انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: خواب مقبل کاشانی شاعر اهلبیت (بسیار خواندنی)

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.81
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پرچم خواب مقبل کاشانی شاعر اهلبیت (بسیار خواندنی)









    خواب مقبل کاشانی شاعر اهلبیت





    مقبل مداح امام حسین(ع) میگوید : من خیلی عاشق زیارت قبر امام حسین(ع ) بودم، یکی ازتجاربه من گفت من تو را به خرج خود کربلا میبرم .یک کاروانی ترتیب دادند و حرکت کردیم . ولی در بین راه سارقها ریختند و کاروان ما را سرقت کردند و من دلشکسته به گلپایگان برگشتم، یک حسینیه ای بود، دران حسینیه مشغول عزاداری شدیم، تا شب عاشورای حسینی ، شب عاشورا، را گریه کردیم و سینه زدیم ، روضه خواندیم، سپس من خوابیدم،در خوابدیدم که مشرف شده ام به صحن و سرای اباعبدالله الحسین(ع) اما یک عده خادمهایی که لباس سفید مخصوص دارند.مامور انتظاماتند . من آمدم در حرم اباعبدالله ، دیدم یکی از خدام دست مرا گرفت و گفت مقبل صبر کن . گفتم آقا این درخانه مولای من است . چرا دستم را گرفتی ؟ من عاشق حسینم. می خواهم بروم به زیارت قبرش . یک نگاهی به من کرد و گفت مقبل،آرام بگیر.


    حرم را خلوت کرده اند ،مادرش فاطمه زهرا به زیارت قبرش آمده است . مقبل می گوید: من این حرف را شنیدم برگشتم توی صحن دیدم در دهلیز وسط صحن یک مجلسی است، یک گروه با وقار، یک عده مردم نورانی نشسته اند، من هم همان دم درنشستم،طولی نکشید دیدم یک شخصیتی که او خورشید است و دیگران ستاره، وارد شد.زیربغل هایش را گرفته اند. قامتش خمیده وهمه بلند شدند و او را صدر مجلس جا دادند.

    سوال کردم این اقا کیست؟ گفتند:خاتم پیامبران است پیغمبر فرمود: دیدید حسین را کشتند. پیامبر(ص) سررا بلند کرد و فرمود: محتشم را بگوئید بیاید و برای ما روضه بخواند. گفت دیدم یک پیرمرد قد کوتا عمامه زولیده، محاسن انبوه آمد جلو،عرض ادب کرد و یک منبر از نور گذاشتند. پیغبر فرمود: برو بالا،
    پله اول ، دوم .. تا پله نهم ایستاد .من گفنم حالا این دوازه بند شعر که گفته از کجایش شروع میکند،


    ادامه دارد....


    ویرایش توسط ملکوت : 2014_11_05 در ساعت 08:20 PM
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  2. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:

    مشعشع (2014_11_06)

  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.81
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    دیدم شروع کرد به خواندن این شعر :


    کشتی شکسته خورده طوفان کربلا
    در خاک و خون فتاده به میدان کربلا


    از اب هم مضایقه کردند کوفیان
    خوش داشتند حرمت مهمان کربلا



    همه گریه کردندد . پیغمبر رو کرد به انبیاء و فرمود دیدید حسینم را لب تشنه کشتند و آبش ندادند؟
    محتشم خیال کرد دیگر بس است و ساکت شد. یک وقت پیغمبر فرمود:محتشم روضه بخوان، دلهای ماعقده دارد .
    دیدم محتشم عمامه اش را زمین زد .از بالا منبر به پیغمبر عرض کرد، یا رسول ا... اینجا را نگاه کن .
    اشاره کرد به گودی قتلگاه.



    این کشته فتاده به هامون حسین توست
    این صید دست و پاه زده در خون حسین توست



    یک وقت دیدم ملائکه دویدند گفتند محتشم بس است، پیغمبرازحال رفت .پیغمبر را به هوش اوردند. پیغمبرعبایش را برداشت با دست خودش بر دوش محتشم انداخت .
    مقبل می گوید :دل من شکست. با خودم گفتم من هم مداح حسینم .چرا رسول خدا به من هیچ نفرمودند؟اما به محتشم عبا دادند. ازمجلس انبیاء بیرون آمدم .هی برمی گردم یک قدم پشت سرم را نگاه می کنم . اشکهای من جاری شد . خدایا حسین(ع) حلقه غلامی به گوش من نکرده است . در این حال دیدم یکی از خدام از توی حرم می دود، صدا زد : مقبل، مادرش زهرا(س) فرمود: مقبل برایم روضه بخواند .



    مقبل میگوید : من اول منبر ایستادم و این شعر را خواندم :


    نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
    نه شاه تشنه لبان بر جدال طاقت داشت


    هوا ز جور مخالف چوقیرگون گردید
    عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید


    بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
    اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتا
    د





    یک وقت گفتند مقبل بس است. فاطمه زهرا (س) روی قبر حسین(ع) ازحال رفت .
    ویرایش توسط ملکوت : 2014_11_05 در ساعت 08:19 PM
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  4. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:

    مشعشع (2014_11_06)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. موضوع:اهمیت ایام فاطمیه/سید احمد دارستانی فرمت rar
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2014_08_28, 04:13 PM
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2014_07_15, 10:11 AM
  3. حکایت هایی آموزنده از سیره‌ عملی امام حسین(ع)
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن امام حسین علیه السلام
    پاسخ: 13
    آخرين نوشته: 2014_05_04, 05:21 PM
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_12_31, 08:25 PM
  5. سیره اخلاقی آیت الله مرعشی نجفی
    توسط مهدی در انجمن کلیات اخلاق
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 2013_05_28, 12:25 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 03:03 PM