انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12

موضوع: نامه هایی به مولای غریب کربلا

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض نامه هایی به مولای غریب کربلا












    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    نامه اول :

    سلام آقای جوانان اهل بهشت ! سلام دردانه زهرا!
    سلام
    ای تو از پیامبر و پیامبر از تو! سلام آقای خوب من!
    زیاد مزاحمتان نمی شوم شنیده ام قصد سفر داری!
    تنها می خواستم .....
    خبری بدهم از کوفه!
    «مسلم» سفیر شما کشته شد!
    کوفه شهر نامردی و نامردمی شده!
    وفا از شهر رخت بر بسته ،
    امروز به بازار رفته بودم،
    کوفیان شمشیرها را تیز می کردند !
    نیزه ها را زهر آلود !
    انگار در تدارک جنگی بزرگ هستند!
    مبارزه ای که بوی خون می دهد! ابن زیاد ها با چشمهای خونخوارشان، برای شما نقشه ها کشیده اند ،
    آقا دیگر فرصتی برای از تو نوشتن ندارم.
    راستی می خواستم بگویم:
    انی سلم لمن سالمکم!
    من با شما هستم....!
    با شما، پشت به کوفه و رو به کربلا .
    خداحافظ...

    خلاصه

    وفا از شهر رخت بر بسته ،
    امروز به بازار رفته بودم،
    کوفیان شمشیرها را تیز می کردند !


       


  2. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    گل مريم (2015_10_24), سحر (2015_10_24)

  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    و اینک نامه دوم:ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    نامه دوم :

    به نام خدای کربلا!
    سلام اقای جوانان اهل بهشت!
    سلام آقا! آقای ساکن بیابان های غربت، شنیده ام امروز به کربلا رسیده ای، با کاروانی از گل های سرخ وسپید!
    خبر بی وفایی کوفیان دلت را آزرده است؟!
    کربلا دیگر بیابان نیست !
    بوستانی است که از آن شمیم محمد (ص) ، رایحه علی(ع)، عطر فاطمه(س) و نفحه حسن به گوش هوش می رسد...
    آقای خوب من مراقب خارهای این بیابان باش ! پای نازک غنچه هایت آزرده نشود؟!
    آقا خبر آمدنت چهار ستون قلب ما را آواره کرد! آقا خیلی پریشانت شدم.
    آقا نامه امروزم به کربلا بارانی تر از دیروز است!
    آقا بغض امانم را برید!
    خداحافظ....

    خلاصه

    آقای خوب من مراقب خارهای این بیابان باش ! پای نازک غنچه هایت آزرده نشود! ؟

  4. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    و اینک نامه سوم:

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    نامه سوم :

    به نام خدای رقیه !
    سلام آقای جوانان اهل بهشت!
    سلام آقا،
    آقای ساکن بیابان های غربت!
    شنیده ام به کربلا رسیده ای،
    با کاروانی از گل های سرخ و سپید!
    آقای خوب من! مراقب خارهای این بیابان باش!
    پای نازک غنچه هایت آزرده نشود!
    می خواستم بنویسم :
    دردهایم استخوانی شده...
    صورت سطرهای دلتنگی ام کبود است.
    می خواستم بنویسم:
    محبتت را از من دریغ نکن ،
    من خیلی نیازمند مهربانی های آبی توام !
    می خواستم بنویسم،
    اما نمی دانم چه شد که یاد دختر سه ساله تو افتادم به یاد آن خردسال بزرگ منش !
    او که دردهایش آنقدر بزرگ شده که شکستکی پا و کبودی صورتش را از یاد برد!
    او که داغ دوری تو کهنسال ترین سه ساله تاریخش کرد ...
    آقا بیش ازهمه او نیاز مند محبتت شده!
    اصلا نشانی من تغییر کرد!
    این نامه را به خرابه شام می فرستم ، چون تو احتمالا امشب نزدیکی های سحر به سراغ دختر سه ساله ات خواهی رفت!
    راستی می خواستم بگویم:
    بابی انت و امی!
    من با شما هستم... رو به کربلا!
    خداحافظ
    ........................


    خلاصه

    شنیده ام به کربلا رسیده ای،
    با کاروانی از گل های سرخ و سپید...

