انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14

موضوع: داستانهايى از امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف)،

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض داستانهايى از امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف)،






    داستانهايى از امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف)، برگرفته از كتاب بحار الانوار
    مؤلف:حسن ارشاد


    جهان پيش از ظهور نور!


    انس بن مالك - خادم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) - مى گويد:
    حضرت على (عليه السلام) از جنگ نهروان باز مى گشت، در محلى به نام ((برثا)) دستور اتراق داد. در آن جا راهبى به نام حباب در غارى منزل داشت. وقتى همهمه لشكر اسلام را مى شنود، از غارش ‍ كه مشرف بر ميدان اتراق بود، پايين آمده و به دقت لشكر را بررسى مى كند، و با اضطراب و شتاب مى پرسد: اين چه لشكرى است؟ فرمانده آن كيست؟
    يكى از لشكريان به او مى گويد: اين لشكر اسلام است و فرمانده آن اميرالمؤمنين على (عليه السلام) كه از جنگ نهروان باز مى گردد.
    حباب با عجله از لابلاى مردم عبور كرده خود را به حضرت (عليه السلام) مى رساند و مى گويد:
    - السلام عليك يا اميرالمؤمنين! كه به حق امير مومنانى.
    - اى حباب! تو از كجا دانستى كه من به حقيقت امير مومنانم؟
    - اين مطلب را علما و روحانيون ما به اطلاع داده بودند. اما شما از كجا دانستيد كه نام من حباب است؟
    - اين مطلب را نيز حبيبم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرموده بود.
    - دستتان را به من بدهيد تا شما بيعت كنم. اشهد ان لا اله الا الله و محمد رسول الله و على بن ابى طالب وصيه...
    - بگو ببينم خانه ات كجاست؟

    - در غارى كه در همين نزديكى قرار دارد.
    - بعد از اين در آن غار سكونت نكن! و در همين زمين مسجدى بنا كن و آن را به نام كسى كه مخارج ساخت آن را بانى مى شود، نام گذارى كن!
    به زودى در كنار مسجدى كه تو مى سازى، شهرى بنا خواهد شد كه اكثر مردم آن ظالم و ستمگرند، و بلاى بزرگى در پيش خواهند داشت. به طورى كه هر شب جمعه هفتاد هزار عمل حرام زنا در آن مرتكب خواهند شد، هنگامى كه در ظلم و طغيان خود فزونى گرفتند، اين مسجد را چند بار ويران خواهند نمود، اما هر بار گروهى از مومنين آن را دوباره بنا خواهند كرد. تا اين كه در مرتبه سوم در محل آن به جاى مسجد خانه اى ساخته خواهد شد. بدان! كه ويران كنندگان اين مسجد كافرند.
    آن گاه سه سال مردم را از رفتن به حج منع مى كنند. مزارع آن ها طمعه حريق مى شود، و خداوند مردى را از سرزمين ((سفح)) بر آن ها مسلط مى كند. او غارت گرى است كه به هر شهرى كه وارد مى شود، آن را با خاك يكسان كرده و ساكنين آن را از دم تيغ مى گذراند.






    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  2. کاربر زیر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده:


