انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: ما هفت برادر در خط مقدم .... عباس طاهری

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض ما هفت برادر در خط مقدم .... عباس طاهری







    نام: عباس طاهری
    نام پدر: ابوالقاسم
    تاریخ ومحل تولد: 1334- شهرستان خمین
    تاریخ و محل اعزام: 1359- خمین
    مدت حضور در جبهه: 8 سال
    درصد مجروحیت: 20 درصد شیمیایی
    محل سكونت: تهران
    خمینی هستند؛ اهل خمین - شهر امام و مرادشان -. زمانی كه دشمن بعثی جنگی نابرابر را به ایران اسلامی تحمیل كرد، مشت های این هفت برادر نیز همانند هزاران جوان غیور ایرانی، گره شد و خون غیرت در رگ هایشان جوشید و عزم رفتن به صف جهاد و شهادت كردند.
    از این میان «علی اكبر» بی قرار دیدار با معبود بی همتا بود و به آسمان پركشید و چشم برادران دیگر را - در حسرت سعادتی كه نصیبش شده بود- بارانی كرد.
    عباس امروز میهمان ماست. او كه زخمی روزهای پرواز است حالا نفس كشیدن برایش قدری دشوار شده ناگفته های بسیار و به یاد ماندنی دارد .....»
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  2. 2 کاربر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده.


  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    لطفا از خودتان بیشتر بگوید؟
    عباس طاهری متولد 1334 در شهرستان خمین هستم.
    ماسكم را زدم و با كمك نیروهای امداد مجروحین را به عقب منتقل كردیم . بمباران تا نیمه های شب ادامه داشت و این حملات به حدی بود كه دیگر ماسك هم چاره ساز نبود .

    ما هفت برادر بودیم ، زمانی كه جنگ شروع شد به جبهه رفتیم . دو برادر بزرگم در ارتشی بودند. علی اكبر بسیجی بود و در لشكر 27 محمد رسول الله آرپی جی می زد و سرانجام در عملیات والفجر1 به شهادت رسید. علی اكبر مفقود الاثر بود و پیكر مطهرش سال سه سال پس از جنگ پیدا شد. برادر كوچكم ابوالفضل معلم بسیجی بود و در جبهه حضور دائمی داشت. همگی ما تا پایان جنگ در جبهه بودیم.
    از فعالیت های دوران جنگ بگویید؟
    سال 53 دیپلم گرفتم و در سپاه عضو شدم . بعد از مدتی به منطقه پاوه اعزام و در گروه شناسایی منافقین فعالیت می كردم.سال 59 كه جنگ شروع شد به گردان علی ابن ابی طالب اعزام شدم، مسئول پشتیبانی نیروها بودم. بعد از مدتی به گردان روح الله منتقل شدم.
    مجروحیت شیمیایی تان چگونه رخ داد؟
    سال 63 به همراه لشكر علی ابن ابی طالب به جزیره مجنون اعزام شدیم. جزیره برای دشمن ارزش زیادی داشت، می خواست به هر نحوآنجا را تصرف كند. ما به همراه حسین خلیلیان كه مسئول تشكیلات پشتیبانی بود به منطقه می رفتیم كه در بین راه هواپیماهای دشمن آمدند تا پل شناور را بزنند.
    ابتدا فكر كردیم دشمن ماشین مهمات را هدف گرفته و سریع در رودخانه پریدیم.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  4. 2 کاربر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده.


  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    دشمن یك خمپاره به دریاچه انداخت و حاج حسین هر دو پایش را از دست داد. او را به بیمارستان منتقل كردیم ، به لطف خدا زنده ماند. بلافاصله به منطقه برگشتم. زمانی كه به جزیره رسیدم دشمن منطقه را بمباران شیمیایی كرده بود. ماسكم را زدم و با كمك نیروهای امداد مجروحین را به عقب منتقل كردیم . بمباران تا نیمه های شب ادامه داشت و این حملات به حدی بود كه دیگر ماسك هم چاره ساز نبود .
    چشمانم به شدت می سوخت، پوست بدنم قرمز شده بود انگار در كوره ای از آتش بودم چاره ای نبود باید در منطقه می ماندیم.
    نحوه درمان مجروحیتتان چگونه بود؟
    نیمه های شب از شدت درد و سوزش چشم دیگر نتوانستم طاقت بیاورم بلافاصله به بیمارستان بقایی اهواز منتقل شدم. در بیمارستان لباس هایمان را آتش زدند. سرفه های پی در پی امانم را بریده بود. چند ماه در بیمارستان بستری بودم بعد دوباره به منطقه برگشتم و در عملیات والفجر 8 شركت كردم و تا آخر جنگ در جبهه حضور داشتم.
    از خانواده تان بگویید؟
    چشمانم به شدت می سوخت، پوست بدنم قرمز شده بود انگار در كوره ای از آتش بودم چاره ای نبود باید در منطقه می ماندیم.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  6. 2 کاربر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده.


  7. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    در جبهه دوستی به نام حسین بزرگی داشتم كه با هم به جبهه رفته بودیم. سال 60 با خواهر او عصمت بزرگی ازدواج كردم همسرم معلم است ، ثمره این زندگی دو فرزند به نام های علی اكبر و محمد امین است كه هر دو دانشجو هستند.
    به عنوان یك جانباز شیمیایی چه انتظاری از مردم و مسئولین دارید؟
    متاسفانه مسئولین نسبت به این موضوع توجه كافی ندارند و همین باعث دوری جانبازان از جامعه شده است.

    باید تلاش شود تا راهكارهای مناسبی را برای جانبازان شیمیایی ارائه دهند. بی توجهی مسئولین باعث شده است كه جانبازان نسبت به آنها بی اعتماد شوند و این بی اعتمادی باعث دوری آنها از جامعه خواهد شد.
    از همه مهمتر اینكه باید واقعیت های جنگ را به نسل جوان بازگو كرد تا هشت سال دفاع مقدس به دست فراموشی سپرده نشود.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  8. 2 کاربر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 01:43 PM