تقریباً هشت ماه از اسارتمان گذشته بود که یکی از خلبانان که مدتی به اسارت نیروهای بعثی در آمده بود، به اردوگاه ما [11 تکریت] منتقل شد. این خلبان متعهد به همراه خود یک قرآن آورده بود که برای دوستانِ قرآن مایه شور و نشاط گردید و امیدها که به یأس مبدل شده بود جان دوباره ای پیدا کرد.
اما مشکل این بود که عراقی ها استفاده از این قرآن را حتی برای خود خلبان ایرانی نیز ممنوع کرده بودند؛ ولی برخی از بچه ها که آشنایی قبلی با قرآن داشتند و فرصت کمتری برای حفظ می خواستند، شبانه و مخفیانه در گوشه آسایشگاه و به دور از چشم جاسوسان خودی، از قرآن استفاده می کردند. من به وسیله آن قرآن و با تلاش یکی از دوستان، کل سوره بقره و شصت آیه از سوره آل عمران را حفظ کردم.
این ایامِ خوشِ انس با قرآن مدت زیادی طول نکشید و با جدا کردن تعدادی از بچه ها که بنده هم در بین آنها بودم، از قرآن جدا شدیم و تا حدود نُه ماه پس از آن از داشتن قرآن محروم و به تکرار همان مقداری مشغول بودیم که از قبل حفظ کرده بودیم و مشکل من و امثال من این بود که آیاتی را که شبیه به همدیگر بود، با شک و تردید می خواندیم و لذا بسیار سخت و ناراحت کننده بود و همیشه در انتظار یافتن قرآن و برطرف کردن تردیدهای خویش بودیم.
پدید آورنده : سعید عطّاریان