انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17

موضوع: سیره عملی امام هادی (ع)

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض سیره عملی امام هادی (ع)




    سیره عملی امام هادی ـ علیه السلام ـ بیانگر ارزش ها و خلق و خوی ناب الهی است كه برای همه انسانها در هر عصری الگوی با ارزشی است كه اینك بنابر وسع این نوشتار، جهت آشنایی بیشتر، به بخشی از سیره عملی امام هادی ـ علیه السلام ـ اشاره می شود.
    روزی امام هادی ـ علیه السلام ـ برای انجام كاری از سامرا بیرون رفته بودند، عربی از ایشان جستجو می كرد، او را به مكان حضرت در خارج از شهر راهنمای كردند، پس ازآنكه شرفیاب شد عرض كرد: من از اعراب كوفه و از ارادتمندان خانواده شما هستم. قرض سنگین دارم كه كسی جز شما سراغ ندارم بدهی مرا ادا نماید. حضرت فرمودند: ناراحت نباش و دستور دادند بنشیند، آنگاه فرمود: من به تو یك راهنمایی می كنم مبادا مخالفت با گفته من كنی. به خط خودم اقرار می كنم كه تو مبلغی از من طلبكاری وقتی كه به شهر آمدیم به منزل من بیا و تقاضای كارسازی آن مبلغ را بنما هر چه مهلت خواستم تو درشتی كن و پول خود را بخواه و در آنچه گفتم كوتاهی نكن.
    چون حضرت به شهر تشریف بردند مرد عرب وارد مجلس ایشان شد در موقعی كه عده ای حضور داشتند در میان آنها بعضی از اطرافیان خلیفه نیز بودند.
    مرد عرب طلب خود را خواست هر چه حضرت از او تقاضای صبرو تمدید مدت كردند راضی نشد و با درشتی درخواست وجه را می كرد عاقبت ایشان از پرداخت فوری پوزش خواستند ولی او نپذیرفت.
    اطرافیان خلیفه جریان را به او رساندند. این مضیقه مالی و تنگدستی حضرت، خلیفه را به فكر انداخت و مبلغ سی هزار درهم برای حضرت فرستاد.
    آن بزرگوار عرب را خواستند و تمام پول را در اختیار او گذاشتند فرمودند قرض خود را بده و بقیه را صرف خانواده خویش كن.
    گفت: ای پسر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ به یك سوم از این مبلغ كار من درست می شد راستی چنین است «اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» خداوند می داند رسالتش را در چه كسانی قرار دهد.
    یك بار امام ـ علیه السلام ـ به مجلس متوكل وارد شد ونزدیك او نشست. متوكل در عمامه آن حضرت دقت كرده دید قماش و پارچه آن بسیار نفیس است. از روی اعتراض گفت این عمامه را چند خریده ای؟ فرمود: كسی كه برای من آورده پانصد درهم نقره خرید است. متوكل گفت: اسراف كرده ای كه عمامه ای به پانصد درهم نقره بر سر بسته ای.
    امام ـ علیه السلام ـ فرمود: شنیده ام در همین روزها كنیز زیبایی به هزار دینار زر سرخ خریداری كرده ای؟!
    متوكل جواب داد: صحیح است. فرمود: من به پانصد درهم عمامه ای گرفته ام برای شریفترین عضو بدنم، تو به هزار دینار زر سرخ كنیزی خریده ای برای پست ترین اعضایت انصاف بده اسراف كدامست؟!
    متوكل بسیار خجل و شرمنده گردیده گفت: انصاف آن است كه ما را در اعتراض نسبت به بنی هاشم صرفه ای نیست.[1]


