كالاى تجارت، بها و ارزش كالا و كيفيت تجارت و در آيه ى بعد اوصاف سوداگران را معرفى مى كند.

    خداوند به جهت احترام و تكريم اهل ايمان و ترفيع مقام آنان، خود را خريدار توصيف مى نمايد با اينكه العبد و ما فى يده كان لمولاه و بنده و هر چه را كه در اختيار دارد، از آن مولاى اوست و او را فروشنده مى نامد.
    كالاى تجارت "مثمن" جان و مال و دارايى آنان، بها و ارزش كالا "ثمن" بهشت، سود و تجارت، راحت طولانى رهنما و واسطه در بين پيامبران، زمان تجارت، دوران عمر و مكان، دنيا، كيفيت سوداگرى، قتال در راه خدا، كشتن و كشته شدن و سود گرفتن آن، در عالم قيامت خواهد بود. اين تجارت از هر جهت تضمين شده است، چرا كه خداوند با مومنان، پيمان بسته و در كتب پيشين و قرآن، اين عهدنامه وجود دارد و با تاكيد، به اينكه خداوند، حتما به اين عهد وفادار خواهد بود. جاى هيچ نگرانى وجود ندارد.

    اما اوصاف خريداران مومن اين است كه مى فرمايد:

    التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و بشر المومنين.: توبه كنندگان، پرستشگران، ستايش كنندگان، رهروان، ركوع گذاران، سجده كنندگان، امركنندگان به نيكى و بازدارندگان از بدى، نگهبانان مرزهاى خدا و بشارت ده مومنان.
    يعنى خداى متعال، پيمان داد و ستد را، با اين گروه كه مومنان واقعى هستند بسته، سود را بر آنان تضمين مى كند. مشخصات جمعيت توبه كنندگان، يعنى رجوع از غير، به سوى خدا و صفت ممتازه ى عبادت كنندگان، اين است كه زبانشان به حمد پروردگار مشغول و با قدمها به سوى مساجد و معابد دينى روانه مى شوند و با بدنها ركوع گذار و سجده كننده اند، اين شان فردى و حالت انفرادى آنهاست، اما در ميان اجتماع، امركنندگان به نيكى و معروف و بازدارندگان از منكر هستند و اينان نگهبان مرزها و حدود الهى، در حال انفراد و اجتماع، خلوت و آشكار مى باشند، خداوند اوصاف مومنان را به ترتيب: توبه، عبادت، رهروى راه حق، ركوع و سجود در حال انفراد و وظيفه ى اجتماعى امر به معروف و نهى از منكر و حالت فردى و اجتماعى با هم، حفظ حدود الهى، در نهان و آشكار، ترسيم نموده است.


    ادامه دارد....
    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:36 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  10. 3 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28), گل مريم (2013_06_20)

  11. Top | #35

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    اهل تقوا و دورى از دنيا



    ارادتهم الدنيا فلم يريدوها

    دنيا آنها را اراده نموده، خواستار ارتباط با آنان شد، اما آنها دنيا را نخواستند و اين تقاضا را نپذيرفتند.

    اراده: خواست، خواسته، ميل، خواهش، قصد و صفتى كه حالت مخصوص، در آدمى ايجاد مى كند كه از او، فعل مخصوص صادر مى شود و در حقيقت اراده، تعلق مى گيرد به چيز معدوم كه آن را به وجود و حصول بياورد.

    دنيا: جهانى كه در آن هستيم: عالم مادى، عالم حاضر مقابل عقبى و آخرت، كره ى زمين.
    دنو: نزديك شدن، نزديك آمدن، دنيا تانيث ادنى به معناى نزديكتر، مقابل قصوى و سماء الدنيا، به سبب نزديكى آن به ساكنان زمين. دنيا مشتق از دنو و به معناى نزديك مى باشد، چرا كه دنيا نزديكتر به آدمى است نسبت به عقبى و يا از دنى به معناى پستى و حقارت است.
    دنو: قرب بالذات و يا در حكم نزديكى است و در زمان، مكان و منزلت استعمال شده است. دنيا نام اين نشات است، همانگونه كه نشات بعد، آخرت نام دارد.

    شرح:


    نکته ى شايان ذكر، در اينجا اين است كه در آيات قرآن و روايات، به ويژه خطبه هاى نهج البلاغه، از دنيا مذمت شده، كلماتى مانند: غداره، مكاره، غراره، ضراره، اكاله و غواله، به آن نسبت داده اند و بيش از هر چيز، وعاظ، در مجالس سخنرانى، به پيروى از احاديث، درباره ى بى وفايى، ناپايدارى و فريبكارى از دنيا، سخن مى گويند.

