انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 1 از 22 12311 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 219

موضوع: داستان های بحارالانوار

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    جدید داستان های بحارالانوار





    داستان های بحارالانوار
    جلد 1 تا 8
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان های بحارالانوار
    جلد 1


    1_گريه پيامبر صلي الله عليه و آله!

    رسول خدا صلي الله عليه و آله شبي در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكي مشغول دعا و گريه زاري شد.
    امّ سلمه كه جاي رسول خدا صلي الله عليه و آله را در رختخوابش خالي ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد. متوجه شد رسول اكرم صلي الله عليه و آله در گوشه خانه، جاي تاريكي ايستاده و دست به سوي آسمان بلند كرده اند. در حال گريه مي فرمود:
    _خدايا! آن نعمت هايي كه به من مرحمت نموده اي از من نگير!
    مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان!
    _خدايا! مرا به سوي آن بديها و مكروه هايي كه از آنها نجاتم داده اي برنگردان!
    _خدايا! مرا هيچ وقت و هيچ آني به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چيز و از هر گونه آفتي نگهدار!
    در اين هنگام، امّ سلمه در حالي كه به شدت مي گريست به جاي خود برگشت.
    پيامبر صلي الله عليه و آله كه صداي گريه ايشان را شنيدند به طرف وي رفتند و علت گريه را جويا شدند.
    امّ سلمه گفت:
    _يا رسول الله! گريه شما مرا گريان نموده است، چرا مي گرييد؟ وقتي شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داريد، اين گونه از خدا مي ترسيد و از خدا مي خواهيد لحظه اي حتي به اندازه يك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واي بر احوال ما!
    رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند:
    _چگونه نترسم و چطور گريه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالي كه حضرت يونس عليه السلام را خداوند لحظه اي به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمي بايست!
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    2_رعايت حجاب در نزد نابينا!

    امّ سلمه نقل مي كند:
    در محضر پيامبر صلي الله عليه و آله بودم. يكي از همسرانش به نام ميمونه نيز آنجا بود. در اين هنگام، ابن امّ مكتوم كه نابينا بود به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد. پيامبر صلي الله عليه و آله به من و ميمونه فرمود:
    _حجاب خود را در برابر ابن مكتوم رعايت كنيد!
    پرسيدم:
    _اي رسول خدا! آيا او نابينا نيست؟ بنابراين حجاب ما چه معني دارد؟
    پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
    _آيا شما نابينا هستيد؟ آيا شما او را نمي بينيد؟
    زنان نيز بايد چشمانشان را از نامحرم ببندند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    3_بد خلقي فشار قبر مي آورد!

    به رسول خدا صلي الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده. پيغمبر صلي الله عليه و آله با اصحابشان از جاي برخاسته، حركت كردند. با دستور حضرت در حالي كه خود نظارت مي فرمودند سعد را غسل دادند.
    پس از انجام مراسم غسل و كفن، او را در تابوت گذاشته و براي دفن حركت دادند.
    در تشييع جنازه او، پيغمبر صلي الله عليه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مي كرد. گاهي طرف چپ و گاهي طرف راست تابوت را مي گرفت، تا نزديكي قبر سعد رسيدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند! سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللي ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:
    _من مي دانم اين قبر به زودي كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كاري كه بنده اش انجام مي دهد محكم باشد.
    در اين هنگام، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت:
    _سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
    رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
    _مادر سعد! ساكت باش! با اين جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن! اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از اين امر آزرده مي باشد.
    آن گاه از قبرستان برگشتند.
    مردم كه همراه پيغمبر صلي الله عليه و آله بودند، عرض كردند:
    يا رسول الله! كارهايي كه براي سعد انجام داديد نسبت به هيچ كس ديگري تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاي برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد.
    رسول خدا فرمود:
    ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروي كردم.
    عرض كردند:
    گاهي طرف راست و گاهي طرف چپ تابوت را مي گرفتيد!
    حضرت فرمود:
    چون دستم در دست جبرئيل بود، هر طرف را او مي گرفت من هم مي گرفتم!
    عرض كردند:
    _يا رسول الله صلي الله عليه و آله بر جنازه سعد نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با دست خود درست كرديد، باز مي فرماييد سعد را فشار قبر گرفت؟
    حضرت فرمود:
    _آري، سعد در خانه بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همين است!
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  5. Top | #5

