واگویه های جوانی در فراق امام منتظر
سلام بر نگاه تو بلند آسمانی ام!
که از حضيض خاکها به اوج می کشانی ام
من ازتبار لحظههای تند سير زندگی
تو از تبار ديگری، بهار جاودانی ام
سراسر وجود من پُر است از صدای تو
وجود من فدای تو! بيا به ميهمانی ام
به ذرّه ذرّه جان من، طلب زبانه می کشد
ولی در اين حصارها، اسير ناتوانی ام
رسيدهام به مرگ خود در اين غروب واپسين
بيا به چشم من نشين تمام زندگانی ام
شنيدهام که می رسی، نشستهام به راه تو
سلام بر نگاه تو بلند آسمانی ام ...