    اكنون بايد ديد كه لبه ى اعتراض، به كجا متوجه شده است و در چه جايى ريشه دارد. آيا دنيا، جهان هستى، عالم مادى و عالم حاضر در مقابل عقبى و آخرت، اين همه مذمت دارد؟ و آيا چون واژه ى دنيا تانيث ادنى، به معناى نزديكتر، در مقابل قصوى به معناى دورتر است، مذمت به آن متوجه است؟ هرگز، چرا كه لفظ دور يا نزديك، گناهى ندارد كه به آن بتازند و اگر ازدنى به معناى پستى و حقارت باشد، باز بايد ديد، پستى در اينجا چه معنا دارد و حقارت به چه مفهومى است و يا آنكه اعتراض به رفتار مردم، در اين جهان متوجه است.
    در اين زمينه، مى توان دو جنبه را در نظر داشت:
    يك: اين بحث "مذمت دنيا" مربوط به يك سلسله، خطرات عظيمى است كه پيامبر اسلام، بر اثر تجمع ثروت و دلبستگى مردم به آن، پيش بينى مى كرد و مخاطب، كسانى بودند كه بيش از سايرين، اين خطر متوجه آنان بوده است. على عليه السلام اين خطرها را در دوره ى خلفا و به ويژه خلافت عثمان كه شاهد نقل و انتقال ثروت فراوان بود و مستقيما متوجه دولت نوپاى اسلام مى گرديد، لمس نموده و با آنها مبارزه مى كرد. آن حضرت در زمان خلافت حقه ى خود، اين مبارزه را شرح داده و در سخنرانى ها و مكاتبات و ديگر اظهاراتش، منعكس نموده و مردم را در جريان مى گذاشت. فرياد على عليه السلام در آن عصر، خطاب به امت اسلام، به دنبال احساس اين خطر بزرگ اجتماعى بود، زيرا عدالتى در كار نبود. گروهى محروم، براى گذران روزمره ى زندگى، در فشار و شمارى نور چشمى، بيت المال مسلمانان را بدون هيچ واهمه و هراسى، بين خود تقسيم مى نمودند.
    على عليه السلام در ضمن خطبه ى شقشقيه، به دوران خلافت عثمان و يارانش اشاره نموده، مى فرمايد:
    بالاخره سومى به پا خاست. او همانند شتر پرخور و شكم برآمده! همى جز جمع آورى و خوردن بيت المال نداشت، بستگان پدرش به همكاريش برخاستند، آنها همچون شتردان گرسنه اى كه بهاران به علف زار بيفتد و با ولع عجيبى گياهان را ببلعند، براى خوردن اموال خدا دست از آستين برآورده اند، اما عاقبت بافته هايش پنبه شد و كردار ناشايستش كارش را تباه ساخت و سرانجام، شكم خوارگى و ثروت اندوزى، براى ابدنابودش ساخت.
    رفتار او و اطرافيانش، باعث شد كه مردم شورش نموده و بر قتل او تصميم گرفتند. دقت در كلمات پيشوايان معصوم عليهم السلام نشان مى دهد كه هر بلايى، بر سر اين اجتماع آمده، از اين بى عدالتيها و خودمحوريها بوده است. فتوحات اسلامى، مال و ثروت فراوانى را به جهان اسلام سرازير كرد. اين ثروتها به جاى اينكه به مصارف عموم برسد و عادلانه تقسيم گردد، غالبا در اختيار افراد بخصوصى كه با حكام، ارتباط نزديك داشتند قرار گرفت، مخصوصا در زمان عثمان، اين جريان فوق العاده، قوت گرفت، او و يارانش ثروت كلانى را به دست آوردند.

    اما جنبه ى عام قضيه، اين است كه از جنبه ى خصوصى كه بگذريم، بدون ترديد وجهه اى عام نيز، وجود دارد كه اختصاص به آن عصر ندارد و شامل همه ى عصرها و همه ى مردم و جزء تعليم و تربيت اسلامى است و منطقى است كه از قرآن، سرچشمه گرفته و در كلمات رسول خدا و اميرالمومنين و ائمه ى اطهار: و اكابر مسلمين تعقيب شده است.
    اين منطق، بايد دقيقا روشن شود و بدانيم كه سخنان مولا، بيشتر به وجهه ى عام و همه ى مردم و همه ى زمانها متوجه بوده و طرف خطاب على عليه السلام مى باشند.
    قبلا بايد به زبان مخصوص اين مكتب "مكتب اسلام" آشنا شد و براى درك مسائل و مفاهيم آن مكتب، به همان زبان سخن گفت و بايد در درجه ى اول، بينش كلى آن را درباره ى هستى و جهان و حيات و انسان "جهان بينى" آن را به دست آورد.
    اسلام درباره ى هستى و آفرينش ديد، روشنى دارد و با آن ديد، به حيات و زندگى انسان مى نگرد.


