انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 14 , از مجموع 14

موضوع: بار يافتگان در غيبت كبرى

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض بار يافتگان در غيبت كبرى









    مقدمه

    برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني

    كسانى كه در دوران غيبت طولانى آن حضرت ، به ديدارش مفتخر شده اند، بسيارند. بـر شـمـردن نـام و نـشـان هـمـه آنان ممكن نيست ، همانگونه كه برشمردن نام و نشان همه كـسانى را كه كتابهاى حديثى و تاريخى به عنوان ديدار كنندگان آن حضرت آورده اند، در اين فرصت ، براى ما مشكل است .

    عـلامـه مـجـلسـى رحـمـة اللّه در كتاب خويش
    (
    بحارالانوار، ج 52، ص 77 ـ 1..) نام گروهى را كه در غيبت كبرى به ديـدار حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام نـايـل آمده اند، برشمرده است . همانگونه كه مرحوم ((نـورى )) نـيـز در كتاب خويش (نجم الثاقب ، ص 375، چاپ مسجد مقدس جمكران .) داستان يكصد تن از آنان را كه بدين افتخار، نـايل شده اند آورده و آنگاه از اين يكصد داستان ، 58 سرگذشت ديدار را برگزيده و در كتاب ديگرش كه ((جنة الماءوى )) نام دارد، آورده است .

    عـلاوه بـر ايـنـها، دانشمندان پيشين و معاصر ما نيز كتابهاى جداگانه اى پيرامون داستان كسانى كه به ديدار آن حضرت مفتخر شده اند، به رشته تحرير در آورده اند.
    (
    بـراى نـمـونـه : 1ـ تـبـصـرة الولى فـيـمـن راءى القـائم المـهـدى ، سـيدهاشم بـحـرانـى 2ـ تذكرة الطالب فيمن راءى الامام المهدى الغائب ، ميثمى عراقى 3ـ دارالسلام فـيـمـن فـاز بـسـلام الامـام ، مـرحـوم نـورى 4ـ بـدائع الكـلام فـيـمـن اجـتـمع بالامام ، سيد جـمـال الديـن مـحمد طباطبايى 5ـ البهجة فيمن فاز بلقاء الحجة ، ميرزا محمد نقى الماسى اصفهانى 6ـ العبقرى الحسان ، على اكبر نهاوندى .)

    انـبـوه داستان و سرگذشت كسانى كه در زمان ما به ديدار آن حضرت ، مفتخر شده و نام و داسـتـانـشان را محدثان و مؤلفان در كتابهاى خود نياورده اند و از آنجايى كه داستانها، نقش بسيارى در گسترش فكر و فرهنگ و آگاهى بخش ‍ و آموزش دارند ما نيز در اين بخش ، از همه نمونه هاى ديدار، ده سرگذشت را برگزيده و به طور فشرده مى آوريم .

    لازم بـه يـادآورى اسـت كـه بـسـيـارى از كـسـانـى كـه توفيق ، يارشان گشته و به اين افتخار بزرگ نائل آمده اند به دلايلى ، از جمله :
    پرهيز از شهرت ،
    مورد اتهام قرار گرفتن ،
    بخاطر ترس از حكومتها،
    يـا مـسـايـلى نـظـيـر ايـنـهـا، كـسى را از راز ديدار خود آگاه نساخته و سكوت را بر بيان داستان ملاقات خويش ترجيح داده اند و كسانى هم كه داستان ديدارشان به ما رسيده اينان نـيـز به يكى از دو دليل ، آن را به ديگران نقل كرده يا نوشته اند: يا ضرورت آنان را بـه بـيـان داسـتـان ديـدارشـان مـجبور ساخته است و يا احساس تكليف شرعى ، به منظور اثبات حق و استوار ساختن عقيده مردم .
    كه ما برخى از نمونه ها را با رعايت اختصار، ترسيم مى نماييم :

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  2. 2 کاربر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده.


  3. Top | #11

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض





    از شما هرگز!

