دلنوشته های مهدوی

[سیدِغریب]

خو گرفته با دلم دیگر غروب ِ جمعه ها

آتشم در زیر ِ خاکستر غروب ِ جمعه ها

از غم ِ هجران ِ تو ای یار ِ غایب از نظر

همچو خاکستر شوم آخر غروب ِ جمعه ها




اللهم عجل لولیک الفرج

[گل مريم]

در راه مانده ایم همه، راهمان بده

بی تو چقدر جمعه؟ حبیبا امان بده

هرچند از گناه سیاهم ولی بیا

یک جلوه از ظهور خودت را نشان بده


اللهم عجل لولیک الفرج

کاش منبع هم ذکر میشد...

منبع: وبلاگ دلنوشته های مهدوی

[سیدِغریب]

[مهاجر]

اشکم جاری
دلم تنگ
نگاهم ملتمسانه
و دستم خالی خالی...
اقااجازه هست که میهمانتان شوم؟
سرگردانم ...غریب و بی کس...

اللهم عجل لولیک الفرج

" شیهد علم الهدی"

[مهاجر]

به نام خدای مهدی

اماما!سرورا!یا مولا!نمی دانم از چه بگویم...

از چه بگویم وقتی که سایه ابر رحمتت همیشه بر زندگیم مستدام است و با بارش های مکررش قصد طراوت دهی به قلب غبارگرفته و خشکیده ام را دارد اما من بی خرد چتری به دست گرفته و در خیال خام خود می اندشم که از شدت بارانی سهمناک در امان مانده ام...

مهدی جان!این را به خوبی می دانم که در تمامی لحظات قنوتت در کنار دعا به بندگان صالح خدا حقیر سرتاپا گناه را نیز فراموش نکرده ای ولی این را خوب و دقیق نمی دانم که چند بار من عاصی خون به دلت کرده ام...

اگر چه وظیفه ی من نیاز است و تو جز دستگیری در حق من کاری نکرده ای،اگر گاهی وظیفه ام را فراموش کردم دربیابان های کبر و غرور و با سراب های ریا روبه رو شدم مرا حتی لحظه ای به حال خود وامگذار.

راستی چندی پیش در کتابی خواندم عده ای در بیبان گرفتار شده بودند و پس از توسل به تو ذکر"یافارس الحجاز..."را گفته بودند و به وسیله ای نجاتشان داده بودی رحمی به حال من بنده ی بد خدای خوب بکن و دستم را بگیر...

دست های تو آرامش بخش ترین دست های عالم است ...دستم را بگیر و از چاه عمیق گناه بیرون آور ...بیرون آور تا دوباره تجربه کنم لذت مناجات با خدا را ... تادر چشمه ی جوشان رحمتت جانی صفا دهم و نماز عشقی بخوانم...تا به قول سعدی شیرین سخن کمی تجربه کنم طیران آدمیت را...

طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
به درآی تا ببینی طیران آدمیت

راستی آقا اگر می شود به حق خوبان روزگار رزق ما کن یک نماز عشق به امامت خود...

یا مهدی ادرکنی!

[شهاب ثاقب]

مهاجر

به نام خدای مهدی

اماما!سرورا!یا مولا!نمی دانم از چه بگویم...

از چه بگویم وقتی که سایه ابر رحمتت همیشه بر زندگیم مستدام است و با بارش های مکررش قصد طراوت دهی به قلب غبارگرفته و خشکیده ام را دارد اما من بی خرد چتری به دست گرفته و در خیال خام خود می اندشم که از شدت بارانی سهمناک در امان مانده ام...

طیب الله
قلمتان همیشه مهدوی باد و
عاشقی با خدا و اهل ^{بیت علیهم السلام}
نصیبتان جانا

[سجادی]

بسم الله الرحمن الرحیم

در حیرتم از جنایات داعش این حرامزادگان پست تر از حیوان ...

[فاطمه]

حالا بیا که آمدنت آرزوی ماست

بغض هزار جمعه میان گلوی ماست




شرمنده ایم اینهمه یادت نبوده ایم

عکست غروب جمعه فقط روبه روی ماست




ما فکر می کنیم که او گم شده ولی

هر لحظه لحظه اوست که در جستجوی ماست




ماهِ مُحَرَمی که می آید کنار تو

مُحرم شدن به کرب وبلا آرزوی ماست




ما گریه می کنیم که پاکیزه تر شویم

اشک است در نماز که آب وضوی ماست




یا صاحب الزمان به خدا ذکر ما تویی

وقتی که "یاحسین" همه يِ های و هوی ماست




هر شب کنار روضه ي تو مست می شویم

آب دو دیده يِ تو شراب سبوی ماست




ما سینه می زنیم که دل را تکان دهیم

نام تو در حسینیه ها گفتگوی ماست




سینه زدن برای علمدار واجب است

این دست و سینه روز جزا آبروی ماست




گفتی که زود میرسم آقا به سر زنان

هر جا به پا، عزای دو دست عموی ماست




"آقا دعای ما که به جایی نمی رسد"

زینب میان ندبه يِ ما روضه گوی ماست

[گل مريم]

امسال روز تاسوعا جمعه است خیلی زیباست روز امام زمانه

این شعرم تقدیم به امام زمان :
شد جمعه و روز نهم و یار نیامد
از غصه دلم خون شد دلدار نیامد
یاد نهم ماه محرم بنویسید
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

[گل مريم]

شیخ رجبعلی خیاط :

در نیمه شبی سرد زمستانی در حالی که برف بشدت میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است!

باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده!

جلو رفتم دیدم او یک جوان است!
او را تکانی دادم!

بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی!

گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستی!
برف، برف!
روی سرت برف نشسته!

ظاهرا مدت هاست که اینجایی!
مریض می شوی!
خدای ناکرده می میری!
اینجا چه میکنی ؟

جوان که گویی سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره ای به روبرو کرد!

دیدم او زل زده به پنجره خانه ای!
فهمیدم عاشق شده!

نشستم و با تمام وجود گریستم!
جوان تعجب کرد!
کنارم نشست!
گفت تو را چه شده ای پیرمرد!
آیا تو هم عاشق شدی؟!

گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم! [عاشق مهدی فاطمه] ولی اکنون که تو را دیدم [چگونه برای رسیدن به عشقت از خودبی خود شدی] فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایی بیش نبوده!

مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد!!!


یا صاحب الزمان شرمنده ایم آقا...اللهم عجل لوليک الفرج...

[سحر]

گل نرگس بخدا یک دل پر غم داری؛
بیشتر از ما ، تو خودت شوق محرم داری؛
کربلا ، مکه ، نجف ، کوی منا یا عرفات؛
آه.... امسال کجا خیمه ی ماتم داری؛
بخدا من به تو و گریه ی تو حساسم؛
نوکرم ، عبد توام، گرچه نمک نشناسم؛
خیمه ای سبز به پا کردی و تنها تنها؛
می کنی گریه و ای کاش کنی یاد از ما.

اللهم عجل لولیک الفرج