    ادامه دارد.....
    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:37 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  12. 4 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28), گل مريم (2013_06_20), پرویزیان (2013_06_20)

  13. Top | #36

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    اسلام و جهان بينى



    از جمله ى اصول جهان بينى اسلام، اين است كه هيچگونه ثنويتى، در هستى وجود ندارد، آفرينش از نظر بينش توحيدى اسلام، به دو بخش بايد و نبايد تقسيم نمى شود، يعنى اين موجود، چون خير است و زيباست بايد باشد و آن ديگرى، چون شر و نازيباست نبايد باشد، وجود ندارد در ديد اسلام، اين چنين منطق كفر و منافى با اصل توحيد است، از نظر اسلام، هر چيز كه وجود دارد، بر اساس خير و حكمت و زيبايى و روند غايت آفريده شده است.

    الذى احسن كل شى ء خلقه. ما ترى فى خلق الرحمان من تفاوت.: خدايى كه هر چيز را زيبا آفريد. در خلقت پروردگار تفاوت نمى بينى و فرقى وجود ندارد.
    بنابراين در منطق اسلام، براى دنيا، مذمتى از جهت آفرينش نخواهد بود. جهان بينى اسلامى كه بر پايه ى توحيد خالص بنا شده است، بر روى توحيد، در فاعليت فراوان تكيه دارد و شريكى در ملك خدا قائل نيست. چرخ كجمدار، فلك كج رفتار و مفهوم انديشه ى اسلامى نيست.
    گليم بخت هر آن كس كه بافتند سياه به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد

    پس مذمت دنيا متوجه چيست؟


    آنچه كه معمولا مى گويند از نظر اسلام مذموم است، علاقه ى به دنياست، اين گفتار را بايد باز نمود كه مقصود از اين سخن چيست؟ اگر مقصود اين است كه اين علاقه را، بايد ريشه كن نمود، تا وجود اين علاقه، از دل آدمى بيرون كشيده و معدوم گردد سخن درستى نيست، چرا كه انسان، در نظام خلقت، با يك سلسله علائق، عواطف و تمايلات، آفريده شده است و اينها جزو سرشت اوست. وى خودش اين را كسب نكرده، تا از خود طرد نمايد، به علاوه اينكه اين علائق، زايد و بى جا نيستند، همانطور كه در بدن انسان عضوى زايد حتى يك مويين رگ وجود ندارد، همچنين عاطفه و علاقه ى طبيعى زايدى هم وجود ندارد، تمام تمايلات و عواطف كه در سرشت آدمى عجين شده، متوجه هدفها و غاياتى حكيمانه است.
    و من اياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه.

    از جمله ى اين عواطف است كه تدبير الهى و حكمتهاى ربوبى را بازگو مى كند. يعنى از آيات و نشانه هاى حق، اين است كه از خود شما، همسرانى براى شما آفريده است، تا در كنار آنها آرامش يابيد و ميان شما و آنها الفت و مهربانى قرار داد.
    اين علايق در حقيقت، يك سلسله كانالهاى ارتباطى، ميان انسان و جهان است كه بدون اينها نمى تواند راه تكامل خود را بپيمايد، پس جهان بينى اسلامى همانطورى كه اجازه نمى دهد، جهان را مطرود و مذموم بدانيم، همچنين اجازه نمى دهد علايق طبيعى و كانالهاى ارتباطى انسان و جهان را زايد و بى مصرف بدانيم، چرا كه اين علايق، جزيى از نظام عمومى آفرينش است و انب اولياى دين، از اين علائق در حد عالى، برخوردار بودند.
    آخرين سخن و روح مطلب اين است كه نه اصل جهان مذموم و نه علاقه و تمايلات طبيعى مذموم است. آنچه كه مذموم است، دلبستگى به امور مادى و در اسارت آن قرار گرفتن است كه موجب توقف، ركود، سكون و بازايستادن از حركت و پرواز خواهد بود، اين دلبستگى، دنياپرستى نام دارد و اسلام سخت با آن مبارزه مى كند، چرا كه بر ضد نظام تكاملى آفرينش مى باشد، اگر قرآن دنيا را مذمت مى كند و اگر روايات، دنيا را ريشه ى خطاها و گناهان مى داند و اگر نهج البلاغه، آن را غداره و مكاره مى نامد، به همين جهت و در همين جاست.
    بنابراين از ديدگاه اسلام، نه جهان بيهوده است، "چنانكه بدبينان به نظام هستى" پنداشته اند و نه انسان در اينجا به غلط آمده است تا از آن فرار كند "آنطور كه مكتبهاى ديگر به آن نظر دارند".
    اينجاست كه اگر انسان، خوب هدايت نشود و خود از خود مراقبت نكند، ارتباط و علاقه ى او به اشيا، به تعلق و وابستگى تغيير شكل مى دهد، وسيله را به هدف و رابطه، به صورت بندگى و زنجير درآورد، حركت و تلاش و آزادى، به توقف يا اسارت مبدل مى گردد.
    به هر حال، اگر علاقه و اشتياق به دنيا، وسيله براى رسيدن به هدف باشد، مطلوب و پسنديده است و اگر شور و شوق به دنيا هدف و يا دنيا زندان فرض شود، مذموم است.
    و به تعبير ديگر، اگر انسان جز به اينجا توجه نداشته و دنيا هدفش باشد مذموم و اگر دنيا را زندانى فرض كند كه بايد از آن فرار كرد و يا چاهى ببيند كه بايد راه نجات پيدا كند، علايق و عواطف را قطع كند، باز هم مذموم است، چرا كه اميدى به تكامل ندارد، اما اگر رابطه ى خود را با دنيا، رابطه ى زارع و مزرعه و سوداگر با بازار تجارت و يا عابد با معبد، بداند، دنيا مدرسه ى انسان و محل تربيت و جايگاه تكامل او خواهد بود.

