به نام او که:
بی نام او جهان صفا نداردبی یاد او جانها بها ندارد
بی عشق او دلها نوا نداردبی لطف او عالم بقا ندارد
بی جلوه او ارض و سماء جلا نداردبی نور او خورشید و ماه ضیا ندارد
بی جود او درد ما شفا نداردبی مهر او مشکلها دوا ندارد
بی مهر او اعمال ما امضا نداردبی ظهور او غم هجران انتها ندارد
ای همه غمها را تو پایانای همه دردها را تو درمان
ای همه آشفتگیها را تو سامانای نور یزدان، ای مهر تابان
ای فروغ بی پایانای خورشید همیشه فروزان
تو بیا تا ز پرتو رویتشب تاریک سحر گردد
ورنه ای مهر تابان
بی تو هر لحظه تیره تر گردد.
من در این غار خسته و دلتنگانتظار تو را ستاره کنم
در این شب تار وحشت زا
لحظه های تو را شماره کنم.
گر بیائی ستاره های سحردر نگاه تو رنگ می بازند
گر بیائی کبوتران امید
لانه هارا دوباره می سازند.