  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض





    بعد از يورش او، مردم سه سال گرفتار قحطى مى شوند، و سختى فراوانى را متحمل مى گردند. در اين حال او دوباره باز مى گردد و دست به ويران و غارت مى زند، از آن جا نيز به طرف بصره تاخته و تمام خانه ها را ويران نموده و ساكنين آن را به قتل مى رساند. حمله او به بصره مصادف با زمانى خواهد بود كه خرابى هاى شره را تعمير نموده و مسجد جامعى در آن بنا مى كنند.
    پس از بصره به شهرى كه حجاج آن را ساخته و ((وسط)) ناميده مى شود. هجوم مى آورد، و همان بلايى را كه بر سر شهر بصره آورده بود، بر شهر واسط فرو مى ريزد.
    از آن جا به طرف بغداد رفته و آن شهر را بدون مقاومت تصرف مى كند. مردم بغداد نيز به كوفه كه تنها آن موقع در آرمش بوده پناه مى برند.
    آن گاه او با لشكريان خود از بغداد به طرف قبر من (نجف اشرف) روانه مى شود تا آن را نبش كند. در آن موقع به سپاه سفيانى برخورد نموده شكست خورده و كشته مى شود.
    سفيانى نيز گروهى از سپاهيان خود را به كوفه مى فرستد. عده اى از اهالى كوفه از او پيروى مى نمايند، اما مردى از اهالى كوفه قيام نموده و عده اى را در قلعه اى سازماندهى مى كند. هر كه به او ملحق شود، در امان خواهد بود.
    در پى اين رويداد، سفيانى خود با سپاهيانش به كوفه سرازير مى شود، و همه را به قتل مى رساند و احدى را باقى نمى گذارد. يكى از سربازان او متوجه مرواريد درشتى مى شود كه روى زمين افتاده ولى هيچ اعتنايى به آن نمى كند. وقتى بچه كوچكى را مى بيند كه روى زمين افتاده به سرعت او را از دم تيغ مى گذراند!
    پس از آن، متاءسفانه وقايع و فتنه هاى بزرگى مانند پاره هاى شب تاريك واقع خواهند شد.
    اى حباب! آنچه را به تو گفتم حفظ كن!
    آنگاه فرمود: اى حباب! از كدام رود آب مى نوشى؟
    - از دجله.
    - چرا چشمه اى يا چاهى حفر نمى كنى؟
    - يا اميرالمؤمنين! هرگاه چاهى حفر كرديم، آبش شور و ناگوار بود.
    - با اين حال دوباره همين جا چاهى حفر كن!
    (حباب امتثال امر نموده و با گروهى) چاهى حفر نمودند تا اين كه به سنگ بزرگى برخورد نمودند و نتوانستند آن را بيرون بياورند.
    در اين حال، خود حضرت (عليه السلام) وارد چاه شد و آن را از جا كند، چشمه اى كه شيرين تر از شهد و لذيذتر از شير بود، از زير آن جوشيد.
    حضرت (عليه السلام) فرمود: اى حباب! بعد از اين چشمه آب بنوش!
    بعدها مردى به نام ((برثا)) بانى مسجد شد كه حضرت (عليه السلام) به حباب توصيه ساخت آن را نموده بود. آن ها مسجد را بنا كردند و نام را ((برثا)) نهادند.(
    بحارالانوار، ج 52، ص 218 و 219.)
    رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد:
    يفرج الله بالمهدى عن الامه، يملا قلوب العباد عباده و يسعهم عدله، به يمحق الله الكذب و يذهب الزمان الكلب، و يخرج ذل الرق من اءعناقكم
    ((خداوند به وسيله مهدى (عليه السلام) از امت رفع گرفتارى مى كند، دلهاى بندگان را با عبادت و اطاعت پر مى سازد و عدالتش همه را فرا مى گيرد.
    خداوند به وسيله او دروغ و دروغگويى را نابود مى نمايد، روح درندگى و ستيزه جويى را از بين مى برد و ذلت بردگى را گردن آنها بر مى دارد)).


    غيبت شيخ طوسى ص 144.

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  4. کاربر زیر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده:


  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض





    گل سرخ


    ميرزا محمد استرآبادى مى گويد:
    من در حرم الهى يعنى مكه مكرمه زندگى مى كردم، شبى در مسجد الحرام مشغول طواف خانه خدا بودم.
    ناگاه جوانى را ديدم كه وارد مسجد الحرام شد، او كه سيمايى زيبايى داشت به طرف كعبه آمد و همراه من مشغول طواف شد. در اثناى طواف وقتى به من نزديك شد، يك دسته گل سرخ به من عنايت فرمود.
    البته آن روزها فصل شكفتن گل نبود، من دسته گل را گرفته و بوييدم. گفتم: آقا جان اين ها را از كجا آورده اى؟
    فرمود: از خرابات!
    اين بفرمود و از نظر ناپديد شد، كه ديگر او را نديدم.
    (
    بحار الانوار، ج 52، ص 176.)
    ویرایش توسط مدیریت محتوایی انجمن : 2013_06_26 در ساعت 11:14 PM

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  6. 2 کاربر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_26), صبور (2013_06_27)

  7. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض





    ابا صالح! بيا درمانده ام من!