    کلام امام على درباره دنيا

    درنهج البلاغه، گفتگوى امير مومنان عليه السلام با مردى كه دنيا را مذمت مى كرد و مى پنداشت، دنياى مذموم، همين جهان عينى مادى است ذكر شده است، مولا او را ملامت نموده و او را به اشتباهش آگاه نمود:

    اى كسى كه دنيا را مذمت مى كنى و خود به آن مغرورى، فريب او را خورده و آن را مذمت مى كنى، آيا دنيا به تو جنايت كرد؟ يا تو جنايت نموده و به دنيا نسبت مى دهى، دنيا و جهان هستى راه درستكارى براى پويندگان صداقت و راستى و منزل عافيت خيز است، براى خواهان عافيت و اندرزگوى خوبى است براى اندرزپذيران دنيا محل عبادت و سجده گاه پرستشگران و دوستان خدا و عبادتگاه فرشتگان، جايى است كه در آن وحى بر پيامبران مى رسيد و تجارت خانه ى سوداگران قيامت است، اينجاست كه نيكوكاران، زادجويان و سوداگران، رحمت الهى را كسب نموده و در اين متجر، به سوداگراى مشغول، بهشت را سود تجارت خود مى يابند.

    مولا در جاى ديگر، طرز توجه به دنيا را، از ديد وسيله ى آلى و هدف استقلالى با بيان ديگرى، مشخص نموده، مى فرمايد:
    من ابصر بها، بصرته و من ابصر اليها اعمته
    هر كس دنيا را آيينه ى عبرت و بيناييش قرار دهد، دنيا او را بصيرت و بينش خواهد داد وسيله و اگر به آن چشم دوخته، تنها آن را ببيند و در انحصار آن قرار گيرد، بى ترديد، ديد جاى ديگر را از او سلب نموده، گمشده ى خود را نمى تواند بازيابد هدف خواهد بود.
    شريف رضى، پس از نقل اين دو عبارت، مى فرمايد: هر كه اين دو جمله را با دقت بنگرد، فرق بين ابصر بها و ابصر اليها را واضح و روشن خواهد ديد و حقيقتى عجيب، برايش كشف خواهد شد.
    محمد عبده، يكى از شارحان نهج البلاغه، مى گويد: اگر ما دنيا را آيينه ى عبرت بنگريم، حوادث جهان را، در گذشته و آينده، در آن منعكس خواهيم ديد و در اين بين، راه سعادت و شقاوت را تشخيص مى دهيم و اگر به دنيا مشغول شويم و آن را بنگريم، ما را در خود هضم نموده مايه ى عبرت ديگران خواهيم بود.
    كوتاه سخن آنكه اگر مولا در وصف پرواپيشگان مى فرمايد: دنيا به آنها روآورد، اما آنان اعراض نموده، خواسته ى او را رد كردند، نظر به هدف بودن دنيا دارد، ولى دنيايى كه وسيله براى رسيدن به مقامات عاليه ى انسانى است، بى ترديد آن را استقبال مى كنند، تا از اين تجارتخانه، سود مطلوب ببرند.