  2. Top | #11

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    یونس نقاش در سامراء همسایه امام هادی ـ علیه السلام ـ بود و پیوسته به حضور امام ـ علیه السلام ـ می شد و به آن حضرت خدمت می كرد. یك بار در حالی كه می لرزید به خدمت امام‌ آمد و عرض كرد: مولای من وصیت می كنم با خانواده ام به نیكی رفتار نمایید
    .
    امام ـ علیه السلام ـ چه شده است؟
    عرض كرد: آماده مرگ شده ام! امام با تبسم فرمود: چرا؟
    عرض كرد: موسی بن بغا از سرداران و درباریان قدرتمند عباسی نگینی به من داد تا بر آن نقشی برآورم و آن نگین از خوبی به قیمت در نمی آید، وقتی خواستم نقش كنم نگین شكست و دو قسمت شد، فردا روز وعده است كه نگین را به او تسلیم نمایم، موسی بن بغا یا مرا هزار تازیانه می زند یا می كشد
    .
    امام ـ علیه السلام ـ فرمود: به منزل برو تا فردا چیزی جز خیر و خوبی پیش نمی آید.
    فردای آن روز اول وقت، یونس در حالی كه لرزه اندام او را فراگرفته بود خدمت امام آمد و عرض كرد فرستاده موسی بن بغا آمده انگشتر را می خواهد.
    فرمود: نزد او برو چیزی جز خیر و خوبی نخواهی دید.
    عرض كرد: مولای من، به او چه بگویم. امام ـ علیه السلام ـ با تبسم فرمود: نزد او برو و آنچه به تو خبر می دهد بشنو، چیزی جز خیر نخواهی دید
    .
    یونس رفت و خندان بازگشت و عرض كرد: مولای من، چون نزد او رفتم گفت: دختران كوچك من برای این نگین با هم دعوا كردند، آیا ممكن است آن را دو نیم كنی تا دونگین شود، و ترا (به پاداش این كار) بی نیاز سازم؟
    امام ـ علیه السلام ـ خدا را ستایش كرد و به یونس فرمود: به او چه گفتی؟
    عرض كرد: گفتم مهلت بده فكر كنم چطور این كار را انجام دهم.
    فرمود: خوب جواب گفتی.[11]

  3. Top | #12

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    یك بار امام ـ علیه السلام ـ را در یك مجلس ولیمه و میهمانی دعوت كردند همینكه آن بزرگوار وارد مجلس شد همه به احترام امام ساكت شده و مؤدب نشستند، ولی در این میان جوانی به امام احترام نگذاشت و در محضر آن حضرت شروع كرد به مسخره كردن و خنده های بیجا نمودن!

    امام هادی ـ علیه السلام ـ فرمود: چه شده كه خنده تمام وجود ترا احاطه كرده و از یاد خدا غافل شده ای، بدان كه تا سه روز دیگر جزء اهل قبور خواهی شد و همان شد كه امام فرموده بود.[12]

  4. Top | #13

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    ابو هاشم جعفری نقل می كند كه من در فشار اقتصادی شدیدی قرار گرفتم، به محضر امام هادی ـ علیه السلام ـ شرفیاب شدم، به من اجازه فرمود كه بنشینم و بعد فرمود: ای اباهاشم می خواهی شكر كدام نعمت الهی را به جا آوری؟ گفت: متحیر ماندم كه در پاسخ امام چه بگویم
    .
    امام ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند تبارك و تعالی به تو روزی ایمان عنایت فرموده، بدنت را به آتش جهنم حرام كرده، به تو برای انجام طاعات عافیت و سلامتی داده. تو را روزی قناعت داده تا به ابتذال كشیده نشوی. بعد آن بزرگوار فرمود: ابتدا من شروع به صحبت كردم زیرا گمان بردم كه می خواهی لب به شكایت بگشایی ودستور دادم كه صد دینار برایت بیاورند و تو آن را قبول كن.[13]

