دوست دارم نظریشاهد رضوان باشم
آشنای حرم شاهغریبان باشم
ذوست دارم همه ی عمردر این شهر بهشت
زائر و خادم سلطانخراسان باشم
پنجره ی نور خداروضه ی آمین و دعا
شهر نماز و صلواتخانه ی امید شما
گنبد و ایوان طلاضریح خورشید ولا
رواق آینه کجاستدر حرم امام رضا
می رسم و بی صداحلقه به در می زنم
حلقه ی زنجیر برپای سفر می زنم
خسته و درمانده اماز همه جا رانده ام
قافله ی زائرانرفته و جا مانده ام
پیش نگاه شماسنگ طلا می شود
نذر و نیاز دلمباز ادا می شود
هلهله افتاده درنغمه ی نقاره ها
عطر شفا می رسداز گل فواره ها
می رسم و بی صداحلقه به در می زنم
حلقه ی زنجیر برپای سفر می زنم
آمده ام پیش توسفره ی دل وا کنم
گمشده ام را مگرپیش تو پیدا کنم
چشمه ی چشمان مننور ندارد ولی
![]()
نور خدا را به منهدیه بده یا علی
آهوی دل آمدهسوی تو دامن کشان
ضامن آهو بدهخط امانی به آن
می رسم و بی صداحلقه به در می زنم
حلقه ی زنجیر برپای سفر می زنم
خسته و درمانده اماز همه جا رانده ام
قافله ی زائرانرفته و جا مانده ام