    ادامه دارد....


    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:38 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  14. 4 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28), گل مريم (2013_06_20), پرویزیان (2013_06_20)

  15. Top | #37

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    اهل تقوا اسير دنيا نمى شوند



    و اسرتهم ففدوا انفسهم منها


    علامه ى مجلسى رحمه الله مى گويد: اسارت در اينجا به معناى بردگى نيست، بلكه مراد حبس و زندانى نمودن است.
    شارح خوئى مى گويد: بهتر اين است كه بگوييم، مراد از اسارت، اشراف و قرب به عمل است، يعنى به مقتضاى مزاج حيوانى و قواى نفسانى آنان، اين خطر وجود داشت كه دنيا آنها را بفريبد و در قيد بردگى خود بكشد، اما آنان با ديد بصيرت، به آن نگريسته عقل را حاكم و شهوت را، محكوم و مغلوب نمودند و از آن پس، از زخارف و زينت فريبنده ى آن چشم پوشيده و اينها را به رسم فديه پرداخته، جان خود را نجات دادند.
    اگر عميق تر، به اين عبارت بنگريم، چنين به نظر مى رسد كه ارواح پرواپيشگان و دوستان پروردگار، تقديس والايى دارند و جايگاه آنان، در اين عالم، برخلاف اقتضاى طبيعت آنهاست از اينرو، خود را غريب مى بينند و تنها آرزوى آنها، نجات خويش و از غربت وارهيدن و به آشيانه پرواز كردن است.
    آرى اين ارواح طيبه ى قدسيه، در كالبد و ابدان اسيرند، همانند پرنده اى كه در قفس زندانى و دائما در حال فرار است و سعى آن، در اين است كه موانع را از سر راه بردارد، تا به آشيانه ى حقيقى برسد و رفع موانع و تعلقات، در حقيقت فداى آنهاست كه مى پردازند، تا به آزادى تمام برسند. ناگفته نماند كه اين مطلب با آنچه كه در سابق شرح داده شد، تنافى ندارد و اين همان نحوه ى برخورد با دنياست كه پيش از اين، بيان شد.
    گفتيم اگر رابطه ى انسان با جهان، رابطه ى كشاورز با زراعت گاه و تاجر با تجارت و سوداگرى باشد، مورد تاييد قرآن و سنت است زيرا اينجا تعلق خاطر نيست و وابستگى وجود ندارد و دنيا تنها وسيله اى است براى رسيدن به هدف، ايده و كمال مطلوب.
    طبيعى است كه انسان، همچنان به حركت و تلاش، براى رسيدن به هدف و مقصد، ادامه داده و رابطه اش با دنيا، رابطه ى برده و مولا نبوده، بلكه برعكس اين ارتباط، نوعى سيادت و آقايى و استخدام دنيا، جهت جلب منفعت، براى جهان ديگر خواهد بود، چرا كه در جهان بينى اسلامى، زندگى جاويد در پى اين دنياست. سعادت ابدى و شقاوت نامحدود، محصول كارهاى نيك يا بد اينجاست.
    علاوه بر اين، مقام انسانى و ارزشهاى والاى او، بسى برتر و قابل قياس، به متاع دنيا نيست كه براى زندگى چند روزه اى، خود را دربند، اسير و وابسته ى به اين جهان مادى سازد.
    اميرالمومنين عليه السلام در جمله ى اسرتهم اعجاز كلام را، در حد عالى رسانده، نكته ى جالبى بيان مى كند و آن اينكه دنيا، با شيوه ى فريبنده اى كه دارد، همه را در بند اسارت خود كشيده "سواى پيامبران و معصومان" تنها آن افرادى كه عطاى دنيا را به لقايش بخشيده و قيد اسارت آن را دريده، با نيايش به درگاه پروردگار اللهم اخرج حب الدنيا من قلوبنا: خدايا محبت دنيا را از دل ما بيرون كن. پرواپيشگان فداكارند كه با اعراض از زخارف دنيا، خود را به آشيانه ى حقيقى مى رسانند.


    ادامه دارد....


