انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15

موضوع: مناظرات امام صادق (علیه السلام)

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض مناظرات امام صادق (علیه السلام)









    مناظره ابوحنيفه و امام صادق (عليه السلام)



    روزى ابو حنيفه - يكى از پيشوايان و رهبران اهل سنّت - به همراه عدّه اى از دوستانش به مجلس امام جعفر صادق عليه السلام وارد شد و اظهار داشت :
    يابن رسول اللّه ! فرزندت ، موسى كاظم عليه السلام را ديدم كه مشغول نماز بود و مردم از جلوى او رفت و آمد مى كردند؛ و او آن ها را نهى نمى كرد، با اين كه رفت و آمدها مانع معنويّت مى باشد؟!
    امام صادق عليه السلام فرزند خود موسى كاظم عليه السلام را احضار نمود و فرمود: ابو حنيفه چنين مى گويد كه در حال نماز بودى و مردم از جلوى تو رفت و آمد مى كرده اند و مانع آن ها نمى شدى ؟
    پاسخ داد: بلى ، صحيح است ، چون آن كسى كه در مقابلش ايستاده بودم و نماز مى خواندم ، او را از هر كسى نزديك تر به خود مى دانستم ، بنابر اين افراد را مانع و مزاحم عبادت و ستايش خود در مقابل پروردگار متعال نمى دانستم .
    سپس امام جعفر صادق عليه السلام فرزند خود را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد، كه نگه دارنده علوم و اسرار الهى و امامت هستى .
    بعد از آن خطاب به ابو حنيفه كرد و فرمود: حكم قتل ، شديدتر و مهمّتر است ، يا حكم زنا؟
    ابو حنيفه گفت : قتل شديدتر است .
    امام عليه السلام فرمود: اگر چنين است ، پس چرا خداوند شهادت بر اثبات قتل را دو نفر لازم دانسته ؛ ولى شهادت بر اثبات زنا را چهار نفر قرار داده است ؟!
    سپس حضرت به دنباله اين پرسش فرمود: بنابر اين بايد توجّه داشت كه نمى توان احكام دين را با قياس استنباط كرد.



    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض








    و سپس افزود: اى ابوحنيفه ! ترك نماز مهمّتر است ، يا ترك روزه ؟
    ابو حنيفه گفت : ترك نماز مهمّتر است .
    حضرت فرمود: اگر چنين است ، پس چرا زنان نمازهاى دوران حيض و نفاس را نبايد قضا كنند؛ ولى روزه ها را بايد قضا نمايند، پس احكام دين قابل قياس نيست .
    بعد از آن ، فرمود: آيا نسبت به حقوق و معاملات ، زن ضعيف تر است ، يا مرد؟
    ابوحنيفه در پاسخ گفت : زنان ضعيف و ناتوان هستند.
    حضرت فرمود: اگر چنين است ، پس چرا خداوند متعال سهم مردان را دو برابر سهم زنان قرار داده است ، با اين كه قياس برخلاف آن مى باشد؟!
    سپس حضرت افزود: اگر به احكام دين آشنا هستى ، آيا غائط و مدفوع انسان كثيف تر است ، يا منى ؟




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض









    ابو حنيفه گفت : غائط كثيف تر از منى مى باشد.
    حضرت فرمود: اگر چنين است ، پس چرا غائط با قدرى آب يا سنگ و كلوخ پاك مى گردد؛ ولى منى بدون آب و غسل ، تطهير نمى شود، آيا اين حكم با قياس سازش دارد؟!
    پس از آن ابوحنيفه تقاضا كرد: ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، حديثى براى ما بيان فرما، كه مورد استفاده قرار دهيم ؟
    امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم از پدرانش ، و ايشان از حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام روايت كرده اند، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند متعال ميثاق و طينت اهل بيت رسول اللّه صلوات اللّه عليهم را از اعلى علّيين آفريده است .
    و طينت و سرشت شيعيان و دوستان ما را از خمير مايه و طينت ما خلق نمود و چنانچه تمام خلايق جمع شوند، كه تغييرى در آن به وجود آورند هرگز نخواهند توانست .
    بعد از آن كه امام صادق عليه السلام چنين سخنى را بيان فرمود ابو حنيفه گريان شد؛ و با دوستانش كه همراه وى بودند برخاستند و از مجلس خارج گشتند. اختصاص شيخ مفيد: ص 189