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    4_دوازده درهم با بركت

    شخصي محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد ديد لباس كهنه به تن دارد. دوازده درهم به حضرت تقديم نمود و عرض كرد:
    يا رسول الله! با اين پول لباسي براي خود بخريد. رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: پول را بگير و پيراهني برايم بخر! علي عليه السلام مي فرمايد:
    _من پول را گرفته به بازار رفتم پيراهني به دوازده درهم خريدم و محضر پيامبر برگشتم، رسول خدا صلي الله عليه و آله پيراهن را كه ديد فرمود:
    اين پيراهن را چندان دوست ندارم پيراهن ارزانتر از اين مي خواهم، آيا فروشنده حاضر است پس بگيرد؟
    علي مي فرمايد:
    من پيراهن را برداشته به نزد فروشنده رفتم و خواسته رسول خدا صلي الله عليه و آله را به ايشان رساندم، فروشنده پذيرفت.
    پول را گرفتم و نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمدم، سپس همراه با رسول خدا به طرف بازار راه افتاديم تا پيراهني بخريم.
    در بين راه، چشم حضرت به كنيزكي افتاد كه گريه مي كرد.
    پيامبر صلي الله عليه و آله نزديك رفت و از كنيزك پرسيد:
    _چرا گريه مي كني؟
    كنيز جواب داد:
    _اهل خانه به من چهار درهم دادند كه متاعي از بازار برايشان بخرم. نمي دانم چطور شد پول ها را گم كردم. اكنون جرات نمي كنم به خانه برگردم.
    رسول اكرم صلي الله عليه و آله چهار درهم از آن دوازده درهم را به كنيزك داد و فرمود:
    هر چه مي خواستي اكنون بخر و به خانه برگرد.
    خدا را شكر كرد و خود به طرف بازار رفت و جامه اي به چهار درهم خريد و پوشيد.
    در برگشت بر سر راه برهنه اي را ديد، جامه را از تن بيرون آورد و به او داد و خود دوباره به بازار رفت و پيراهني به چهار درهم باقيمانده خريد و پوشيد سپس به طرف خانه به راه افتاد.
    در بين راه، باز همان كنيزك را ديد كه حيران و اندوهناك نشسته است. فرمود:
    چرا به خانه ات نرفتي؟
    _يا رسول الله! دير كرده ام، مي ترسم مرا بزنند.
    رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:
    _بيا با هم برويم. خانه تان را به من نشان بده، من وساطت مي كنم كه از تقصيراتت بگذرند.
    رسول اكرم صلي الله عليه و آله به اتفاق كنيزك راه افتاد. همين كه به جلوي در خانه رسيدند كنيزك گفت:
    _همين خانه است.
    رسول اكرم صلي الله عليه و آله از پشت در با صداي بلند گفت:
    _اي اهل خانه سلام عليكم!
    جوابي شنيده نشد. بار دوم سلام كرد. جوابي نيامد. سومين بار سلام كرد، جواب دادند:
    _السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته!
    پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
    _چرا اول جواب نداديد؟ آيا صداي مرا نمي شنيديد؟
    اهل خانه گفتند:
    _چرا! از همان اول شنيديم و تشخيص داديم كه شماييد.
    پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
    _پس علت تأخير چه بود؟
    گفتند:
    _دوست داشتيم سلام شما را مكرر بشنويم!
    پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
    _اين كنيزك شما دير كرده، من اينجا آمدم تا از شما خواهش كنم او را مؤاخذه نكنيد.
    گفتند:
    _يا رسول الله! به خاطر مقدم گرامي شما اين كنيزك از همين ساعت آزاد است.
    سپس پيامبر صلي الله عليه و آله با خود گفت: خدا را شكر! چه دوازده درهم با بركتي بود، دو برهنه را پوشانيد و يك برده را آزاد كرد!
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  6. Top | #6

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    5_سفارش هايي از پيامبر صلي الله عليه و آله