    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:39 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  16. 4 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28), گل مريم (2013_06_20), پرویزیان (2013_06_20)

  17. Top | #38

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    أمَّا اللَّيْلَ، فَصافُّونَ أقْدامَهُمْ تالِينَ لِأجْزاءِ الْقُرْآنِ، يُرَتِّلُو نَها تَرْتِيلاً، يُحَزِّنُونَ بهِ أنْفُسَهُمْ،وَ يَسْتَثِيرُونَ بهِ دَواءَ دائِهِمْ
    اما شبها، همچنان برپاى ايستاده اند تا جزء جزء كتاب خدا را بخوانند، وآرام و با تأنّى و تدبّر مى خوانند. به هنگام خواندنش خود را اندوهگين مى سازند و داروىدرد خويش از آن مى جويند



    شب زنده دارى اهل تقوا



    اما الليل فصافون اقدامهم، تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا
    مقصود از اين جمله اين است كه پرواپيشگان در شب حالتى و در روز حالت ديگرى دارند. شبها را به پاخاسته و به راز و نياز نماز مشغول مى شوند، به طورى كه دو انگشت بزرگ پا "ابهام" را محاذى يكديگر قرار داده و فاصله ى بين سينه و عقب پاها را مساوى ساخته و پاره اى از شب را به، نماز و تلاوت قرآن مشغول مى شوند.
    شب و روز كه در طى گذشت آنها، مجموعه ى حيات آدمى، شكل مى گيرد، دو عامل سرنوشت ساز، در مسير حركت انسان، به سوى مقصد مى باشند، مقدرات در حال تعليق آدميان، با تلاش و حركت آنان، در شب و روز، به وقوع مى پيوندند، بدين جهت مى توان گفت: شب و روز دو عامل تعيين كننده ى عينيات خواهند بود.
    از ديدگاه اسلام و قرآن، برنامه هايى در شب و روز براى مسلمانان تعيين شده است كه با اجراى آنها، كمال مخصوص به خود را مى يابند.
    در قرآن، يك جا به شب و روز قسم ياد مى كند و مى فرمايد: و الليل اذا يغشى و النهار اذا تجلى: قسم به شب، آن هنگام كه روز را در پوشش بگيرد يغشى الليل النهار: روز را به پرده ى شب در پوشاند. و سوگند به روز، آنگاه كه چهره مى نمايد، سپس از سعى و كوشش آدميان ان سعيكم لشتى در رشته هاى مختلف بحث مى كند. از تصدق، بخشندگى و تقوا از سويى و از بخل، جمع آورى مال، تكذيب پيامبران و كفران نعمتها از سوى ديگر سخن مى گويد.
    و در جاى ديگر از نعمتهاى الهى كه آدميان را به ترك فعاليت، بازگشت به منزل، راحت و آرامش، دعوت مى كند سخن مى گويد: و جعلنا الليل لباسا. يعنى شب را ساتر قرار داديم، تا با فرارسيدن آنكه جهان در تاريكى فرومى رود، از كار و كسب، دست كشيده به استراحت بپردازيد
    و روز را و جعلنا النهار معاشا.: نعمتى ديگر جهت كسب معاش و تهيه وسائل زندگى شما قرار داديم، تا با كسب و كار و فعاليت، به فضل پروردگار، راه يافته و از فقر و پريشانى كه محصول بى كارى است رهايى يابيد، انعام خود را به بندگان گوشزد مى كند.
    در سوره ى مزمل، از نماز شب و تلاوت قرآن سخن مى گويد: يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا نصفه او انقص منه قليلا اوزد عليه و رتل القرآن ترتيلا.
    در آنجا كه خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نموده، مى فرمايد: اى لباس خواب به خود پيچيده، به پا خيز شب را مگر اندكى، نيمى از شب، يا اندكى از آن را بكاه، يا بر آن "نصف" بيفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان.
    در كنار اين فرمان، علت آن نيز وجود دارد: انا سنلقى عليك قولا ثقيلا.: در حقيقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مى كنيم. يعنى نماز شب تو را در جهت تقبل قرآن قرار داده و راهى است كه تو را به مقام قرب الهى و شرف حضور مى رساند.


    ادامه دارد.....


    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:40 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  18. 4 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28), گل مريم (2013_06_20), پرویزیان (2013_06_20)

  19. Top | #39

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    قرآن و شب زنده دارى



    قرآن اهميت شب زنده دارى را گوشزد نموده و آن را ارج نهاده، مى فرمايد: ان ناشئه الليل هى اشد وطا و اقوم قيلا.: قطعا برخاستن شب، رنجش بيشتر و گفتار "در آن هنگام" راستين تر است. يعنى نماز شب، زبان را با قلب پيوند داده و اين دو را، در راه انجام وظايف، ثابت قدم، نگه مى دارد، چرا كه در روز، مشاغل زيادى به عهده ى تو قرار گرفته: ان لك فى النهار سبحا طويلا.: "و" تو را، در روز، آمد و شدى بسيار است. روز در درياى پرتراكم كارها شناور بوده، اوقات فراغت براى تو باقى نمى ماند.

