بنا بر آنچه گفته شد، از نظر قرآن انسان موجودي است برگزيده از طرف خداوند، خليفه و جانشين او در زمين، نيمه ملكوتي و نيمه مادي، داراي فطرتي خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خويشتن و جهان، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان، ملهّم به خير و شرّ، وجودش از ضعف و ناتواني آغاز ميشود و به سوي قوّت و كمال سير ميكند و بالا ميرود اما جز در بارگاه الهي و جز با ياد او آرام نميگيرد، ظرفيت علمي و عملياش نامحدود است، از شرافت و كرامتي ذاتي برخوردار است، احياناً انگيزههايش هيچ گونه رنگ مادي و طبيعي ندارد، حق بهره گيري مشروع از نعمتهاي خدا به او داده شده است ولي در برابر خداي خودش وظيفهدار است
.
ضدّ ارزشها
در عين حال، همين موجود در قرآن مورد بزرگترين نكوهشها و ملامتها قرار گرفته است:
«او بسيار ستمگر و بسيار نادان است.»
«او نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است.»
«او آنگاه كه خود را مستغني ميبيند طغيان ميكند.»
«او عجول و شتابگر است.»
«او هرگاه به سختي بيفتد و خود را گرفتار ببيند ما را در هر حال (به يك پهلو افتاده و يا نشسته و يا ايستاده) ميخواند؛ همين كه گرفتاري را از او برطرف كنيم گويي چنين حادثهاي پيش نيامده است
.»
«او تنگ چشم و ممسك است.»
«او مجادلهگرترين مخلوق است.»
«او حريص آفريده شده است.»
«اگر بدي به او رسد جزع كننده است و اگر نعمت به او رسد بخل كننده است.»
زشت يا زيبا؟
چگونه است؟ آيا انسان از نظر قرآن يك موجود زشت و زيباست، آن هم زشت زشت و زيباي زيبا؟
آيا انسان يك موجود دو سرشتي است: نيمي از سرشتش نور است و نيمي ظلمت؟ چگونه است كه قرآن، هم او را منتها درجه مدح ميكند و هم منتها درجه مذمّت؟!