    شخصي محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شد و از ايشان درخواست نمود تا به او توصيه اي بنمايند.
    حضرت اين گونه توصيه فرمودند:
    _من به تو سفارش مي كنم براي خدا شريك قرار ندهي، اگر چه در آتش بسوزي و شكنجه ببيني!
    _پدر و مادرت را نيز اذيت مكن و به آنان نيكي كن، زنده باشند يا مرده. اگر دستور دهند كه از خانواده و زندگيت دست برداري چنين كن! و اين نشانه ايمان است.
    _آنچه كه اضافه داري در اختيار برادر ديني ات بگذار!
    _در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش!
    _به مردم اهانت مكن و باران رحمتت را بر آنان ببار!
    _هر كدام از مسلمانان را ديدار كردي سلام برسان!
    _مردم را به سوي اسلام دعوت كن!
    _بدان كه هر كارگشايي تو ثواب بنده آزاد كردن را دارد، بنده اي كه از فرزندان يعقوب است.
    _بدان كه شراب و تمام مست كننده ها حرام اند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  7. Top | #7

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    6_گريه براي يتيمان

    در جنگ احد بسياري از رزمندگان اسلام، از جمله، حضرت حمزه عليه السلام به شهادت رسيدند. به طوري كه شايع شد كه شخص پيامبر صلي الله عليه و آله نيز شهيد شده اند.
    زن هاي مدينه به سوي احد حركت كردند. فاطمه، دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز در ميان آنان بود. پس از آنكه دريافتند پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله سالم است به مدينه بازگشتند. رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز با كمي فاصله به طرف مدينه حركت نمود. زنان بار ديگر گريه كنان به استقبال شتافتند. در اين وقت زينب دختر جحش محضر پيامبر گرامي رسيد. پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود:
    _صبور و پايدار باش!
    گفت:
    _براي چه؟
    فرمود:
    _در مورد شهادت برادرت عبدالله.
    گفت:
    _شهادت براي او گوارا و مبارك باد!
    فرمود:
    _صبر كن!
    گفت:
    _براي چه؟
    فرمود:
    _درباره شهادت دايي ات حمزه عليه السلام.
    گفت:
    _همه از آن خداييم و به سوي او باز مي گرديم، مقام شهادت براي او مبارك باد!
    پس از چند لحظه، دوباره پيامبر صلي الله عليه و آله رو به زينب كرد و اظهار فرمود:
    _صبور باش!
    گفت:
    _ديگر براي چه؟
    فرمود:
    _به خاطر شهادت شوهرت مصعب بن عمير.
    زينب تا اين جمله را شنيد با صداي بلند گريه كرد و به طور جانگدازي ناله سر داد. او در پاسخ كساني كه مي گفتند:
    _چرا براي شوهرت چنين گريه مي كني؟
    پاسخ داد:
    _گريه ام براي شوهرم نيست، چرا كه او به فيض شهادت در ركاب پيامبر صلي الله عليه و آله رسيده، بلكه گريه ام براي يتيمان اوست، كه اگر سراغ پدر را بگيرند، چه جوابي به آنان بدهم؟
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  8. Top | #8

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    7_علي عليه السلام از عدالت مي گويد

    يكي از خصوصيات حضرت علي عليه السلام اين بود كه بيت المال را به طور مساوي ميان مردم تقسيم مي كرد و بين مسلمانان تبعيض قايل نمي شد؛ اين امر باعث شده بود، برخي از طرفداران تبعيض و انحصار طلب ها به معاويه بپيوندند.
    عده اي از دوستان علي عليه السلام به حضور حضرت رسيدند و گفتند:
    _چنانچه افراد سيّاس و انحصار طلبها را با پول راضي كني، براي پيشرفت امور شايسته تر است. امام علي عليه السلام از اين پيشنهاد خشمگين شد و فرمود:
    _آيا نظرتان اين است به كساني كه تحت حكومت من هستند ظلم كنم و حق آنان را به ديگران بدهم و با تضييع حقوق آنان ياراني دور خود جمع نمايم؟ به خدا سوگند! تا دنيا وجود دارد و تا آفتاب مي تابد و ستارگان در آسمان مي درخشند، اين كار را نخواهم كرد. اگر مال، از آن خودم بود آن را به طور مساوي تقسيم مي كردم، چه رسد به اينكه مال، مال خداست.
    سپس فرمود:
    _اي مردم! كسي كه كار نيك را در جاي نادرست انجام داد، چند روزي نزد افراد نااهل و تاريك دل مورد ستايش قرار مي گيرد و در دل ايشان محبت و دوستي مي آفريند؛ ولي اگر روزي حادثه بدي براي وي پيش بيايد و به ياريشان نيازمند شود، آنان بدترين و سرزنش كننده ترين دوستان خواهند شد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  9. Top | #9