    در همين سوره، از شمول الطاف الهى و عنايت ربانى، نسبت به پيامبر و گروهى از ياران او كه به اين امر مهم قيام نموده اند، سخن را به ميان آورده، مى فرمايد: ان ربك يعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه و طائفه من الذين معك.: در حقيقت خداى تو مى داند و گروهى از كسانى كه با تواند، نزديك به دو سوم از شب يا نصف آن و يا يك سوم آن را به نمازگزاردن، اشتغال دارى.
    و در جاى ديگر خداوند، پيغمبرش را در مورد نماز شب و اهميت آن و پاداشى كه بر اين عمل مقرر است آگاه نموده و مى فرمايد: و من الليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا.: و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو "به منزله ى" نافله اى باشد اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.
    در آيه ى مباركه مقام محمود را، مطلق ذكر كرده، به اين معنا كه آن مقام، مورد ستايش همه قرار مى گيرد و آن چيزى مورد ستايش عموم است كه همگى، به حسن و خوبى آن، اعتراف داشته باشند و عموما از آن بهره مند گردند.
    مفسران، مقام محمود را، به شفاعت كبراى قيامت، تفسير نموده اند و روايات فريقين "شيعه و سنى" بر اين تفسير، اتفاق دارند.
    نكته ى مهم در اينجا اين است كه سوره ى مزمل كه در اوايل بعثت، نازل شده و از مهمترين و قديم ترين سوره هاى نازله، در آن وقت است و گفته اند دومين يا سومين سوره اى است كه بر پيامبر نازل گرديده است. پس از خطاب به پيامبر: "يا ايها المزمل" از شب زنده دارى و نماز خواندن در شب "نوافل شب" سخن مى گويد و به گواهى قرآن پيامبر و ياران باايمان آن حضرت "كه گفته اند على عليه السلام و ابوذر مى باشند" اين فرمان را گردن نهادند و به انجام آن مبادرت نمودند. در آن روزهاى سخت و مصيبت بار كه دشمنان خدا و اسلام، پيامبر و شمارى از مسلمانان را، در حلقه ى محاصره گرفته و با آنها سرسختانه خصومت مى ورزيدند، به نيروى مقاومت احتياج بود و اين نيرو، وجود افرادى انگشت شمار بود كه به ظاهر، نه تعدادشان، به اندازه ى دشمنان و نه وسايل و ابزار جنگى آن روز به حد كافى در اختيار داشتند و طبيعى است كه آن دشمنان قسم خورده، با اين گروه اندك، چه خواهند كرد.
    خداوند متعال، پيغمبر و ياران مخلص و مقاومش را، آنچنان مسلح نمود كه بى واهمه و هراس، در ميدان جنگ و ميادين ديگر، با سلاح ايمان و عقيده و با پشتوانه ى ذكر، نماز شب و تلاوت قرآن، بر دشمنان تاخته و آنها را تار و مار مى كردند. مسلمانان روزها، در ميدان جنگ، با دشمنان تن به تن مى جنگيدند و شبها، در مصاف عبادت، از خدا امداد مى گرفتند و پيروزى بر كافران را، از خداوند تقاضا مى نمودند.
    به هر حال، نهج البلاغه، اين موضوع را در وجود و هستى پرواپيشگان ترسيم مى كند در حالى كه قرآن آن را در وجود مسلمانان مخلص، فداكار و مناديان حق در صدر اسلام تعبيه كرده بود.
    هر انسان، ايده آل گرا و كمال خواه، براى رسيدن به ايده و آرزويش، تلاشها و حركتهايى انجام مى دهد و در اين راستا، خستگى و فرسودگى، در قاموس وجودش واژه اى ندارد، او به جانب هدف مى دود و تا وصول به مقصد، لحظه اى سكون و آرامش نخواهد داشت. آنكه خواهان دنياست، براى دنيا مى كوشد و آنكه خواهان، عقباست جز براى عقبا تلاشى نخواهد داشت. عقبا خواهى، لوازمى دارد كه مى بايست به آنها توجه داشت، يكى از آنها قطع تعلق به دنيا مى باشد كه پس از اين قطع و خلع از عالم مادى، وصل به عالم ديگر، وجود دارد. اين وصل نيز، لوازمى دارد، يكى از آنها تهيه و تدارك وسايل اين وصل و پيوند است و اين، جز با تضرع و نيايش به درگاه الهى، امكان پذير نيست. اين تضرع و التماس، گرچه در همه وقت و هر زمان، ممكن الحصول مى باشد، اما شب هنگام، دعاها و نيايشها، لذت بيشترى خواهد داشت، چرا كه هر قدر، محفل انس، از اغيار خالى و خلوت تر باشد، لذت مجالست بيشتر و بهتر خواهد بود. از اينرو پرواپيشگان بيدار دل، شبها را گواه زنده براى دعاها و نيايشها گرفته، ساعات خلوت شب به ويژه سحرگاهان، جلوه ى ملكوتى خاصى، به خود جلب نموده، سرگرم نماز، دعا، تضرع و تلاوت قرآن مى شوند.