    علامه مجلسى (رحمه الله) مى فرمايد:
    مرد شريف و صالحى را مى شناسم به نام امير اسحاق استرآبادى او چهل بار با پاى پياده به حج مشرف شده است، و در ميان مردم مشهور است كه طى الارض دارد. او يك سال به اصفهان آمد، من حضورا با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم.
    او گفت: يك سال با كاروانى به طرف مكه به راه افتادم. حدود هفت يا نه منزل بيش تر به مكه نمانده بود كه براى انجام كارى تعلل كرده از قافله عقب افتادم. وقتى به خود آمدم، ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثرى از آن ديده نمى شد. راه را گم كردم، حيران و سرگردان وامانده بودم، از طرفى تشنگى آن چنان بر من غالب شد كه از زندگى نااميد شده آماده مرگ بودم.
    (ناگهان به ياد منجى بشريت امام زمان (عليه السلام) افتادم و) فرياد زدم : يا صالح! يا اباصالح! راه را به من نشان بده! خدا تو را رحمت كند!
    در همين حال، از دور شبحى به نظر رسيد، به او خيره شدم و با كمال ناباورى ديدم كه آن مسير طولانى را در يك چشم به هم زدن پيمود و در كنارم ايستاد، جوانى بود گندم گون و زيبا با لباسى پاكيزه كه به نظر مى آمد از اشراف باشد. بر شترى سوار بود و مشك آبى با خود سلام كردم . او نيز پاسخ مرا به نيكى ادا نمود.
    فرمود: تشنه اى؟
    گفتم: آرى اگر امكان دارد، كمى آب از آن مشك مرحمت بفرماييد!
    او مشك آب را به من داد و من آب نوشيدم.
    آنگاه فرمود: مى خواهى به قافله برسى؟
    گفتم: آرى.
    او نيز مرا بر ترك شتر خويش سوار نمود و به طرف مكه به راه افتاد. من عادت داشتم كه هر روز دعاى ((حرزيمانى)) را قرائت كنم.
    مشغول قرائت دعا شدم. در حين دعا گاهى به طرف من برمى گشت و مى فرمود: اين طور بخوان!
    چيزى نگذشت كه به من فرمود: اين جا را مى شناسى؟
    نگاه كردم، ديدم در حومه شهر مكه هستم، گفتم: آرى مى شناسم.
    فرمود: پس پياده شو!
    من پياده شدم برگشتم او را ببينم ناگاه از نظرم ناپديد شد، متوجه شدم كه او قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است. از گذشته خود پشيمان شدم، و از اين كه او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسيار تاءسف و ناراحت بودم.
    پس از هفت روز، كاروان ما به مكه رسيد، وقتى مرا ديدند، تعجب نمودند. زيرا يقين كرده بودند كه من جان سالم به در نخواهم برد به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طى الارض دارم.(
    بحار الانوار، ج 52، ص 157 و 156.)
    ویرایش توسط مدیریت محتوایی انجمن : 2013_06_26 در ساعت 11:15 PM

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  8. کاربر زیر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده:

    صبور (2013_06_27)

  9. Top | #5

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض





    مشكل علمى خود را از قائم ما بپرس!


    سيد امير علام مى گويد:
    شبى براى زيارت حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مشرف شده بودم، آخر شب بود در حال گردش در حرم بودم ناگاه متوجه شخصى شدم كه به طرف ضريح امام (عليه السلام) مى رود. وقتى نزديك تر شدم، او را شناختم. او استاد دانشمند و فاضل متقى، مولا احمد اردبيلى بود.
    من در گوشه اى خود را پنهان نمودم و مراقب او شدم. (كه او در اين ساعت از شب و در تاريكى و خلوت به دنبال چيست؟)
    او به طرف در ضريح كه طبق معمول بسته بود رفت، وقتى نزديك در رسيد، در ضريح به روى او گشوده شد! داخل شد. كمى كه وقت كردم، متوجه شدم كه گويا آهسته با كسى نجوا مى كند.
    وقتى بيرون آمد، در بسته شد، و به سوى مسجد كوفه به راه افتاد.
    من نيز در پى او به راه افتادم. مقابل مسجد كوفه رسيديم، او وارد شد و در محرابى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در همان جا به شهادت رسيده بود، ايستاد، پس از مدت زيادى بازگشت و از مسجد خارج شد و به طرف نجف به راه افتاد.
    من همچنان در تعقيب او بود تا اين كه به مسجد حنانه رسيديم. ناگهان سرفه اى گرفت: و نتوانستم خود را كنترل كنم، او متوجه شد.
    برگشت و مرا شناخت. گفت: تو مير علام هستى؟
    گفتم: آرى.
    گفت: اين جا چه مى كنى؟
    گفتم: از زمانى كه شما وارد حرم اميرالمؤمنين (عليه السلام) شديد، همراه شما بودم. شما را به صاحب آن قبر قسم مى دهم جريان امشب را از ابتدا، تا انتها براى من تعريف كنيد؟
    گفت: به شرطى مى گويم كه تا من زنده ام، آن را براى كسى تعريف نكنى.
    وقتى به او كاملا اطمينان دادم، گفت: مسايل مشكلى برايم مطرح شده بود كه پاسخ آن ها را نمى دانستم. به دلم افتاد كه آن ها را از حضرت على (عليه السلام) بپرسم. همان طور كه ديدى وقتى مقابل در ضريح رسيدم، بدون استفاده از كليد، در ضريح به رويم گشوده شد. داخل ضريح مقدس شدم و در آنجا به درگاه خداوند تضرع نمودم. تا اين كه صدايى از قبر به گوشم رسيد كه به مسجد كوفه برو و آن را از قائم ما (عليه السلام) كه امام زمان تو است بپرس!
    و همان طور كه ديدى، در محراب مسجد كوفه پاسخ آن ها را از ايشان دريافت كرده، بازگشتم.(
    بحار الانوار، ج 52، ص 174 و 175.)