  5. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    و اینک نامه چهارم:

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    نامه چهارم:

    به نام خدای زینب
    سلام آقای جوانان اهل بهشت!
    امروز خجالت کشیدم
    خجالت کشیدم از این که بگویم من هم دوستت دارم!
    کاری که زینب در پیشگاه تو کرد زبانم را بسته است!
    او به من فهمانده است که بهای دوست داشتن و نرخ رسمی عشق سنگین است و تنها با گفتن پرداخت نمی شود!
    زینب فریاد عاشقی است در تمام تاریخ بشر.
    زینب، مرهم زخم های مادر است؛
    و زینت سال های تنهایی و بی زهرایی پدر؛
    و تیماردار جگر سوخته برادر؛
    و پرستار داغدیدگان عاشورایی.
    زینب، آغوش پناه کبوتران پر و بال سوخته کربلایی...
    او ، و تنها او، می تواند سر بلند کرده و بگوید که تو را دوست دارد!
    امروز فقط شرمندگی را برایت پست می کنم به نشانی کربلا....
    خداحافظ
    ........................


    خلاصه

    زینب به من فهمانده است که بهای دوست داشتن و نرخ رسمی عشق سنگین است و تنها با گفتن پرداخت نمی شود!

  6. Top | #5

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    و اینک نامه پنجم:

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    نامه پنجم

    سلام! آقای جوانان اهل بهشت!
    امروز سلام من هم عطر تو دارد هم رایحه خوش حسن را...
    امروز می خواهم یتیمانه، در آغوش زخمی تو جا خوش کنم...
    تا طعم ابا عبدالله بودنت را بچشم، آنسان که به قاسم فرمودی:
    یا بنیّ، کیف الموت عندک
    پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟
    و قاسم، بدون لحظه ای درنگ، پاسخ داد:
    یا عمّ احلی من العسل
    عمو جان از عسل شیرین تر است
    آری .... .!
    جوان حسن در آنسوتر و در دیدار محبوب چه می دید که این گونه شوقمندانه مرگ را در آغوش می گیرد!؟
    ...
    تو با کربلایت بر تمام قلبهای مؤمنین، چه نماز بارانی خواندی
    که شنیدن نامت، حتی خشک ترین چشم ها را
    نصیبی از باران رحمت می دهد؟
    و کویری ترین دلها را
    لطافت گل عطا می کند؟
    ...
    امروز هم خواستم بگویم:
    یا لیتنا کنا معک...
    من با شما هستم ... رو به کربلا
    خداحافظ.

    خلاصه

    تو با کربلایت بر تمام قلبهای مؤمنین، چه نماز بارانی خواندی
    که شنیدن نامت، حتی خشک ترین چشم ها را
    نصیبی از باران رحمت می دهد؟


  7. Top | #6

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    و اینک نامه ششم:

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    نامه ششم

    سلام آقا!
    تو چه جلوه کردی که این نوجوان با اشتیاق در پیش پای تو در آغوش مرگ رفته است،
    قاسم را می گویم که اینک در انتهای جاده عاشقی به ما دست تکان می دهد!
    ...
    شنیده ام برای «زهیر» پیکی فرستاده ای:
    "آقایم حسین می خواهد تو را ببیند!"
    ...
    کاش برای من هم می فرستادی!
    فقط آقا! مپسند جواب من ...!
    آقا من می خواهم با شما زنده باشم!
    می خواهم با شما بمیرم!
    هر کجا شما می پسندی!
    فقط می شود بگویی که
    در گوش جان 72 عاشقت چه گفتی
    که در بزم مرگ رقصی عاشقانه داشتند؟!
    آن سوی درد و داغ نیم روز واقعه چه دیدند،
    که بر مرکب مرگ تاختند تا به وصال یار برسند؟!
    ...
    راستی می خواستم بگویم ...
    ما در ره دوست نقض پیمان نکنیم!
    من با شما هستم ... رو به کربلا!
    خداحافظ

    خلاصه

    در گوش جان 72 عاشقت چه گفتی
    که در بزم مرگ رقصی عاشقانه داشتند؟!


  8. Top | #7

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    و اینک نامه هفتم:

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    نامه هفتم

    به نام خدای شش ماهه ها!
    سلام آقای جوانان اهل بهشت!
    سلام آقا!
    امروز روز امضاء شدن سند مظلومیت توست.
    همه کتاب های تاریخ را که ورق بزنی
    تمام خاطرات خونریزترین خونخواران عالم را که مرور کنی !
    هیچکدامشان، جواب آب خواستن یک کودک تشنه را با تیر نداده اند !
    این است که کربلا؛
    صحنه صف آرایی تمام خوبی ها در مقابل تمام زشتی ها ست!
    امروز می خواهم به پستی دنیا نفرین کنم ! که چگونه قلب تو را شکسته است!
    اصلا مگر یک کودک با چقدر آب سیراب می شود ! چرا دنیا این را از او دریغ کرد !
    آقا ببخشید! شنیده ام تا آن نانجیب کمان بر کف نمود و قصد جان کرد، پرسید؛ پدر را...یا پسر را...؟ نانجیبتری گفت پسر را که بزنی، پدر ...تمام می کند! بقیه الله آجرک الله!
    امروز همه عرش به تو تسلیت می گوید !
    راستی خواستم بگویم...
    لایوم کیومک یا اباعبدالله ...
    من با شما هستم ....
    تا همیشه!
    رو به کربلا...
    خداحافط...