  5. Top | #14

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    زرافه نگهبان مخصوص متوكل می گوید: متوكل مردی اهل لهو و لعب و بازیهای مختلف بود، به همین علت یك مرد هندی كه در شعبده بازی احاطه خاصی داشت به كاخ خود آورده بود تا سرگرم باشد.
    یك روز تصمیم گرفت كه امام هادی ـ علیه السلام ـ را توسط مرد شعبده باز مسخره و اهانت نماید. به او گفت اگر باعث خجلت و اذیت امام ـ علیه السلام ـ شوی هزار دینار ناب به تو خواهم داد.
    مرد هندی قبول كرد و دستور داد چند مرغ بریان طبخ كنند و روی ظروف غذا بگذارند و خود در كنار سفره نشست، آنگاه امام ـ علیه السلام ـ را دعوت كردند كه به سر سفره غذا حاضر شوند
    .
    در همان مكان پارچه ای به دیوار آویزان بود كه نقش یك شیر بر آن بود. شعبده باز درست در كنار آن نقش نشسته بود. حاضرین مشغول غذا خوردن شدند. امام ـ علیه السلام ـ دست مبارك را دراز كردند كه از مرغ استفاده كنند شعبده باز آن را به پرواز در آورد و باز به محل دیگر سفره دست دراز كردند بار دیگر شعبده باز مرغ را به پرواز در آورد و تمامی اهل مجلس خندیدند
    .
    ناگهان امام هادی ـ علیه السلام ـ دست را بر صورت شیر بر پشت سر شعبده باز زد و فرمود: او را بگیر. شیر تجسم یافت و بر او حمله كرد و مقابل چشم همه او را بلعید و به جای خود برگشت و به صورت اول در آمد.
    حاضرین متحیر و وحشت زده شدند امام ـ علیه السلام ـ از جا برخاست. متوكل گفت: از تو می خواهم از مجلس بیرون نروی مگر آنكه شعبده باز را برگردانی
    .
    «فَقالَ وَاللهِ لاتَری بَعْدَها اُتُسَلِّطَ اَعْداءَ اللهِ عَلی اَوْلِیاء اللهِ»
    امام ـ علیه السلام ـ فرمود: به خدا سوگند دیگر او را نخواهی یافت آیا دشمنان خدا را بر اولیاء خدا مسلط می كنی؟!
    سپس از مجلس خارج شدند و دیگر كسی مرد شعبده باز را ندید.[14]


  6. Top | #15

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    و همان راوی نقل می كند: كه در روز عید متوكل برنامه سلام داشت تصمیم گرفت كه از برابر امام هادی ـ علیه السلام ـ عبور كند. وزیرش به او گفت: این كار برای شما سبك است، مردم حرفها و قضاوتها خواهند كرد. متوكل گفت: من ناچارم كه این كار را بكنم. وزیر گفت: پس اگر جدی هستید با سرداران سپاه و أشراف دربار بروید كه كسی نفهمد شما برای دیدار امام هادی ـ علیه السلام ـ می روید فكر كنند همینطور عبورتان از برابر ایشان افتاده است
    .
    روای می گوید: وقتی با حضرت روبرو شدند من خود را به آن بزرگوار رساندم و عرض كردم كه متوكل قصد احترام به شما را داشته است. امام ـ علیه السلام ـ فرمود: ساكت باش هیهات او سه روز دیگر بیشتر زنده نخواهد بود. راوی می گوید: پس از شنیدن این پیشگویی حضرت، به سراغ معلمی شیعی مدهب رفتم كه با او رفت و آمد داشتم و زیاد با او مزاح می كردم كه تو رافضی هستی. بعد از نماز عشا او را خواستم و گفتم: من امروز مطلبی را از امام تو شنیدم. گفت: چه شنیدی؟