    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض







    مناظره امام صادق (علیه السلام) با منكر خدا



    ‏در كشور مصر؛ شخصى زندگى مى كرد به نام عبدالملك ؛ كه چون پسرش عبدالله نام داشت ؛ او را ابوعبدالله (پدر عبدالله ) مى خواندند؛ عبدالملك منكر خدا بود؛ و اعتقاد داشت كه جهان هستى خود به خود آفريده شده است ؛ او شنيده بود كه امام شيعيان ؛ حضرت صادق (علیه السلام ) در مدينه زندگى مى كند؛ به مدينه مسافرت كرد؛ به اين قصد تا درباره خدايابى و خداشناسى ؛ با امام صادق (علیه السلام ) مناظره كند وقتى كه به مدينه رسيد و از امام صادق (علیه السلام ) سراغ گرفت ؛ به او گفتند: امام صادق (علیه السلام ) براى انجام مراسم حج به مكه رفته است ؛ او به مكه رهسپار شد؛ كنار كعبه رفت ديد امام صادق (علیه السلام ) مشغول طواف كعبه است ؛ وارد صفوف طواف كنندگان گرديد؛ (و از روى عناد) به امام صادق (علیه السلام) تنه زد؛ امام با كمال ملايمت به او فرمود:
    نامت چيست ؟
    او گفت : عبدالملك (بنده سلطان)
    امام : كنيه تو چيست ؟
    عبدالملك : ابو عبدالله (پدر بنده خدا)
    امام : اين ملكى كه (يعنى اين حكم فرمائى كه ) تو بنده او هستى چنانكه از نامت چنين فهميده مى شود) از حاكمان زمين است يا از حاكمان آسمان ؟




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض








    وانگهى (مطابق كنيه تو) پسر تو بنده خداست ؛ بگو بدانم او بنده خداى آسمان است ؛ يا بنده خداى زمين ؟ هر پاسخى بدهى محكوم مى گردى .
    عبدالملك چيزى نگفت ؛ هشام بن حكم ؛ شاگرد دانشمند امام صادق (علیه السلام ) در آنجا حاضر بود؛ به عبدالملك گفت : چرا پاسخ امام را نمى دهى ؟
    عبدالملك از سخن هشام بدش آمد؛ و قيافه اش درهم شد.
    امام صادق (علیه السلام ) با كمال ملايمت به عبدالملك گفت : صبر كن تا طواف من تمام شود؛ بعد از طواف نزد من بيا تا با هم گفتگو كنيم ؛ هنگامى كه امام از طواف فارغ شد؛ او نزد امام آمد و در برابرش نشست ؛ گروهى از شاگردان امام (علیه السلام )] نيز حاضر بودند؛ آنگاه بين امام و او اين گونه مناظره شروع شد:
    آيا قبول دارى كه اين زمين زير و رو و ظاهر و باطل دارد؟
    - آرى .
    آيا زيرزمين رفته اى ؟
    - نه .