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  10. 3 کاربر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_06_26), سجادی (2014_01_30), صبور (2013_06_27)

  11. Top | #6

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض






    راز دل


    محمد بن هارون همدانى مى گويد:
    پانصد دينار سهم امام بدهكار بوده و از اين جهت دلتنگ شده بودم. با خود گفتم: چند باب دكان دارم آنها را به پانصد و سى دينار مى فروشم و پانصد دينار آن را به امام زمان (عليه السلام) تسليم مى كنم. به خدا قسم! در اين مورد با كسى سخنى نگفتم و حرفى نزدم.

    امام (عليه السلام) به محمد بن جعفر نوشته بودند: دكانها را از محمد بن هارون به عوض پانصد دينارى كه به ما بدهكار است تحويل بگير!(
    خرايج ج 1، ص 272، فى معجزات الامام صاحب الزمان؛ بحار الانوار، ج 51 ص ‍ 294.)

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  12. کاربر زیر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده:


  13. Top | #7

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض






    سهم غريم


    محمد بن يوسف مى گويد:
    هنگامى كه از بغداد به مرو بازگشتم، مردى كه او را محمد بن حصين كاتب مى گفتند و اموالى براى امام زمان (عليه السلام) جمع آورى كرده بود از من درباره حضرت سوالاتى نمود، من نيز آنچه از دلايل مشاهده كرده بودم به او گفتم.

    او گفت: من مقدارى سهم امام جمع آورى نموده ام، چه كنم؟
    گفتم: بفرست براى حاجز كه وكيل امام زمان (عليه السلام) در بغداد است.
    گفت: بالاتر از حاجز كسى نيست.
    گفتم: آرى! اى شيخ ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى.
    گفت: اگر خداوند از من در اين مورد بازخواست كند مى گويم: اين دستور را تو به من دادى.
    گفتم: آرى!

    از من جدا شد و رفت، بعد از چند سال، دوباره محمد بن حصين را ديدم، گفت: من همانم كه تو مرا راهنمايى نمودى، به عراق رفتم و سهم امام را با خود بردم دويست دينار به ((عابدين يعلى فارسى)) و ((احمد بن على كلثومى)) تحويل داده و به امام زمان (عليه السلام) نامه اى نوشته و التماس دعا كردم.

    پاسخ فرمود: هزار دينار به من بدهكار است و دويست دينار فرستاده است.
    من در باقى آن شك داشتم و الباقى نزدم بود و همان طور بود كه امام (عليه السلام) فرمودند.
    همچنين در نامه ذكر شده بود: اگر خواستى وجه كسى را بپردازى، بايد به ابوالحسن اسدى در ((رى)) مراجعه كنى.
    دو روز يا سه روز بعد خبر مرگ حاجز به من رسيد. هنگامى كه خبر فوت حاجز به محمد بن حصين دادم اندوهگين شد.
    گفتم: ناراحت مشو، امام زمان (عليه السلام) در نامه، علاوه بر اين كه به تو گفته بودند هزار دينار بدهكارى، امر فرموده بودند كه به اسدى مراجعه كنى، به اين صورت - به طور كنايه - مرگ حاجز را نيز اعلام فرموده بودند.(
    خرايج، ج 2، ص 695 و 696، فى اءعلام الامام صاحب الزمان (عليه السلام)؛ بحار الانوار، ج الانورا، ج 51، ص 294.)

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  14. 2 کاربر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2014_01_30), سجادی (2014_01_30)

  15. Top | #8

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    اللهم عجل لولیک الفرج
    میانگین پست در روز
    1.73
    نوشته ها
    6,981
    صلوات
    24510
    دلنوشته
    18
    ممنون از دعای زیبا و حاجتهاتون إن شاءالله خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید
    صلوات و تشکر
    10,215
    مورد صلوات
    10,572 در 4,696 پست
    نوشته های وبلاگ
    175
    دریافت کتاب
    81
    آپلود کتاب
    135

    پیش فرض






    كيسه سبز


    محمد بن حسين تميمى گويد:

    مردى استرآبادى براى من نقل كرد كه به محله عسكر در سامرا رفتم و سيصد دينار در كسيه اى نهاده بودم كه يكى از آنها دينار شامى بود، وقتى به درب خانه اى كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) آنجا دفن شده بود، رسيدم، همانجا نشستم.