    خلاصه

    تمام خاطرات خونریزترین خونخواران عالم را که مرور کنی!
    هیچکدامشان، جواب آب خواستن یک کودک تشنه را با تیر نداده اند!

  9. Top | #8

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    و اینک نامه هشتم:

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    نامه هشتم

    سلام
    سلام آقای جوانان اهل بهشت!
    قلب ثانیه ها امروز پایین پای تو می تپد. آنجا که قبله ی جوانی ست. جوانی علوی سیرت و محمدی صورت!
    شاید خدا می خواست تو دوباره جدت را به تماشا بنشینی در رفتار و گفتار، او که در آغوش باران زاییده شد، جوانی از عشیره گل سرخ و از تبار آفتاب، او که لب های ترک خورده اش سال هاست فرات را سر در گریبان کرده است!
    مؤذن اذان سرخ شهادت در گستره ظهری شورانگیز ، او که عشق را تفسیر کرد آن لحظه ای که قدم بر میدان نهاد!
    ساعت کربلا عروج عقربه های بلند جوانی ست. می گویند فرزندان شما پاره های جگرتان هستند...
    و چه سخت است دل كندن از پاره جگر ، داغ علی اکبر تو جگرت را پاره کرد. در حسرت آن لحظه آخر هستي که فقط و فقط از او خواستی یکبار ديگرجوابت را بدهد...
    ولی نتوانست....
    همه نیروی جوانی خود را جمع کرد تا بگوید: بابا
    اما نتوانست...
    این روزها دیگر گفتن من و خواسته هایم رویی می خواهد که در جوهر این قلم نیست. پس سکوت می کنم.
    فقط، ببخشید آقا!
    شنیده ام از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
    بقیة الله آجرک الله!
    ...
    راستی می خواستم بگویم:
    من دوست دارمت، تو هم دوست داری ام!؟
    ...
    من با شما هستم...
    رو به کربلا
    خداحافظ
    ........................

    خلاصه


    شاید خدا می خواست تو دوباره جدت را به تماشا بنشینی در رفتار و گفتار، او که در آغوش باران زاییده شد، جوانی از عشیره گل سرخ و از تبار آفتاب، او که لب های ترک خورده اش سال هاست فرات را سر در گریبان کرده است!





  10. Top | #9

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    و اینک نامه هشتم:

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    نامه نهم

    سلام اقا .
    سلام آقای جوانان اهل بهشت!
    سلام بر آقای غریب بی برادر!
    این روزها که قحطی آب در خیمه های شما فریاد می زند ، چشمهای ما می سوزد و آب می شود . در حکمت تشنگی شما مانده ام . شما سقا داشته باشید و آب نداشته .... علمداری رشید اینگونه در برابر فرات سینه سپر کرده، دارید اما اجازه جنگ به او نمی دهید .
    ثانیه های سختی بر عباس می گذرد. خودش که می گوید سینه ام تنگی کرده است .اذن میدان می خواهد اما تو بردباری نمی کنی و با اشک بدرقه اش می کنی به سوی فرات . برای آب اوردن .
    برای کسی که نیرو و قدرتی شگرف دارد سخت است که اجازه نبرد نداشته باشد و با آن همه ابهت تنها برای آب اوردن انتخاب شود .
    حکمت نگاه تو فصل الخطاب قدمهای عباس است هر چند دستهایش در این راه فدا شوند .
    هرچند تیر میهمان قد و بالای بلند او گردد . هر چند آب هم به خیمه تشنه تو نرسد !
    آقای خوب من!
    کاش عباس صدای ملتمسانه کودکان تو را شنیده بود که می گفتند: "برگرد عمو خیمه، ما آب نمی خواهیم! ما آب نمی خواهیم!"...
    شنیده ام آب مهریه مادرتان بوده!
    به گمانم تو هم، هم صدا با عرشیان شدی؛ "ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد"...
    آقای تشنه کشته شده!
    داغ بی برادری آنقدر به تو سخت گذشت که فریادِ "الان انکسر ظهری" سر دادی!
    ...
    راستی شنیده ام ؛ هر که شد محرم دل در حرم یار بماند! می شود من در حریم شما بمانم؟!
    چشمهایم فرات شما...
    من با شما هستم....
    رو به کربلا...
    خداحافظ.

