گریه و تضرع زیادى نمودم بقسمى که بیحال شدم و چون بخود آمدم دیدم چراغهاى حرم روشن شده و وقت نماز مغرب است لذا نماز خواندم و با همان پریشانى حال باز نزد ضریح مطهر آمدم و شروع بگریه و زارى کرده و عرض کردم: اى آقاى من، دست از شما بر نمى دارم تا به طلبم برسم و به همین حال گریه و زارى بودم تا وقت خلوت کردن حرم رسید و صداى جار بلند شد که ایّهاالمؤمنون فى امان اللّه.
منهم چون دیدم حرم شریف خلوت شده و مردم رفته اند ناچار بیرون آمدم. چون به کفشدارى رسیدم که کفش خود را بگیرم دیدم یک نفر در آنجا نشسته است و به غیر از کفش من کفش دیگرى هم نیست. آن نفر مرا که دید گفت: نصرالله کاشمرى توئى؟ گفتم بلى!! گفت بیا برویم که ترا خواسته اند. من با او روانه شدم ولى خیال کردم که چون من از کاشمر بدون اذن پدر خود آمده ام شاید پدرم به یک نفر از دوستان خود نوشته است که مرا پیدا کند و به کاشمر برگرداند.
بالجمله مرا بیک خانه بسیار خوبى برد. پس از ورود مرا دلالت بحجره اى کرد. وقتى که وارد حجره شدم شخص محترمى را در آنجا دیدم نشسته است. مرا که دید احترام کرد و من نشستم آنگاه به من گفت میرزا نصرالله کاشمرى توئى؟ گفتم بلى.
گفت: بسیارخوب، آنگاه به نوکر گفت: برو برادرزن مرا بگو بیاید که با او کارى دارم. چون او رفت و قدرى گذشت برادرزنش آمد و نشست.
سپس آن مرد به برادرزن خود گفت حقیقت مطلب این است که من امروز بعدازظهر خوابیده بودم و همشیره تو با دخترش بحرم براى زیارت رفته بودند، ناگاه در عالم خواب دیدم یک نفرى درب منزل آمد و فرمود حضرت رضا(ع) تو را مى خواهند. من فوراً برخاسته و رفتم و تا میان ایوان طلا رسیدم، دیدم آن بزرگوار در ایوان روى یک قالیچه اى نشستهاند چون مرا دیدند صورت مبارک خود را بطرف من نمودند و فرمودند: این میرزا نصرالله دختر تو را دیده و او را از من مى خواهد. حال تو دخترت را به او ترویج کن و کسى را روانه کن که در فلان وقت شب در فلان کفشدارى او را بیاورد. از خواب بیدار شدم و آدم خود را فرستادم درب کفشدارى تا او را پیدا کند و بیاورد و حال او را پیدا کرده و آورده اینک اینجا نشسته و اکنون تو را طلبیدم که در این باب چه راى دارى؟
گفت جائى که امام فرمودهاند من چه بگویم؟
آن جوان گفت من چون این سخنان را شنیدم شروع به گریه کردم. الحاصل دختر را به من تزویج کردند و من به مرحمت حضرت رضا (علیه السلام) بحاجت خود که وصل آن دختر بود رسیدم و خیالم راحت شد. این است که مى گویم هرچه مى خواهى از این بزرگوار بخواه که حاجات از در خانه او برآورده مى شود.