بنا بر این گزارش، دشمن در سراسر دوران مقاومت آزادگان، كوشيد تا وحدت و همدلي و ايثار و پايداري آنان را بشكند و در سايه تفرقه، به اهداف خود برسد؛ ولي هرگز به مقصود خود نرسيد و در پايان آن نبرد نابرابر فرهنگي، به شكست خود اعتراف كرد؛ همان گونه كه شكست در جبههها را پذيرفت و ابتكار عمل را از دست داد.
ذكر خاطراتي از آن دوران خالي از لطف به نظر نميرسد. با ذكر چند خاطره كوتاه ذهن خوانندگان محترم را نسبت به فضاي حاكم بر اردوگاهها با فضايي كه الهام گرفته از جبههها و حال و هواي رزمندگان بود، روشنتر ميكنیم.
خاطره اول:
حاج حنيفه يك پيرمرد عرب خوزستاني بود كه در اوايل جنگ اسير شده بود. مرحوم حاج آقا ابوترابي ميگفت: «با حاح حنيفه در يك سلول بوديم. او زياد نماز ميخواند و با تضرع دعا ميكرد.
بعثيها حساس شدند و به او گفتند بعد از نماز چه دعايي ميخواني؟ از جواب امتناع كرد. وقتي اصرار كردند، گفت براي سلامتي امام و نابودي صدام دعا ميكنم، نتيجه اينكه او را زير شكنجه گرفتند و جيره اندك آب و غذايش را قطع كردند او كه سه روز فشار تشنگي و گرسنگي را تحمل كرده بود، بيهوش شد؛ ولي از گفته خود بر نگشت».