    خلاصه

    کاش عباس صدای ملتمسانه کودکان تو را شنیده بود که می گفتند: "برگرد عمو خیمه، ما آب نمی خواهیم! ما آب نمی خواهیم!"...

  11. Top | #10

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.27
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    و اینک نامه دهم:

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
    به قلم: محسن قائمی نسب
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    نامه دهم

    سلام آقای جوانان اهل بهشت !
    سلام آقای بی سر من...
    به آن حلقوم بریده شده سلام می دهم، به زخمهای بی شمارت که کربلا را بر قله بلند رشادت مظلومانه می نشاند.
    امروز روز درد و داغ ماست، روزی که آقای آقاهای دنیا در نیم روزی خونین، ظهری بی سایه و در پیشگاه آفتاب، بی هیچ نقابی سربریده می شود تا فریاد بلند قیام علیه ستم را بی پرده به گوش همه برساند...
    امروز فریادی از فراسوی زمان به گوش می رسد! کسی انگار بر مرگ فرزند آدم گریه می کند!
    یا اهل العالم!
    قتل الحسین عطشانا!
    امروز قلم من خون گریه می کند... نامه من امروز با جگر سوخته خدمتتان می رسد !
    تنها یک سوال خدشه بر ذهنم می کشد :
    آقا، راستی گفتی تو پسر فاطمه هستی؟ گفتی و اینگونه پاسخت دادند؟
    گفتی که تو از نسل مصطفای عالم و آدم هستی؟
    و پاسخشان تیر و نیزه بود!؟
    حدیث کسا برایشان خواندی!؟ لحمهم لحمی و دمهم دمی نشنیده بودند!؟
    آه، نفس کشیدن در تلخ ترین روز تاریخ چقدر سخت است.. .
    تنها ساکت می شوم و تنها گریه می کنم...
    شنیده ام تو علی اصغرت را برای سیراب کردن سر دست گرفتی !
    اما، حرمله ...
    راستی آقا در جواب سکینه که گفت: پدر آیا تن به مرگ می دهی و ما را تنها می گذاری؟ حالا که می روی ما را به حرم جدمان بازگردان! سکوت کردی... گمانم درد این خواسته از زخم شمشیرها سخت تر بود!
    آقا ببخشید اجازه هست؟
    شنیده ام بعد از ظهر عاشورا در گودال قتلگاه در میان صدای چکاچک شمشيرها، صدای دیگری هم شنیده شده، شبیه صدای مادر!
    غریب مادر حسین! غریب مادر حسین!...
    بقیه الله آجرک الله ...
    حرفم تمام فقط فقط می خواستم بگویم:
    انی حرب لمن حاربکم!
    آقای خوب من! سفینه نجات! فانوست را برای من روشن کن، این تاریکی مرا به عمق شب می برد! من از این تاریکی می ترسم، از بی تو بودن می ترسم!
    دستم را بگیر، فتنه ها بسیار و راه پر پیچ و خم...
    من با شما هستم ...
    رو به کربلا...
    خداحافظ.
    ........................

    خلاصه

    شنیده ام در گودال قتلگاه در میان صدای چکاچک شمشيرها، صدای دیگری هم شنیده شده، شبیه صدای مادر... غریب مادر حسین! غریب مادر حسین!...

  12. کاربر زیر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده:

    گل مريم (2015_10_24)

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شعر هایی برای جنگ...
    توسط ملکوت در انجمن فرهنگ شهادت
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 2014_10_14, 04:05 AM
  2. آنهایی که مهدی نبودند!
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن انتظار فرج
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2014_08_26, 05:33 PM
  3. درسهایی ساده از قرآن
    توسط ملکوت در انجمن زیبایی شناسی
    پاسخ: 30
    آخرين نوشته: 2013_10_31, 04:00 PM
  4. رفیق تنهایی
    توسط ملکوت در انجمن خاطرات اسرا
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2013_10_15, 11:16 PM
  5. زیبایی های الفبایی (ظاهری) قرآن مجید
    توسط تسنیم در انجمن زیبایی شناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_04_19, 09:09 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 07:58 PM