    آنـگـاه سـردمـدار رژيـم عـبـاسـى ، ((مـسـتـنـصـر))، ((اسـمـاعـيـل هـرقـلى )) را بـه حـضـور طـلبـيـد و جـريـان را از خـودش ‍ پرسيد و او نيز همانگونه كه اتفاق افتاده بود گزارش كرد كه خليفه دستور داد هزار دينار به او هديه كنند.
    پـول را آوردنـد و خـليـفـه گـفـت : ((اسـمـاعـيـل ! بـه شـكرانه شفا گرفتن و بهبود، اين پـول را بـگـيـر و در راه خـدا انفاق نما.)) پاسخ داد: ((من جراءت گرفتن يك دينار آن را ندارم .))
    خليفه با شگفتى پرسيد: ((از چه كسى جراءت ندارى ؟))
    گفت : ((از همان شفابخشى كه مرا نجات داد، چرا كه او فرمود از شما چيزى نپذيرم .))
    خـليـفـه خـودكـامـه عـبـاسـى گـريـسـت و انـدوهـگـيـن شـد و اسماعيل بى آنكه چيزى از او بپذيرد از كاخ شومش بيرون آمد.
    آرى ! ((شـمـس الديـن )) فـرزند ((اسماعيل هرقلى )) مى گويد: ((من هم خوب به پاى پدرم نگريستم ، نه تنها اثرى از زخم در آن نديدم بلكه بسان پاى سالم موهاى آن نيز روييده بود.))(
    بحارالانوار، ج 52، ص 61.)

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  4. کاربر زیر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده:

    پرویزیان (2013_06_23)

  5. Top | #12

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض





    4 ـ داستان ابو راحج
    برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني

    در شهر تاريخى ((حله )) ستمكارى بنام ((مرجان صغير)) حكم مى راند كه بطور آشـكـار بـه خـاندان وحى و رسالت و پيروان آنان ، دشمنى مى ورزيدند و در همان زمان ، مـردى بـنـام ((ابـو راحـج )) مى زيست كه به خاندان وحى و رسالت مهر مى ورزيد و از دشمنان آنان بيزارى مى جست .
    روزى جـاسـوسـان و بـدانديشان ، به حاكم خودكامه خبر بردند كه ((ابو راحج )) به بـرخـى از صـحـابـه پـيامبر ناروا مى گويد و به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله سخت مهر مى ورزد.
    او، ((ابـو راحـج )) را احـضـار كرد و دستور شكنجه و شلاق او را صادر كرد. ماءمورانش آنـقـدر بـر سـر و صـورت و بـدن او زدنـد كـه دندانهايش ريخت ، سپس جلادانش زبان آن بـيـچـاره را از كـام بـيـرون كـشـيـدند و با سوزن بزرگى آن را سوراخ كردند و پس از سـوراخ نـمـودن بـيـنـى او، ريـسـمـانـى مـوئيـن از آن عـبـور دادنـد و او را در كوچه هاى حله گردانيدند و اشرار، پيكر رنجيده او را از هر سو هدف قرار دادند و تا مرز مرگ او را كتك زدند.
    به حاكم گزارش دادند كه : ((ابو راحج ، بخاطر ضربات وارده ، از پا افتاده و ديگر امكان گردانيدن او در كوچه هاى شهر نيست .))
    دسـتـور اعـدام او را صـادر كـرد، امـا بـرخـى با اشاره به پيرى و پيكر درهم شكسته او، يـادآور شـدند كه : ((اين زخمهاى بى شمارى كه بر او وارد آمده است ، او را خواهد كشت و ديگر نيازى به اعدام او نيست .)) و حاكم خودكامه نيز از اعدام او گذشت .
    او را در هـمـان حـال رهـا كـردند، خاندان و نزديكانش آمدند و او را به خانه بردند. اما بر اثر ضربات وحشيانه و شكنجه هاى هولناك ، در چنان شرايط وخيمى بود كه هيچ كس در مـرگ او ترديد نمى كرد و همه بر اين عقيده بودند كه او آخرين دقايق زندگى را سپرى مـى كـنـد؛ امـا فـرداى آن روز، او را ديـدنـد كـه سـالم و پـرنـشـاط، در بـهـتـريـن حـال و هـوا بـه نـماز ايستاده است . دندانهايش كه همه فرو ريخته بود سالم و بر جايش قرار گرفته و زخمهاى بى شمار پيكرش ‍ بهبود يافته و در بدن او اثرى از شكنجه و آزار ديروز نيست .
    مردم از اين رويداد شگفت انگيز بهت زده شدند و از او حقيقت جريان را خواستار شدند.
    او گـفـت كـه : در اوج درد و رنـج و فـشـار بـه حـضـرت مـهـدى عـليـه السـّلام توسل جسته و از او طلب فرياد رسى نموده و بوسيله او به بارگاه خدا شتافته و آنگاه حضرت مهدى عليه السّلام به خانه او وارد شده و خانه اش را نورباران ساخته است .
    آرى ! ابـو راحـج مى گويد: ((امام عصر عليه السّلام ، دست گره گشا و شفابخش خويش را بر چهره ام كشيد و فرمود:
    اءخرج ! و كد على عيالك فقد عافاك الله تعالى !
    يعنى : برخيز! و از خانه بيرون برو و براى اداره زندگى خود و خانواده تلاش كن . خداوند نعمت صحت و سلامت را دگر بار، به تو ارزانى داشت .
    و اينك ملاحظه مى كنيد كه از سلامتى كامل برخوردارم .))
    ((شـمـس الديـن مـحـمـد بـن قـارون )) كـه ايـن روايت را آورده است ، او را در حالى ديد كه طـراوت جـوانـى بـسـوى او بـازگـشـتـه و چـهـره اش گـنـدمـگـون و دلنـشـيـن شده و قامتش برافراشته و معتدل گرديده است .
    خـبـر عـنـايـت امـام عـصـر عـليـه السّلام در شهر ((حله )) پخش شد و حاكم بيدادگر او را احـضـار كـرد. او كـه ديـروز ابـو راحـج را بـر اثر ضربات وارده و شكنجه هاى هولناك ماءمورانش با چهره اى ورم كرده و... ديده بود، هنگامى كه او را صحيح و سالم و با نشاط و پرطراوت ديد و نگريست كه هيچ اثرى از زخمهاى عميق و بى شمار ديروز در پيكرش ‍ نـيـسـت ، سـخـت بـه وحـشـت افـتـاد و راه روش ظـالمـانـه خـويـش را بـا پـيـروان اهـل بيت عليهم السلام تغيير داد و رفت كه ديگر با آنان به گونه اى عادلانه و انسانى رفتار نمايد.
    ابو راحج پس از افتخار ديدار حضرت مهدى عليه السّلام گويى جوانى 20 ساله بود و شـگـفـت انـگـيـز ايـن بـود كـه تـا پـايان عمر همان طراوت و نشاط جوانى را با خود داشت .
    (
    بحارالانوار، ج 52، ص 70.)