    در اين هنگام خادمى خارج شد و گفت: آنچه با خود دارى بده!
    (از صراحت او شك كردم) و گفتم: چيزى با من نيست.
    خادم وارد خانه شد و دوباره بيرون آمد و گفت: كيسه اى سبز رنگ دارى كه سيصد دينار - كه يكى از آنها هم شامى است - همراه با انگشترى در آن است، من انگشتر خود را فراموش كرده بودم، اين بار كيسه را به او دادم و انگشتر را خود برداشتم!(
    خرايج، ج 2، ص 696 و 697، فى اعلام الامام صاحب الزمان (عليه السلام) بحار الانوار، ج 51، ص 294.)

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

    دل من داند و من دانم و تنها دل من

    یا ابا صالح علیه السلام ادرکنی



    با ما همراه باشید در

    کانال ترجمه ی قرآن شهر نورانی قرآن
    https://دtelegram.me/shahrenuraniquran

    کانال مکالمه ی عربی شهر نورانی قرآن(آموزش دروس صدی الحیاة و لهجه ی عراقی)
    https://telegram.me/mokalemeharabik


  16. 3 کاربر برای پست " گل مريم " عزیز صلوات فرستاده.

    ملکوت (2014_01_31), مدیریت محتوایی انجمن (2014_01_30), سجادی (2014_01_30)

  17. Top | #9

    تاریخ عضویت
    September_2013
    عنوان کاربر
    همکار قبلی انجمن
    میانگین پست در روز
    0.06
    محل سکونت
    مشهد مقدس
    نوشته ها
    244
    صلوات و تشکر
    150
    مورد صلوات
    669 در 237 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    بسم الله الرحمن الرحیم

    از اینکه کنار هر داستان منبع آن را ذکر می نمایید بی نهایت متشکریم .

    یا مهدی ادرکنی عجّل علی ظهورک

  18. 2 کاربر برای پست " سجادی " عزیز صلوات فرستاده.


  19. Top | #10

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.82
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    گريه امام صادق (ع ) بر غيبت امام زمان (عج )

    سدير صيرفى مى گويد:
    من با سه نفر از صحابه محضر امام صادق رسيديم ، ديديم آن بزرگوار بر روى خاك نشسته و مانند فرزند مرده جگر سوخته گريه مى كرد. آثار حزن و اندوه از چهره اش نمايان است و اشك ، كاسه چشمهايش را پر كرده بود و چنين مى فرمود:
    سرور من غيبت (دورى ) تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ كرده و آرامشم را از دلم ربوده .
    آقاى من غيبت تو مصيبتم را به مصيبتهاى دردناك ابدى پيوسته است . گفتم :
    خدا ديدگانت را نگرياند اى فرزند بهترين مخلوق ! براى چه اين چنين گريانى و از ديده اشك مى بارى ؟
    چه پيش آمدى رخ داده كه اين گونه اشك مى ريزى ؟
    حضرت آه دردناكى كشيد و با تعجب فرمود:
    واى بر شما، سحرگاه امروز به كتاب ((جفر)) نگاه مى كردم و آن كتابى است كه علم منايا و بلايا و آنچه تا روز قيامت واقع شده و مى شود در آن نوشته شده ، درباره تولد غائب ما و غيبت و طول عمر او دقت كردم .
    و همچنين دقت كردم در گرفتارى مؤ منان آن زمان و شك و ترديدها كه به خاطر طول غيبت او كه در دلهايشان پيدا مى شود و در نتيجه بيشتر آن ها از دين خارج مى شوند و ريسمان اسلام را از گردن برمى دارند.... اينها باعث گريه من شده است . بحار: ج 51، ص 219؛ روايت تلخيص شده است .
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جلسه اول:صرف(تعریف علم صرف،فعل مضارع ،فعل امر)
    توسط تسلیمی در انجمن آموزش قواعد عربی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_07_16, 03:09 PM
  2. مسجد سهله؛ به نام امام زمان(عج الله تعالی و فرجه الشریف)
    توسط صبور در انجمن حکومت امام مهدی علیه السلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_06_22, 12:31 AM
  3. نیایش حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
    توسط گل مريم در انجمن یادگارهای موعود
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2013_06_20, 11:43 AM
  4. شباهت های رستاخیر مهدی علیه السلام با رستاخیز آخرت
    توسط ملکوت در انجمن امام زمان مهدی موعود علیه السلام
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 2013_04_20, 04:16 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 05:01 AM