    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  6. Top | #6

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض









    پس چه مى دانى كه در زمين چه خبر است ؟ چيزى از زمين نمى دانم ؛ ولى گمان مى كنم كه در زير زمين ؛ چيزى وجود ندارد.
    گمان و شك ؛ يكنوع درماندگى است ؛ آنجا كه نمى توانى به چيزى يقين پيدا كنى ؛
    آنگاه امام به او فرمود: آيا به آسمان بالا رفته اى ؟
    - نه .
    آيا مى دانى كه آسمان چه خبر است و چه چيزها وجود دارد؟ نه .
    عجبا! تو كه نه به مشرق رفته اى و نه به مغرب رفته اى ؛ نه به داخل زمين فرو رفته اى و نه به آسمان بالا رفته اى ؛ و نه بر صفحه آسمانها عبور كرده اى تا بدانى در آنجا چيست ؛ و با آنهمه جهل و ناآگاهى ؛ باز منكر مى باشى (تو كه از موجودات بالا و پائين و نظم و تدبير آنها كه حاكى از وجود خدا است ؛ ناآگاهى ؛ چرا منكر خدا مى باشى ؟) آيا شخص عاقل به چيزى كه ناآگاه است ؛ آن را انكار مى كند؟.
    - تاكنون هيچكس با من اين گونه ؛ سخن نگفته (و مرا اين چنين در تنگناى سخن قرار نداده است .
    بنابراين تو در اين راستا؛ شك دارى ؛ كه شايد چيزهائى در بالاى آسمان و درون زمين باشد يا نباشد؟ آرى شايد چنين باشد (به اين ترتيب ؛ منكر خدا از مرحله انكار؛ به مرحله شك و ترديد رسيد.
    كسى كه آگاهى ندارد؛ بر كسى كه آگاهى دارد؛ نمى تواند برهان و دليل بياورد.




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  7. Top | #7

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض








    از من بشنو و فراگير؛ ما هرگز درباره وجود خدا شك نداريم ؛ مگر تو خورشيد و ماه و شب و روز را نمى بينى كه در صفحه افق آشكار مى شوند و بناچار در مسير تعيين شده خود گردش كرده و سپس باز مى گردند؛ و آنها];ّّ در حركت در مسير خود؛ مجبور مى باشند ؛اكنون از تو مى پرسم : اگر خورشيد و ماه ؛ نيروى رفتن (و اختيار) دارند؛ پس چرا بر مى گردند؛ و اگر مجبور به حركت در مسير خود نيستند؛ پس چرا شب ؛ روز نمى شود؛ و به عكس ؛ روز شب نمى گردد؟
    به خدا سوگند؛ آنها در مسير و حركت خود مجبورند؛ و آن كسى كه آنها را مجبور كرده ؛ از آنها فرمانرواتر و استوارتر است ."
    - راست گفتى.
    بگو بدانم ؛ آنچه شما به آن معتقديد؛ و گمان مى كنيد دهر (روزگار) گرداننده موجودات است ؛ و مردم را مى برد؛ پس چرا دهر آنها را بر نمى گرداند؛ و اگر بر مى گرداند؛ چرا نمى برد؟ همه مجبور و ناگزيرند؛ چرا آسمان در بالا؛ و زمين در پائين قرار گرفته ؟ چرا آسمان بر زمين نمى افتد؟ و چرا زمين از بالاى طبقات خود فرو نمى آيد؛ و به آسمان نمى چسبد؛ و موجودات روى آن به هم نمى چسبند؟!.




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  8. Top | #8

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض








    وقتى كه گفتار و استدلال هاى محكم امام به اينجا رسيد؛ عبدالملك ؛ از مرحله شك نيز رد شد؛ و به مرحله ايمان رسيد) در حضور امام صادق (علیه السلام ) ايمان آورد و گواهى به يكتائى خدا و حقانيت اسلام دارد و آشكارا گفت : آن خدا است كه پروردگار و حكم فرماى زمين و آسمانها است ؛ و آنها را نگه داشته است .
    حمران ؛ يكى از شاگردان امام كه در آنجا حاضر بود؛ به امام صادق (علیه السلام ) رو كرد و گفت : فدايت گردم ؛ اگر منكران خدا به دست شما؛ ايمان آورده و مسلمان شدند؛ كافران نيز بدست پدرت پيامبر ـ صلی الله علیه واله ايمان آورند.
    عبدالملك تازه مسلمان به امام عرض كرد: مرا به عنوان شاگرد؛ بپذير!. امام صادق (علیه السلام) به هشام بن حكم (شاگرد برجسته اش) فرمود: عبدالملك را نزد خود ببر؛ و احكام اسلام را به او بياموز.
    هشام كه آموزگار زبردست ايمان ؛ براى مردم شام و مصر بود؛ عبدالملك را نزد خود طلبيد؛ و اصول عقائد و احكام اسلام را به او آموخت ؛ تا اينكه او داراى عقيده پاك و راستين گرديد؛ به گونه اى كه امام صادق (علیه السلام ) ايمان آن مؤمن (و شيوه تعليم هشام ) را پسنديد .