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  6. کاربر زیر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده:

    پرویزیان (2013_06_23)

  7. Top | #13

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض





    5 ـ قضيه مقدس اردبيلى
    برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني

    مـرحـوم علامه مجلسى از گروهى و آنان نيز از سيد بزرگوار، جناب ((مير علام )) آورده اند كه :
    شبى در ساعتهاى آخر شب در صحن مطهر امير مؤمنان عليه السّلام بودم ديدم كه در خلوت شب ، مردى بسوى مرقد منور در حركت است . به او نزديك شدم ديدم عالم پروا پيشه مقدس اردبيلى است . خود را به او نشان ندادم و بطور مخفيانه به مراقب او نشستم .
    او بـه درب حـرم مـطـهـر كه بسته بود رسيد، اما با رسيدن او بطور شگفت انگيزى درب گـشـوده شد و او وارد حرم گرديد. گوش دادم ديدم گويى با كسى به گفتگو پرداخته است و آنگاه از حرم خارج گرديد و پس از خروج او، دربها بصورت نخست بسته شد.
    ((مقدس اردبيلى )) به سوى مسجد كوفه حركت كرد و من نيز بطورى كه او مرا نبيند، از پـى او روان شـدم . او وارد مسجد و بسوى محرابى كه شهادتگاه اميرمؤمنان عليه السّلام بود، راه افتاد. خود را به محراب رسانيد و مدتى در آنجا درنگ كرد، سپس به سوى نجف بازگشت و من نيز به دنبال او سايه به سايه آمدم .
    در مـيـانـه راه به من سرفه دست داد و آن جناب به حضور من توجه يافت و فرمود: ((مير علام ! تو هستى ؟))
    پاسخ دادم : ((آرى !))
    گفت : ((اينجا چه مى كنى ؟))
    پـاسـخ دادم : ((مـن از هـمـان لحـظـات ورود شما به حرم مطهر اميرمؤمنان عليه السّلام تا كـنـون بـه شـمـا بوده ام و اينك شما را به مقام شامخ صاحب آن قبر سوگند مى دهم كه از آنچه از آغاز تا انجام برايتان پيش آمده است مرا با خبرسازى .))
    گفت : ((اگر تعهد كنى تا زنده هستم آن را نزد خويش نگاهدارى و به كسى نگويى حقيقت را به تو مى گويم .))
    من تعهد اخلاقى سپردم .
    گـفـت : ((مـن در بـرخـى مـسـايل پيچيده علمى و فقهى مى انديشيدم ، تصميم گرفتم كنار مـرقـد امـيـرمـؤمـنـان عـليـه السـّلام حـاضـر گـردم و از آن روح بـلنـد و ملكوتى بخواهم مشكل فقهى و علمى مرا پاسخ گويد.
    هـنـگـامى كه به درب حرم رسيدم ، دربها گشوده شد. وارد شدم و با همه وجود، صميمانه از خدا خواستم كه سالارم ، اميرمؤمنان عليه السّلام مرا پاسخ دهد، درست در اين هنگام بود كـه نـدايـى از جـانـب قـبـر مـطـهـر شـنـيـدم كـه فـرمـود: امـشـب بـه مسجد كوفه برو، سؤال خود را از قائم آل محمد صلى الله عليه و آله بپرس ، چرا كه او امام زمان تو است .))
    بـه سـرعـت بـسـوى مـسـجـد كوفه شتافتم و نزديك محراب رفتم و از حضرت مهدى عليه السـّلام كـه در آنـجـا به نيايش ‍ نشسته بود، مسايل خويش را پرسيدم و او پاسخ مرا با كرامت وصف ناپذيرى داد و اينك به خانه خويش باز مى گردم .))
    (
    بحارالانوار، ج 52، ص 175.)