    ادامه دارد...

    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:41 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  20. 2 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28)

  21. Top | #40

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.55
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    ترتيل قرآن



    پرواپيشگان با خواندن نماز، با خدا سخن مى گويند و با تلاوت قرآن، خدا با آنها سخن مى گويد، كلام الهى را چگونه بازگو مى كنند؟ آهسته و آرام و با ترتيل.

    امام صادق عليه السلام فرمود: ترتيل قرآن اين است كه كلمات را شمرده شمرده، ادا نمايى و با صوت نيكو بخوانى. اگر به آيه اى بگذرى كه در آن از بهشت ياد شده، از خداوند بهشت را تمنا كن و اگر آيه اى تلاوت كنى كه از آتش جهنم، سخن به ميان آورده است، به خدا پناه ببر، از دوزخ و عذاب در آن. پرواپيشه گان، با قرآن انس دارند، روح لطيف و تيزپرواز آنها، جز به آشيانه ى قرآن به جايى توجه ندارد، آنچنان آيات قرآن در اعماق وجودشان، اثر مى گذارد كه از درون و برون آنان، نداى قرآن، آواى دلنشين قرآن، دستورات قرآن و رهنمودهاى قرآن، نمايان است. گفتار و رفتار آنان، از قرآن نشات مى گيرد و اين گروه، بر اثر دلبستگى شان به قرآن، آنها را حليف القرآن مى نامند.
    ابى الجارود مى گويد: به مدينه ى منوره وارد شدم، مى خواستم زين بن على بن الحسين را ملاقات كنم، از هر كس سوال او مى گرفتم در جوابم مى گفت: او حليف قرآن است، يعنى با قرآن عهد و پيمان بسته است كه از آن جدا نشود.
    اين عبارت را معمولا در جايى استعمال مى كنند كه شخص هميشه با چيزى بوده و از آن مفارقت نكند. مانند اينكه گويند: فلان حليف البيت، يا حليف الفراش است، يعنى هميشه در خانه است و با كسى نشست و برخاست ندارد و يا بر اثر شدت مرض، در بستر بيمارى افتاده و قدرت جا به جا شدن ندارد.
    كوتاه سخن آنكه پرواپيشگان خانه ى دل را براى قرآن، تخليه نموده و نور قرآن، در درون و برون آن مى تابد. در اين وقت است كه خصلتهاى پسنديده، در آن تجمع يافته و اخلاق فاسد كه شياطين گناه پرورند، از آن رخت برمى بندد.

    تلاوت قرآن در خانه

    قال اميرالمومنين عليه السلام البيت الذى يقرا فيه القرآن و يذكر الله عز و جل فيه، تكثر بركته و تحضره الملائكه و تهجره الشياطين و يضيى ء لاهل السماء كما تضيى ء الكواكب لاهل الارض.: على عليه السلام فرمود: خانه اى كه در آن قرآن خوانده شود و اهل آن به ياد خدا باشند، بركت در آن زياد مى گردد و فرشتگان، در آنجا حضور مى يابند و شياطين در آن خانه نبوده و مطرود مى شوند. اين منزل، روشنى بخش اهل آسمان خواهد بود، همانگونه كه ستارگان درخشان، اهل زمين را روشنى مى بخشند.

    گرچه اين حديث، از نظر ظاهر، در مورد خانه هايى است كه قرآن در آن خوانده مى شود، اما كنايه از خانه ى دل است، چرا كه روايات، همانند آيات قرآن، داراى بطونى است كه ظاهرش چيزى و باطنش چيز ديگرى مى باشد.

    در اين هنگام، دل آدمى، مظهر تجليات قرآن مى شود و از آن پس، مطاف فرشتگان خصال خير و كعبه ى مقدس و عبادتگاه خدا قرار مى گيرد.


    ادامه دارد...


    ویرایش توسط صبور : 2013_06_24 در ساعت 01:41 PM


    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  22. 2 کاربر برای پست " صبور " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_27), مشعشع (2013_06_28)

صفحه 4 از 20 نخستنخست ... 2345614 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 06:01 AM