    جریان را برایش شرح دادم. گفت: به تو بگویم و نصیحت مرا قبول كن. گفتم بگو هر چه می خواهی. گفت: اگر امام هادی ـ علیه السلام ـ آن طور كه تو نقل كردی فرموده باشد فوراً برو و مال و اموالت را جمع كن كه متوكل بعد از سه روز یا می میرد و یا او را می كشند. راوی ادامه می دهد كه من از حرف مرد شیعه عصبانی شدم و او را سرزنش كردم ولی وقتی به خانه آمدم و با خود خلوت كردم پیش خود گفتم دور از عقل نیست كه جانب احتیاط را بگیرم و مال و اموالم را جمع كنم. بی درنگ به كاخ متوكل رفتم و هر چه داشتم جمع كردم
    .
    درست در شب چهارم متوكل كشته شد و من جان و مالم به سلامت ماند و من مذهب شیعه را انتخاب كردم و خود را موظف به خدمتگزاری امام ـ علیه السلام ـ نمودم از آن گرامی خواستم كه در حقم دعا كند تا حق ولایت را نسبت به آن خانواده ادا كنم.
    - خیران اسباطی می گوید: وارد مدینه شدم و به محضر امام علی النقی ـ علیه السلام ـ شرفیاب شدم. امام ـ علیه السلام ـ از من پرسید كه واثق مدینه حالش چگونه بود. عرض كردم در عافیت و سلامتی بود
    .
    فرمود: جعفر چه كرد؟گفتم به بدترین حال در زندان محبوس بود.
    فرمود: همانا او خلیفه خواهد شد.
    فرمود: ابن زیارت چه می كرد؟ گفت فرمان او مطاع بود و امر و اجرا می شد. فرمود: ریاست او برایش نكبت می آورد و بعد مقداری ساكت شد و فرمود: چاره ای نیست جز مقدرات و احكام پروردگار، ای خیران بدان كه واثق مرد و جعفر متوكل به جای اونشست و ابن زیاد كشته گشت، عرض كردم این حوادث كی واقع شد؟


    فرمود: پس از بیرون آمدن تو در فاصله شش روز اتفاق افتاد.[15]

  7. Top | #16

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    حضرت امام هادي عليه السلام مي فرمايند:

    ما اهل بيت در هنگام خوابيدن اعمال را پيوسته انجام مى‏دهيم:
    1.طهارت (احتمالا منظور وضو يا غسل است)
    2. گذاشتن دست راست زير سر،
    3. سى و سه بار تسبيح خدا (سبحان الله)
    4. سى و سه بار حمد (الحمد لله)
    5. سى و چهار بار تكبير گفتن (الله اكبر)
    6. رو به سوى قبله مى‏خوابيم،(سمت راست به قبله)
    7. خواندن فاتحة الكتاب
    8. خواندن آية الكرسى
    9. و آيه شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تا آخرش را قرائت مى‏كنيم. (آل عمران آيه 18)هر كس اين كارها را انجام دهد، حظّ و بهره آن شب را برگرفته است.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  8. Top | #17

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    برخورد قاطع با متجاوزان
    در ميان افراد جامعه، عده اي هستند که به دليل فراموشي خدا و قيامت، هنجارهاي جامعه را برنميتابند؛ به گونهاي که تذکر و موعظه در اين گونه افراد تأثيري ندارد. امام هادي (ع) دربارهي اين افراد ميفرمايد:
    «الحکمة لا تنجع في الطباع الفاسده؛[1] .
    حکمت، اثري در دلها و قلبهاي فاسد نميگذارد».
    تنها راه مبارزه با اين گونه افراد، برخورد قاطع است.

    پی نوشته ها :
    [1] چهل داستان و چهل حديث از امام هادي (ع)، عبدالله صالحي، نشر مهدي يار، چ 1، 1381، ص129، به نقل از اعلام الدين، ص 311.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سیاست و حکومت در سیره امام سجاد(علیه السلام)
    توسط گل مريم در انجمن امام سجاد، زین العابدین علیه السلام
    پاسخ: 18
    آخرين نوشته: 2013_11_16, 07:56 PM
  2. پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 2013_10_12, 11:48 PM
  3. اخلاق در سیره شهدا
    توسط مهدی در انجمن کلیات اخلاق
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 2013_09_27, 07:20 PM
  4. زندگی نامه ی سید آزادگان ، حاج آقا ابو ترابی
    توسط ملکوت در انجمن زندگی نامه اسرا
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 2013_09_05, 01:16 PM
  5. سید شهیدان اهل قلم
    توسط ملکوت در انجمن زندگینامه شهدا
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 2013_09_04, 08:54 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 05:17 PM