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  8. کاربر زیر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده:

    پرویزیان (2013_06_23)

  9. Top | #14

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض






    6 ـ داستان شيخ محمد حسن

    برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني

    مـرحوم ((محدث نورى )) در كتاب خويش ((جنة الماءوى ))(((جنة الماءوى )) در آخر جلد 53 بحارالانوار چاپ شده است .) از برخى علماى بـزرگ حـوزه عـلمـيـه نـجـف آورده اسـت كـه : در آنـجـا يك دانشجوى علوم اسلامى بود، بنام ((شـيـخ مـحـمـد حـسـن سـريـره )) كـه از سـه مـشـكـل بـزرگ رنـج مـى بـرد. ايـن سـه مشكل عبارت بودند از:
    1 ـ دچار درد سينه و بيمارى سختى بود كه خون از سينه اش مى آمد.
    2 - به آفت فقر و تهيدستى گرفتار بود.
    3 - دل در گـرو مـهـر دخـتـرى نـهـاده بـود، امـا خـانـواده دخـتـر، بـه دليل فقر و بيماريش با ازدواج او موافقت نمى كردند.
    هـنـگـامـى كـه از هـمـه جـا مـاءيـوس و نـومـيـد گـرديـد بـا خـود عـهـد بـسـت كـه چـهـل شـب چـهارشنبه به مسجد كوفه
    (
    ـسـجـد بـزرگ و پـربـركـتـى اسـت در شهر كوفه كه تا نجف فاصله چندانى ندارد. اميرمؤ منان عليه السّلام در اين مسجد نماز مى خواند و همانجا هم به شهادت رسيد.) براى عبادت و نيايش برود چرا كه ميان مؤمـنـان مشهور بود كه اگر كسى چنين كند، به خواست خدا به ديدار امام عصر عليه السّلام مفتخر خواهد شد.
    بر اين اساس بود كه اين مرد، بدين برنامه همت گماشت بدان اميد كه به ديدار حضرت مـهـدى عـليـه السـّلام نـايـل آيـد و سـه مـشـكـل خـويـشـتـن را بـا آن مشكل گشا و چاره ساز در ميان بگذارد.
    آخـريـن شـب چـهـارشـنبه بود، شبى بسيار تيره و تار و سرد و طوفانى . باد تندى مى وزيـد و او بـر سـكـوى مـسـجـد كـوفـه نـشسته و غرق در غم و اندوه بود، چرا كه بخاطر جـريـان خـون از سـيـنـه اش بـه هـنـگـام سـرفـه ، نـمـى تـوانـسـت در داخل مسجد توقف كند و احترام طهارت مسجد و آن مكان مقدس را مى نمود و نيز در اين انديشه بـود كـه آخـريـن چهارشنبه كه چهلمين هفته بود كه فرا رسيد و او نتوانسته به ديدار آن كعبه مقصود نايل آيد و اين محروميت نيز غمى بزرگ بر غمهايش مى افزود.
    او بـه نوشيدن قهوه عادت داشت به همين دليل آتشى برافروخت تا قهوه را رديف كند كه بـنـاگـاه در آن شب تاريك و خلوت ، مردى را ديد كه بسوى او مى آيد، از اين رخداد، آزرده خاطر شد و با خود گفت : ((اندكى قهوه به همراه دارم آن را هم اين بنده خدا خواهد نوشيد و برايم چيزى نخواهد ماند.))
    خودش مى گويد: در اين فكر بودم كه آن مرد رسيد و مرا با نام و نشان صدا زد و به من سـلام گـفـت ، از شناخت او كه مرا با نام صدا زد تعجب كردم و گفتم : ((شما از كدام قبيله مى باشيد؟ از قبيله فلان هستيد؟))
    گفت : ((خير!))
    و مـن نـام بسيارى از قبايل را آوردم و او مرتب گفت : ((خير!)) و از هيچ يك از اين عشيره ها نبود.