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    8_جوان قانون شكن

    روزي عليه السلام در شدت گرما بيرون از منزل بود سعد پسر قيس حضرت را ديد و پرسيد:
    _يا امير المؤمنين! در اين گرماي شديد چرا از خانه بيرون آمديد؟ فرمود:
    _براي اينكه ستمديده اي را ياري كنم، يا سوخته دلي را پناه دهم. در اين ميان زني در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام عليه السلام ايستاد و گفت:
    _يا امير المؤمنين شوهرم به من ستم مي كند و قسم ياد كرده است مرا بزند. حضرت با شنيدن اين سخن سر فرو افكند و لحظه اي فكر كرد سپس سر برداشت و فرمود:
    نه به خدا قسم! بدون تأخير بايد حق مظلوم گرفته شود!
    اين سخن را گفت و پرسيد:
    _منزلت كجاست؟
    زن منزلش را نشان داد.
    حضرت همراه زن حركت كرد تا در خانه او رسيد.
    علي عليه السلام در جلوي درب خانه ايستاد و با صداي بلند سلام كرد. جواني با پيراهن رنگين از خانه بيرون آمد حضرت به وي فرمود:
    از خدا بترس! تو همسرت را ترسانيده اي و او را از منزلت بيرون كرده اي.
    جوان در كمال خشم و بي ادبانه گفت:
    كار همسر من به شما چه ارتباطي دارد.
    (والله لاحرقنها بالنار لكلامك.)
    بخدا سوگند بخاطر اين سخن شما او را آتش خواهم زد!
    علي عليه السلام از حرف هاي جوان بي ادب و قانون شكن سخت بر آشفت! شمشير از غلاف كشيد و فرمود:
    من تو را امر به معروف و نهي از منكر مي كنم، فرمان الهي را ابلاغ مي كنم، حال تو بمن تمرد كرده از فرمان الهي سر پيچي مي كني؟ توبه كن والا تو را مي كشم.
    در اين فاصله كه بين حضرت و آن جوان سخن رد و بدل مي شد، افرادي كه از آنجا عبور مي كردند محضر امام (ع) رسيدند و به عنوان امير المؤمنين سلام مي كردند و از ايشان خواستار عفو جوان بودند.
    جوان كه حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسري مي كند، به خود آمد و با كمال شرمندگي سر را به طرف دست علي (ع) فرود آورد و گفت:
    يا امير المؤمنين از خطاي من درگذر، از فرمانت اطاعت مي كنم و حداكثر تواضع را درباره همسرم رعايت خواهم نمود. حضرت شمشير را در نيام فرو برد و از تقصيرات جوان گذشت و امر كرد داخل منزل خود شود و به زن نيز توصيه كرد كه با همسرت طوري رفتار كن كه چنين رفتار خشن پيش نيايد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  10. Top | #10

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.79
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستانهای بحارالانوار
    جلد 1


    9_علي عليه السلام و بيت المال

    زاذان نقل مي كند:
    من با قنبر غلام امام علي عليه السلام محضر امير المؤمنين وارد شديم قنبر گفت:
    يا امير المؤمنين چيزي براي شما ذخيره كرده ام! حضرت فرمود:
    _آن چيست؟
    عرض كرد: تعدادي ظرف طلا و نقره! چون ديدم تمام اموال غنائم را تقسيم كردي و از آنها براي خود بر نداشتي! من اين ظرف ها را براي شما ذخيره كرده ام.
    حضرت علي عليه السلام شمشير خود را كشيد و به قنبر فرمود:
    _واي بر تو! دوست داري كه به خانه ام آتش بياوري! خانه ام را بسوزاني! سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه كرد و نمايندگان قبايل را طلبيد، و آنها را به آنان داد، تا عادلانه بين مردم تقسيم كنند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

صفحه 1 از 22 12311 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ویژه استاد دارستانی : خدايا ممنونم
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_10_02, 04:31 PM
  2. استاد دارستانی وصیت نامه شهید باغانی ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2016_10_02, 04:00 PM
  3. علی ابن ابیطالب - استاد دارستانی ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_04_11, 05:50 PM
  4. غوغای استاد دارستانی و سید مهدی میرداماد -ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_01_16, 10:12 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 02:40 PM