    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  9. Top | #9

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض








    مناظره ابن ابى العوجا با امام صادق (علیه السلام)



    ابن مقفع و ابن ابى العوجا؛ دو نفر از دانشمندان زبردست عصر امام صادق (علیه السلام) بودند؛ و خدا و دين را انكار مى كردند و به عنوان دهرى و منكر خدا؛ با مردم بحث و مناظره مى نمودند
    در يكى از سالها؛ امام صادق (علیه السلام ) در مكه بود؛ آنها نيز در مكه كنار كعبه بودند؛ ابن مقفع به ابن ابى العوجا رو كرد و گفت : اين مردم را مى بينى كه به طواف كعبه سرگرم هستند؛ هيچ يك از آنها را شايسته انسانيت نمى دانم ؛ جز آن شيخى كه در آنجا اشاره به مكان جلوس امام صادق (علیه السلام ) كرد نشسته است ؛ ولى غير از او؛ ديگران عده اى از اراذل و جهال و چهارپايان هستند.
    - چگونه تنها اين شيخ (امام صادق - علیه السلام -) را به عنوان انسان با كمال ياد مى كنى ؟.
    براى آنكه من با او ملاقات كرده ام ؛ وجود او را سرشار از علم و هوشمندى يافتم ؛ ولى ديگران را چنين نيافتم .
    - بنابراين لازم است ؛ نزد او بروم و با او مناظره كنم و سخن تو را در شأن او بيازمايم كه راست مى گويى يا نه ؟.
    به نظر من اين كار را نكن ؛ زيرا مى ترسم ؛ در برابر او درمانده شوى ؛ و او عقيده تو را فاسد كند.







    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










  10. Top | #10

    تاریخ عضویت
    May_2013
    عنوان کاربر
    همراز نور
    میانگین پست در روز
    0.56
    نوشته ها
    2,225
    صلوات و تشکر
    957
    مورد صلوات
    3,505 در 1,798 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    دریافت کتاب
    6
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض







    - نظر تو اين نيست ؛ بلكه مى ترسى من با او بحث كنم ؛ و با چيره شدن بر او نظر تو را در شأن و مقام او؛ سست كنم .
    اكنون كه چنين گمانى درباره من دارى ؛ برخيز و نزد او برو؛ ولى به تو سفارش مى كنم كه حواست جمع باشد؛ مبادا لغزش يابى و سرافكنده شوى مهار سخن را محكم نگهدار؛ كاملاً مراقب باش تا مهار را از دست ندهى و درمانده نشوى ...
    برخاست و نزد امام صادق (علیه السلام) رفت و پس از مناظره ؛ نزد دوستش ابن مقفع بازگشت و گفت : واى بر تواى ابن مقفع ! ما هذا ببشروان كان فى الدنيا روحانى يتجسد اذا شأ ظاهراً؛ و يتروح اذا شأ باطناً فهو هذا...
    : اين شخص بالاتر از بشر است ؛ اگر در دنيا روحى باشد و بخواهد در جسدى آشكار شود؛ و يا بخواهد پنهان گردد همين مرد است .
    او را چگونه يافتى ؟
    - نزد او نشستم ؛ هنگامى كه ديگران رفتند و من تنها با او ماندم ؛ آغاز سخن كرد و به من گفت : اگر حقيقت آن باشد كه اينها (مسلمانان طواف كننده ) مى گويند؛ چنانكه حق هم همين است ؛ در اين صورت اينها رستگارند و شما در هلاكت هستيد؛ و اگر حق با شما باشد كه چنين نيست ؛ آنگاه شما با آنها (مسلمانان ) برابر هستيد (در هر دو صورت ؛ مسلمانان ؛ زيان نكرده اند).





    دلخوش آن مستحب ام که جوابش واجب باشد.










صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 01:32 AM