    آنگاه او پرسيد: ((چه مشكل و خواسته اى تو را به اينجا آورده است ؟))
    گفتم : ((شما چرا از من در اين مورد مى پرسى ؟))
    گفت : ((اگر به من بگويى چه زيانى به تو خواهد رسيد؟))
    فـنـجـانى پر از قهوه كردم و به او تقديم داشتم و او كمى از آن نوشيد، سپس فنجان را بازگردانيد و گفت : ((شما بنوشيد.))
    فـنـجـان را گـرفتم و تا آخرين قطره آن را نوشيدم ، آنگاه گفتم : ((حقيقت اين است كه من دچـار فـقـر و تـنگدستى بسيار سختى هستم ، از سوى ديگر به بيمارى علاج ناپذيرى گـرفـتـارم كـه بـه هـنـگـام سـرفه ، خون از سينه ام مى آيد و ديگر اينكه به بانويى دل بسته ام و مى خواهم با او پيمان زندگى مشترك ببندم ، اما بخاطر دو مشكلم خانواده اش موافقت نمى كنند.
    بـرخـى از روحـانـيـون مـرا سـرگـرم سـاخـتـنـد و گـفـتـنـد اگـر چـهـل هـفـته و هر هفته شب چهارشنبه به مسجد كوفه بيايم و خواسته هايم را به بارگاه خـدا بـرم و دسـت تـوسـل به دامان پربركت امام عصر عليه السّلام بزنم ، خواسته هايم بـرآورده شـده و مـشـكـلات سـخـت زنـدگـيـم ، حـل خـواهـد شـد. مـن نـيـز رنـج و خـسـتگى اين چهل شب را به جان خريدم و اينك آخرين شب فرا رسيده است ، اما نه آن گرامى را ديده ام و نه به خواسته هاى خود رسيده ام .))
    من گله مى كردم و در اوج بى توجهى به آن بزرگوار بودم كه رو به من كرد و فرمود: ((اءمـا صـدرك فـقـد بـراء، و اءمـا المـراءة فـستتزوج بها قريبا، و اءما الفقر فلا يفارقك حتى الموت .))
    يـعـنى : شيخ محمد! اينك سينه ات خوب شده و ديگر از بيماريت اثرى نخواهى يافت و آن بانوى مورد علاقه ات نيز، بزودى به وصالش خواهى رسيد، اما فقر و تهيدستى همراهت خواهد بود.
    شـگـفـتـا! وقـتـى بـه خـود آمـدم ديدم سينه ام شفا يافته و پس از يك هفته با بانوى مورد علاقه ام ازدواج كردم ، اما همانگونه كه فرمود، تهيدستى هنوز همراه من است ، مصلحت آن را نمى دانم .
    (
    جنة الماءوى (بحارالانوار، ج 53، ص 240).)

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  10. 2 کاربر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده.


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کتاب المقنع فى الغيبة
    توسط گل مريم در انجمن کتاب و کتابشناسی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 2013_09_06, 10:31 AM
  2. رسالة ثانية فى الغيبة
    توسط گل مريم در انجمن کتاب و کتابشناسی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2013_09_05, 03:45 PM
  3. برخى از وظايف شيعيان در زمان غيبت
    توسط گل مريم در انجمن غیبت
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 2013_06_20, 11:31 AM
  4. مساءله غيبت
    توسط گل مريم در انجمن غیبت
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2013_06_15, 09:03 AM
  5. لغات غيرعربي در قرآن
    توسط گل مريم در انجمن اعلام قرآن
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 2013_06_08, 12:39 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 08:03 PM